بشر حافی
ظاهر
ابو نصر بُشر بن حارث مروزی بغدادی (۱۵۰ ق/ ۲۲۷ ق)، معروف به بُشر حافی (پابرهنه)، عارف، صوفی و محدّث در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری.
گفتاورد
[ویرایش]- «کسی که حق را نمیشناسد، گرفتار مصیبتی است وحشتناک»
- «صوفی کسی است که قلبش پاک است.»
- «لازم است از دویست حدیث که شنیدید، به پنج تای آن عمل کنید که مراد از علم حدیث و شنیدن، فهمیدن و عمل کردن است.»
- خطاب به علمای حدیث
به نقل از کتاب تذکرة الاولیا
[ویرایش]- «هر که خواهد که در دنیا عزیز باشد، و در آخرت شریف، گواراتر سه چیز دور باش :از مخلوقات حاجت مخواه؛ و کس را بدمگوی و به مهمانی کس مرو .»
- «حلاوت آخرت نیابد آنکه دوست دارد که مردمان وی را بدانند .»
- «اگر در قناعت هیچ سود نیست جز به عزت زندگانی کردن کفایت است .»
- «اگر دوست داری که خلق تو را بدانند این دوستی سر محبت دنیا بود .»
- «هرگز حلاوت عبادت نیابی تا نگردانی میان خود و میان شهوات دیوار آهنین .»
- «سخت ترین کارها سه است :به وقت دست تنگی سخاوت، و ورع در خلوت و سخن گفتن پیش کسی که از او بترسی .»
- «ورع آن بود که از شبهات پاک بیرون آیی. و محاسبه نفس در هر طرفة العینی پیش گیری .»
- «زهد مکلی است که قرار نگیرد، مگر در دلی خالی .»
- «اندوه ملکی است که چون جایی قرار گرفت رضا ندهد که هیچ چیز با او قرار گیرد .»
- «فاضلترین چیزی که بندهای را دادهاند معرفت است. و الصبر فی الفقر .»
- «اگر خدای را خاصگان اند عارفان اند .»
- «صوفی آن است که دل صافی دارد با خدای .»
- «عارفان قومی اند که نشناسند، مگر خدای؛ و ایشان را گرامی ندارند مگر برای خدای .»
- «هرکه خواهد که طعم آزادی بچشد گو سر را پاک گردان .»
- «هرکه عمل کند خدای را به صدق، وحشتی عظیم با خلقش پیش آید .»
- «سلامی بر ابنای دنیا کنید، به دست داشتن سلام بر ایشان»
- «نگریستن در بخیل دل را سخت گرداند .»
- «ادب دست به داشتن میان برادران، ادب است .»
- «با هیچ کس ننشستم و هیچکس با من ننشست که چون از هم جدا شدیم مرا یقین نشدکه اگر به هم ننشستیمی هر دو را به بودی .»
- «من کاره مرگم و کاره مرگ نبود مگر کسی که در شک بود .»
- «کامل نباشی تا دشمن تو ایمن نبود .»
- «اگر خدای را اطاعت نمیداری، باری معصیتش مکن .»
درباره او
[ویرایش]- «آن مبارز میدان مجاهده، آن مجاهز ایوان مشاهده، آن عامل کارگاه هدایت، آن کامل بارگاه عنایت، آن صوفی صافی، بشر حافی رحمة الله علیه»
- عطار؛تذکرة الاولیا
- «در بغداد کسی باقی نمانده که آدم از او حیا کند جز این شیخ را.»
- مأمون(از اعلام زرکلی)
شعر
[ویرایش]- «احمد حنبل امام عصر بود / شرح فضل او برون از حصر بود /چون ز فکر و علم خالی آمدی/ زود پیش بشر حافی آمدی/ گر کسی در پیش بشرش یافتی / در ملامت کردنش بشتافتی /گفت آخر تو امام عالمی /از تو داناتر نخیزد آدمی /هرک میگوید سخن مینشنوی / پیش این سر پابرهنه میدوی /احمد حنبل چنین گفتی که من / گوی بردم در احادیث و سنن /علم من زو به بدانم نیک نیک / او خدا را به زمن داند ولیک /ای ز بیانصافی خود بیخبر / یک زمان انصاف ره بینان نگر.»
- عطار (عذر آوردن مرغان)
- «بشر حافی را مبشر شد ادب /سر نهاد اندر بیابان طلب»
- «گرامی گوهری از بحر عرفان /منور اختری از برج ایقان /چراغ دودمان زین خوافی /که گر بودی بعهدش بشرحافی /نهادی سر بپایش از ارادت
شمردی خدمتش را از عبادت»
- از کتاب حبیب السیر، چ ۱۳۳۳ هـ ش ج ۱ ص ۵۸۷