شهرنوش پارسیپور
شهرنوش پارسیپور (۱۸ فوریه ۱۹۴۶) (۲۸ بهمن ۱۳۲۴) نویسندهٔ ایرانی است. زادهٔ تهران، دوران دبستان و دبیرستان را در همانجا و خرمشهر گذرانید. از هفده سالگی بهعنوان تلفنچی و ماشیننویس در سازمان آب و برق خوزستان مشغول به کار شد. به تهران بازگشت و در کارخانهٔ تولید دارو و سپس در سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران به کار مشغول شد. در ۱۹۶۷م/ ۱۳۴۶ش با ناصر تقوایی ازدواج کرد و پس از شش سال از او جدا شد. تحصیلاتش ادامه داد و لیسانس خود را از دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران گرفت. در ژوئن ۱۹۷۴/ خرداد ۱۳۵۳ از سازمان رادیو تلویزیون ملّی ایران معترضانه استعفا داد و به فرانسه رفت تا به مطالعه در رشتهٔ زبان فرانسه و زبان و تمدّن چین در دانشگاه سوربن بپردازد. پس از بازگشتش به ایران در تابستان ۱۹۸۱م/ ۱۳۶۰ش همراه چند نفر از بستگان نزدیکش دستگیر شد و مدت چهار سال و هفت ماه را بدون ابلاغ اتهام یا حکم دادگاه در زندان گذراند. بار دیگر در تابستان ۱۹۹۰م/۱۳۶۹ش دستگیر و بیش از یک ماه زندانی شد. دو سال بعد به علّت نداشتن وثیقهٔ لازم برای خروج از کشور دوباره به زندان رفت. پس از بازجویی و زندانیشدنهای بسیار، در سال ۱۳۷۳ش/ ۱۹۹۴م توانست به آمریکا مهاجرت کند.
در حرفهٔ داستاننویسی، نخستین اثرش، داستانی کوتاه بود که به سال ۱۹۶۲م/ ۱۳۴۱ش در مجلهٔ اطلاعات بانوان منتشر شد. پس از آن داستانها و مقالههایی را در نشریات مختلف به چاپ رساندهاست. اولین رمان او که در سال ۱۹۷۶م/ ۱۳۵۵ش منتشر شد سگ و زمستان بلند نام دارد. مجموعه داستانهای کوتاه نیز نوشتهاست. شماری از آثارش نیز توقیف یا ضبط شدهاند.
گفتاوردها
[ویرایش]مصاحبه
[ویرایش]- من یک ایرانی هستم و اطمینان دارم خونِ نژادِ زرد، نژاد سامی و نژاد آریائی در رگهایم جاری است. من فارسیزبانم.
- … میدانم که زنم و چون میدانم که زن خلاقیت و آفرینش دارد، و اصولاً بخش عظیمی از هستی است، بهعنوان یک زن از این موقعیت خیلی هم لذت میبرم.
- من وقتی که مینویسم احساس گناه میکنم؛ یعنی احساس میکنم که یک نرمهایی را میشکنم. به راستی از این امر بر خود میلرزم که نوشتههای من تأثیر بدی روی جوانها بگذارد.
- خیلی زود متوجه شدم که زندگی بهعنوان یک زن به من قالب میبخشد. مردم برایم تعیین تکلیف میکنند. ولی فکر میکنم اگر پنجاه سال هم شوهرداری میکردم باز وابسته و متعلق به آن فضا نبود. این نوع اندیشه در من نهادی است و ساختگی نیست. بعضی زنها و مردها به زندگی روزانهٔ خود آویزان میشوند و اگر آن را از آنها بگیرید بیمحتوا میشوند. من اینطور نبودهام. زندگی خصوصی برای من همیشه در جوار کار اصلیم جریان داشته و خوب خیلی هم از این بابت صدمه خوردهام. البته یواشیواش آموختهام که جهان از زن یک تعریفی دارد و بهتر است برای اینکه خیلی اذیت نشوم این چهارچوب را بدون اینکه کاملاً مطیعش باشم رعایت کنم.
