تصوف
(تغییرمسیر از مشایخ طریقت)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تَصَوُّف (صوفیگری)، شاخهای از اسلام؛ از سوی صوفیان، باطنیگری و توجه به بُعدِ باطنی اسلام توصیف شده است.
گفتاوردها از صوفیان[ویرایش]
تصوف با خدا بودنِ بیوابسته است.~جنید بغدادی
صوفی آن است که دل صافی دارد با خدای.~بشر حافی
زمانی بر مردم میآید که دلها میمیرند و تنها زنده میشوند.~ابوعبدالله بن جلا
«در ملت ما این است که هر که او را بشناسد او را یاد نتوان کرد که من عرف الله کل لسانه.»
- بایزید بسطامی از تذکرة الأولیاء [۱]
- «زمانی بر مردم میآید که دلها میمیرند و تنها زنده میشوند.»
- ابوعبدالله بن جلا از تذکرة الأولیاء
- «هر که مدح وذم پیش او یکسان باشد او زاهد بود و هر که بر فرایض قیام نماید بهاول وقت عابد بود، و هر که افعال همه از خدای بیند موحد بود.»
- ابوعبدالله بن جلا از تذکرة الأولیاء
- «در کودکی پیوسته دلم چیزی از حقیقت درخواست میکرد، و از ظاهربینان گریزان بودم، و پیوسته بدان میبودم که جز این عامه برآناند چیزی دیگر هست و شریعت را اسراری است جز این ظاهر .»
- ابوعثمان حیری از تذکرة الأولیاء
- «صوفی آن است که دل صافی دارد با خدای .»
- بشر حافیاز تذکرة الأولیاء
- «عارفان قومی اند که نشناسند، مگر خدای؛ و ایشان را گرامی ندارند مگر برای خدای .»
- بشر حافیاز تذکرة الأولیاء
- «هیچ چیزی ندیدم که نه حق را اندر آن بدیدم».
- «تصوف آنست که بنده در هر وقتی مشغول به چیزی بود که در آن وقت آن اولیتر.»
- عمرو بن عثمان مکیاز تذکرة الأولیاء
- «تصوف ایستادن است بر افعال حسن.»
- ابومحمد رویم از تذکرة الأولیاء
- «تصوف مبنی است بر سه خصلت تعلق ساختن بفقر و افتقار و محقق شدن به بذل و ایثار کردن و ترک کردن اعتراض و اختیار.»
- ابومحمد رویم از تذکرة الأولیاء
- «تصوف، قطع علایق است و فیض خلایق و اتصال به حقایق .»
- ابوعثمان مغربی، از تذکرة الأولیاء
از تذکرة الأولیاء، عطار نیشابوری، بخش «ذکرِ جنید بغدادی
- «تصوف آن بود که با خدای باشی بیعلاقه.»
- «صوفی چون زمین باشد که همه پلیدی دروی افکنند و همه نیکوئی از وی بیرون آید.»
- «تصوف ذکر است باجتماع و وجدی است باستماع و عملی است باتباع.»
- «تصوف اصطفاست هرکه گزیده شده ازماسوی الله اوصوفی است.»
- «صوفی آنست که دل او چون دل ابراهیم سلامت یافته بود از دوستی دنیا و بجای آرنده فرمان خدای بود و تسلیم او تسلیم اسمعیل و اندوه او اندوه داود و فقر او فقر عیسی و صبر او صبر ایوب و شوق او شوق موسی در وقت مناجات و اخلاص او اخلاص محمد ﷺ.»
- «تصوف صافی کردن دلست از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میرانیدن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلندشدن به علوم حقیقی و بکار داشتن آنچه اولیتر است الی الابد و نصیحت کردن جمله امت و وفا بجای آوردن بر حقیقت و متابعت پیغمبر کردن در شریعت.»
از تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری، بخش «ذکر ابوالحسین نوری»
- «تصوف دشمنی دنیا است و دوستی مولی.»
- «تصوف ترک جمله نصیبهاء نفس است برای نصیب حق.»
- «تصوف آزادی است و جوانمردی و ترک تکلف و سخاوت.»
- «تصوف نه رسوم است ونه علوم لیکن اخلاقی است یعنی اگر رسم بودی به مجاهده بدست آمدی و اگر علم بودی به تعلم حاصل شدی بلکه اخلاقی است که تحلقوا باخلاق الله بخلق خدای بیرون آمدن نه برسوم دست دهد و نه بعلوم.»
- «صوفی آن بود که هیچ چیز در بند او نبود و او در بند هیچ چیز نشود.»
- «صوفیان آن قوماند که جان ایشان از کدورت بشریت آزاد گشته است و از آفت نفس صافی شده و از هوا خلاص یافته تا در صف اول و درجه اعلی با حق بیارامیدهاند و از غیر او رمیده نه ملک بودند و نه مملوک.»
درباره تصوف[ویرایش]
مولوی[ویرایش]
- « مَن اَرادَ اَن یَجلِسَ مَعَ الله فَلیَجلِس مَعَ اهلِ التَّصوُّف» - بخش ۸۳ - دفتر اول
تصوف ایرانی[ویرایش]
- «یکی از پرشکوهترین مبارزاتی که طی آن ملتی توانسته است تمام فرهنگ خود؛ را به میدان بیاورد و به پشتوانهٔ آن پوزهٔ اشغالگران را بهخاک بمالد نهضت تصوف در ایران بوده است.»
- «در عالَمِ وجود، اصل و اساس را معنی بدانیم، و اهلِ معنی باشیم، باید اعتراف نماییم که عالیترین و شادابترین میوهای که نهالِ نبوغ و قریحهٔ ایرانی در بوستانِ تمدّن بشری به وجود آورده است؛ همانا اوّل، کیشِ زرتشت است در زمانِ پیش از اسلام، و دوّم طریقه و مذهبِ تصوّف است در دورهٔ اسلامی.»
- محمّدعلی جمالزاده در قصّه نویسی، نشر سخن، ص ۳۹۲