رضا بهاری
ظاهر
رضا بهاری شاعر و ادیب بهاری که در دهههای بین ۱۰۸۰ تا ۱۱۶۰ هجری شمسی و دوره کریمخان زند اوج شکوفایی وی بودهاست.
نصایح در قالب شعر
[ویرایش]نادان بازاری
- اگر گیسان یوز ایل آق و قرمزی
- اگر ۱۰۰ سال لباس فاخر پوشیده باشی.
- چولقالار آخردی بش آشون بزی
- نصیبات دست آخر پنج متر پارچه است.
- رضا بهارلینین گوهر دیر سؤزی
- سخنان رضای ساکن بهار مثال گوهر بود.
- نادان بازاریدی خریداری یوخ
- اما حیف بازار جهالت بود خریدار نداشت.
سان بازاری
- یِقل سی گَلسیلار گوهرشناسلار
- بیایند حضور یابند گوهرشناسان شهر
- جمع اولسی صرّافلار کان بازاریدی
- جمع گردند صرافان موعد حکمت است
- سلطان چخسه تختَه دیوان ایلَهسی
- پادشاه بر تخت نشیند ناظر و ظاهر باشد
- یَقلسی غوللاری سان بازاریدی
- امراء وزراء لشکریان شاه هم جمع گردند موسم سان دیدن است.[۱]
کهنه دشمن
- رضانین سؤزلَری هامی شکر دِی
- همهٔ گفتههای رضا مِثل شکر هست
- ایشتمیانلَرون قولاقی کَر دِی
- آنها که نمیشنوند گوششان کر هست
- عزراییل حقّقَه بیر قابل نوکر دِی
- عزرائیل برای حق یکی نوکر قابلی هست
- اِذنِه ائولسا فرصت ورَمَز آدامَه
- رخصت داشته باشد به انسان امان نمیدهد[۲]
ایل سیاقی
- داد آقالر، داد ملّالر، قاضیلر
- ای بزرگان، ای علما، ای قضات
- حقدَن گلن آلیمیزدا یازهلر
- سرنوشت از عالم بالا رو پیشانی نوشته
- بیر ایگید که قطاریندَن ائوزولر
- جوانمردی که از ریل زندگی کنار گذاشته شود
- اللههینَه امید باغلار یاخچیدِ
- بجز خداوند نباید به احدی امید داشته باشد
معراجنامه
[ویرایش]معراجنامه اثری از رضا بهاری در قالب نظم است که حکایت به آسمان رفتن حضرت محمد را بیان مینماید.
- بیر گَجَه خالق بویوردی
- شبی معبود فرمود
- جبرئیل اِیاقَه دوردی
- جبرئیل به پا خاست
- گَلوب پیغمبری گؤردی
- آمد به دیدن پیامبر
- تکلیف اَیلده بالایَه
- مکلف نمود سفر به آسمان
.....
- رسول دوروب یولا دوشدی
- رسول خدا بلند شده براه افتاد
- سوار اِولوب بُراق اِوشدی
- سوار شده موکب پرواز کرد
- دوردومجه عرشَه یِتشدی
- به طبقه چهارم آسمان رسید
- یِتدی مسجدالاقصیٰ یَه
- آنوقت رسید به مسجدالاقصیٰ[۳]
.....
- پیغمبرلَر توتدی جهاز
- پیامبران در تدارک جهیزیه
- رسولی اِیتدلار پیشواز
- رسول خاتم را کردند پیشوا
- نبی اِولوبدی پیش نماز
- نبی شده پیش نماز
- حمد ایلدیلار خدایَه
- همه شکر خدا کردند
.....
- زینتلَری دوققوز رواق
- زینتهاشان نُه طبق
- آسمان اِولدی چلچراغ
- آسمان شده نور باران
- بیر مکانَه چاتدی بُراق
- یک مکانی رسید موکب
- حقّی یوخ گیچسون اِوتایَه
- اجازه نداشت گذر کند
.....
- رفرف قالدی فراقینَه
- رفرف بماند در فراقش[۴]
- یوزمین اندوه و آهینَه
- با صد هزار آه و درد
- رسولدَه اِئوز ایاقینَه
- رسول الله با پای خودش
- ...................
- ..................
.....
- بیر مدتدَه اِوردَ قالدی
- یک مدتی در آنجا بود
- عرض اَیلدِه مطلب آلدی
- عرض نموده مطلب گرفت
- رخصت آلوب یِره گلدی
- اجازه خواست زمین آمد
- یِتشدی دولت سرایَه
- رسید به دولت سرا
پانویس
[ویرایش]- ↑ منظور حکیم از دو موضوع کان و سان مبهم است؛ شاید کان به معنی معدن یا وفور خلاقیت ذهنی بوده باشد و سان توجه و دقت بیشتر به کان یا همان نخبه دوران یعنی رضا هست.
- ↑ تخلص شاعر اغلب رضا بوده ولی گاهی هم با عناوین رضابهاری یا گؤچگرضا بیان میشود
- ↑ ظاهرا به عقیده قدما مسجدالاقصی در طبقه چهارم آسمان قرار داشت
- ↑ احتمالا منظور سجاده یا زیر انداز عبادت بوده