- تصور میکنم تعریف سنتی زن در جامعهٔ ما ارتباط بسیار تنگاتنگی با شرایط آب و خاک ایران دارد که منطقهای نیمهخشک و کمآب است. همچنین ارتباط نزدیکی با جغرافیای ایران دارد که در سر راه عبور قبایل و هجوم دایمی بودهاست. تضّاد دایمی میان رعیت و گلهدار که به صورت قبیله هجوم میآوردهاست تعریفی سنتی از زن ایجاد کرده که چون هزاران سال طول کشیده آن توهم را ایجاد کرده که غریزی است. ولی در مقایسهٔ این تعریف با جوامع دیگر انسان متوجه میشود که این تعریف الزاماً غریزی و نهادی نیست بلکه مبتنی بر شرایط آب و خاک و جغرافیاست؛ مثلاً زن سنتی ما در بخش شهرنشین سیاهپوش است. به او اینطور تلقین شده که در مقام عورت، زن باید خود را بپوشاند… این قضیه دلایل تاریخی هم دارد که همان هجوم دایمی قبایل و نگرش به زن به مثابه ابزار باروری و کارگر مجّانی است. همچنین چون در ایران آب کم بوده رعیت تا همین اواخر به زمین وابسته بودهاست. رعیت مجبور است دائم قنات حفر کند و آن را لایروبی کند. همین وابستگی با زنجیرهای نامریی به زمین و همهویت شدن زمین با زن یک حالت انزجار نسبت به زن ایجاد کردهاست. نفرت از این شرایط و تقدیر تلخ دایمی که در ادبیات ایران و در آثار متفکرین ما پیدا میشود بازتابش روی شخصیت زن میافتد. ظاهراً زن به نیابت از طرف زمین خشک و آسمان کمبار میبایست خجالت بکشد.
- مردانگی نیروی دخول کردن و تجاوز کردن است. اگر کلّیت هستی یک حالت زنانه دارد انسان رهرو مردانه است، اعماز زن و مرد بودنش. نوعی از افراد یک فضایی را میپذیرند و در چهارچوب آن باقی میمانند. وقتی یک زن خیلی علاقه به تحرّک دارد خودبهخود در گروه مردان قرار میگیرد و مثلاً دربارهاش میگویند «مرد» است. شاید مردانگی یعنی انسان در حرکت، انسانی که میل به نفوذ کردن دارد و تأثیرگذاری. البته زن هم این ویژگی را دارد. راه میرود، میرقصد و حرکت میکند منتهی در دایراهای محدود. جامعه با زنی که رونده است معضل دارد.
- افرادی که به استقلال تصمیم نمیگیرند اگر خیلی کوچک باشند، میل دارند از مقامی که دارند پایین بیایند چون اراده به عمل نیازمند پذیرش مسئولیت است. وقتی نخواهید در قبال زندگی و بدیها قبول مسئولیت کنید خود را کوچکتر و کوچکتر میکنید.
- جامعهٔ ما نسبت به آرکتایپ زن خیلی حساس است. در چهارچوب تنگ و محدود و کوچکی که برای حرکت و جولان زن ایجاد کرده هر قدمی که به بیرون بگذارد به فحشا منسوب میشود.
- شاید زن نیاز شدید دارد یک مرد در کنارش باشد. شاید هم، در مجموع، هستی یک پیکرهٔ مادینه دارد. زنانه است. وقتی شما زن هستید با این هستی در هماهنگی هستید و ناخودآگاه میل دارید ضد خودتان را بسازید.
- یکوقت در یک جمعی گفتم حضرت مسیح را خیلی دوست دارم. شخصی گفت اصلاً مسیح وجود نداشته. پاسخ دادم تمام لطفش در همین است که وجود نداشته چون حالا میتوانم بفهمم هر انسانی برای خودش یک مسیح است. بهطور کلی خود صلیب هم اگر دقت کنید به هیکل انسان شبیه است. تصور میکنم ساختار اندیشهٔ مسیح با فرهنگ ایرانی عجین است. تولد عیسی را سه مجوس بشارت دادند. جغرافیای ایران هم دارای مرکزیت است و به صورت قلب عمل میکند. وقتی شما مفاهیم عرفانی را هم بررسی میکنید میبینید که از جاذبه و دافعه و چیزهایی صحبت میشود که همیشه موقعیت یک قلب را برای شما مجسم میکند. ایران در برزخ میان دو جهان قرار گرفتهاست. در غرب، اروپا، روم. در طرف دیگر، هند و چین. شاید ایرانیان مرتب مشغول ایجاد موازنه میان این دو جهان بودهاند که هردو جلبشان میکند. اینطور به نظر میرسد که تمامیت اجزاء هستی دایماً به چلیپا کشیده میشود؛ یعنی این قانون و نظممندی که باید مرتب دنبال غذا گشت و برای بقا تلاش کرد همان به صلیب کشیده شدن است. من این حالت را چلیپایی میبینم. خود زایمان هم نوعی به چلیپا کشیده شدن است. فکر نمیکنم قرار است مسیح امروز و فردا به دنیا بیاید. او همیشه در حال به دنیا آمدن است.
