لوئیس بونوئل
ظاهر
لوئیس بونوئل (۲۲ فوریه ۱۹۰۰–۲۹ ژوئیه ۱۹۸۳)، کارگردان اسپانیایی بود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «یک سال تمام روی کارم، شاهکارم، عرق ریخته بودم. هر روز پنج، شش، حتی ده ساعت روی این دستاورد بینظیر که تمام مجلات ادبی معتبر جهان بر سر به دست آوردنش با هم میجنگیدند، کار کرده بودم. اثاثیه، کفپوش چوبی و کتابهای اتاقم همه با مسرت جمع میشدند تا جان کندنم روی این کار عظیم را تماشا کنند. به محض این که مینشستم، میز، قفسهٔ کتاب و تخت، اطرافم حلقه میزدند و با خرسندی جیرجیر میکردند. به خصوص قفسهٔ کتاب که روی نوک پا نزدیک میشد و ردیفهای پر کتابش را مشتاقانه رویم خم میکرد.»
- بونوئلیها[۱]
- «تمام زندگیام با سؤالها کلافه شدهام: چرا آن چیز این گونه است و آن گونه نیست؟ آن را چگونه توضیح میدهید؟ این میل مفرط به فهمیدن، به پر کردن جاهای خالی، زندگی را مبتذلتر میکند. اگر تنها بتوانیم این شهامت را بیابیم که سرنوشتمان را به شانس بسپاریم، به این که راز بنیادی زندگیهامان را بپذیریم، آنگاه نزدیکتر میشویم به آن نوع خوشبختی که با معصومیت از راه میرسد.»[۲]
با آخرین نفسهایم
[ویرایش]- «خدا و کشور یک تیم شکست ناپذیرند، آنها تمام رکوردهای سرکوب و خونریزی را میشکنند.»
- «خدا را شکر که بیدینم.»
- «سن و سال اهمیتی ندارد مگر آنکه پنیر باشی.»
- «به صراحت بگویم که با وجود وحشتم از نشریات دوست دارم که هر دهسال یکبار از قبرم برخیزم و مقداری روزنامه بخرم. این آخرین آرزوی من است: روزنامهها را زیر بغل میزنم، بعد کورمال کورمال به قبرستان برمیگردم و از فجایع این جهان با خبر میشوم؛ سپس با خاطری آسوده در بستر امن گور خود بهخواب میروم.»
- «اگر یکنفر همین الآن به من ثابت کند خدا هست کوچکترین تغییری در رفتارم ایجاد نمیشود.»
- «به نام بقراط پزشکان ماهرانهترین روش شکنجه را ابداع کردهاند که همان زنده ماندن است.»
- «مثل اغلب کرها از کورها خوشم نمیآید.»
- «دوست دارم زود بخوابم و زود بلند شوم، از این نظر ضد اسپانیاییها هستم.»
- «آدم مبتلا به پارانویا است، مثل شاعرها: اینگونه بهدنیا میآید نه آنکه اینگونه ساخته شود.»
- «بگذار دو ساعت در روز فعالیت کنم، آنگاه بقیه بیست و دو ساعتش را رویابافی میکنم.»
واپسین سخن
[ویرایش]- «من میمیرم.» ۲۹ ژوئیه ۱۹۸۳