پرش به محتوا

فریدون توللی

از ویکی‌گفتاورد

فریدون توللی (۱۹۱۹، شیراز - ۳۰ مه ۱۹۸۵، تهران) باستان‌شناس، روزنامه‌نگار و شاعر ایرانی بود.

اشعار

[ویرایش]
  • «خون می‌خورم چو غنچه که جز باد/ در این زمانه محرم پیغام راز نیست//آواره‌گرد وادی تشویش را// آن قبله‌ای که می‌طلبی در حجاز نیست/راهی که سر به درگه مقصود می‌نهد// صد عمر اگر در آن به سر آید دراز نیست.»[۱]

ترسم ز فرط شعبده چندان خرت کنند/ تا داستان عشق وطن باورت کنند

من رفتم از این ره و دیدم سزای خویش/ بس کن تو ور نه خاک وطن بر سرت کنند

گیرم ز دست تو نخیزد خیانتی/ خدمت مکن که رنجه به صد کیفرت کنند

بر زنده باد گفتن این خلق خوش‌گریز/ دل بر منه که یک تنه در سنگرت کنند

ایران همیشه دوزخ ارباب غیرت است/ آتش منه به سینه که خاکسترت کنند

زنجیر عدل خسرو و آن خر که شکوه کرد/ آورده‌اند تا به حقیقت خرت کنند

ز آن پادشه به خون کسان تشنه‌تر نبود/ لیک این به کس مگو که ز خس کمترت کنند

فخرت بود به کورش و دستت چو اردشیر/ دائم دراز تا کمکی دیگرت کنند

عیار باش و دزد و زمین‌خوار و زن‌بمزد/ تا برتر از سپهبد و سرلشکرت کنند

ور زانکه غرور تو بر فضل دانش است/ حاشا که اعتنا به چنین گوهرت کنند.[۲]

منابع

[ویرایش]
  1. http://www.ikelk.com/index.aspx?tabid=4&catid=6&subcatid=&act=view&fid=781
  2. توللی، فریدون، بازگشت، فصل اندرز سوختگان، ۱۳۶۹.