- شاید اگر در شرایط دیگری، در یک عصر دیگری، به دنیا میآمدم راهبهای یا کاهنهای میشدم. نه اینکه تأییدی بر این قضیه داشته باشم بلکه فقط برای حفظ استقلال فردی این کار را میکردم. استقلال فردی برایم خیلی اهمیت دارد.
- پاییز ۱۹۹۳م/ ۱۳۷۲ش؛ مصاحبه با فرزانه میلانی، «ایران نامگ»، شماره ۴[۱]
- فراموش نکنیم که نخستین راهپیمایی علیه جمهوری اسلامی بوسیله زنان و در همین روز [۸ مارس] انجام شد.
- مهمترین خواست زنان ایران آزادی آزادی و آزادی است.
- ۸ مارس ۲۰۱۱/ ۱۷ اسفند ۱۳۸۹؛ مصاحبه با «ما زنان»[۲]
- ما همه در زندگی دچار ضعفها و مشکلاتی هستیم. بسیاری از ما در ذهن خود قهرمان کارهای جالب و با ارزشی هستیم. در حالی که در زندگی عادی ترسو هستیم اما در قلمرو ذهن شجاعتهای زیادی ابراز میکنیم. یک رمان یا داستان بخشی از شخصیت ماست وقتی که قهرمانیهای ذهنی ما را نشان میدهد. شخصیتهای داستانها با آن که واقعی نیستند اما شناسنامه حقیقی پیدا میکنند و با ما زندگی میکنند.
- ۸ ژانویه ۲۰۱۷/ ۱۹ دی ۱۳۹۵؛ مصاحبه با «رادیو زمانه»[۳]
- هر انسانی خلاق است و خلاقیت اصولاً زن است، چون آدم خلاق به لحاظ جسمی ضعیف است. بدن زن نرم است برای اینکه بتواند فرزند را در خود نگه دارد.
- دنیای اسطوره نویسندهساز است. اسطورهها نخستین داستانهایی هستند که انسان به وجود آورده. خیلی از مفاهیمی که امروز در روانشناسی، جامعهشناسی و ادبیات وجود دارند از همین اسطورهها برخاستهاند. هرچه بیشتر کتابهای اسطورهای بخوانید برای نوشتن تواناتر میشوید. اما شما نباید بهطور مستقیم از اسطورهها استفاده کنید، بلکه میتوانید از آنها برای نوشتن آموزش بگیرید.
- من خودم را یک نویسنده جهانوطن میدانم، و نه نویسنده تبعیدی.
- ۳۰ اوت ۲۰۱۹/ ۸ شهریور ۱۳۹۸؛ پرسخ و پاسخ عمومی، کلن، آلمان[۴]
منابع
[ویرایش]- ↑ «پای صحبت شهرنوش پارسیپور». ایران نامگ، سال یازده، شماره ۴، پاییز ۱۳۷۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۷ مه ۲۰۲۲.
- ↑ «مصاحبه اختصاصی «ما زنان» با خانم شهرنوش پارسی پور». ما زنان، ۸ مارس ۲۰۱۱.
- ↑ «با شهرنوش پارسیپور − ۱۶۴هفته «کمی بهار»». رادیو زمانه، ۱۹ دی ۱۳۹۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «مصاحبه اختصاصی «ما زنان» با خانم شهرنوش پارسی پور». کیهان لندن، ۱۰ شهریور ۱۳۹۸. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۷ مه ۲۰۲۲.