شیخ فضلالله نوری
این نوشتار یا بخش نیازمند ویکیسازی است.
لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه آن را ویکیسازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.
شیخ فضلالله نوری (زادهٔ ۳ دی ۱۲۲۲، لاشک - درگذشتهٔ ۹ مرداد ۱۲۸۸، تهران) روحانی و از مجتهدان شیعه اهل ایران بود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم، به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.»
- آخرین سخنانش پیش از اعدام[۱]
- «تفریق مجتمعات و جمع مختلفات … نه به مساوات …»[۲]
- «آن بازار شام، آن شیپور سلام، آن آتشبازیها، آن ورود سفرا، آن عادیات خارجه، آن هورا کشیدنها و آنهمه کتیبههای زنده باد زنده باد، و زنده باد مساوات و برابری و برادری، میخواستید یکی را هم بنویسید: زنده باد شریعت، زنده باد قرآن، زنده باد اسلام.».[۳][۴][۵]
- «فتنهای که کودک در آن پیر میشود و بزرگسال در آن فرتوت میشود.» (نقش فتنه تعریف شیخ فضلالله نوری)
- … چه انقلابی از بی ترتیبی … چه قتلها، چه ظلمها، چه نهبها، چه غارتها، … به نحوی که بهطور مطلق، امنیت برداشته شده…(فتنه تعریف شیخ فضلالله نوری)[۶]
- "... امروز دشمنان شما در این مملکت به دستیاری منافقین وضعی فراهم آوردهاند که دین شما و دولت شما هر دو را ضعیف کردهاند و در خطر عظیم جماعت آزادی طلب به توسط دو لفظ دلربای عدالت و شورای برادران ما را فریفته و به جانب لامذهبی میرانند آیا چه افتادهاست که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید. اگر این سرّ سیاسی را از دارالخلافه و غیرها استکشاف فرمودید، خواهید دید که در این فتنه عظمی برز الاسلام کلّه الی الکفر کلّه …" (ترکمان، ص ۱۴۹ و ۱۵۰)
- «... بدان که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیئت مقنّنه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلاً مطابق با اکثر آراء بنویسند موافق مقتضی عصر به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر بلکه هر چه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند مشروط به اینکه اساس تمام مواد آن قانون به دو اصل مشؤوم که مساوات و حریّت (استقلال، آزادی) افراد سکنه مملکت است، باشد و سوای این، آنچه به تو گفتهاند کذب محض است.» (ترکمان، ص ۴۶)
- در این عصر ما فرقهها پیدا شدهاند که بالمره منکر ادیان و حقوق و حدود هستند. این فرق مستحدثه را، بر حسب تفاوت اغراض، اسمهای مختلف است: آنارشیست، نیهیلیست، سوسیالیست، ناطورالیست، بابیست؛ و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثاره [برانگیختن] فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشی که در این کارها کردهاند، هر جا که هستند، آنجا را آشفته و پریشان میکنند. سالهاست که دو دسته اخیر از اینها، در ایران پیدا شده و مثل شیطان، مشغول وسوسه و راهزنی و فریبندگی عوام اضل من الانعام هستند. یکی فرقه بابیه است و دیگر فرقه طبیعیه (ماتریالیست). این دو فرقه، لفظاً مختلف است و لبّاً [= در باطن] متفق هستند و مقصد صمیمی آنها نسبت به مملکت ایران، دو امر عظیم است: یکی تغییر مذهب، و دیگری تبدیل سلطنت [از صورت و ظاهر اسلامی آن به صورت و باطن صد در صد ضداسلامی]. (ر.ک. رسائل، اعلامیهها…، ترکمان، ص ۷۴)
- «ای مسلمانان کدام عالم است که میگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجراء احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد. تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بیدین که احکام شریعت قیدی است برای آنها. میخواهند نگذارند که رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجراء آن.»
- «امّا فوائدی که برای مشروطه برشمردید و آن این که برای پادشاه و وزیران حدودی معین میشود، بسیار نیکو است، ولی این که فرمودید آزادی کامل برای ملت خواهد بود، این سخن از نظر اسلامی باطل و کفر است و آزادی کامل [به نحوی] که هر فرد برای هر کاری آزاد باشد، چنین آزادی در اسلام نیست و این که فرمودید قانونی وضع خواهد شد، اوّل این که قانون ما مسلمین در هزار و سیصد و اندی سال قبل وضع شدهاست و اگر هم برای تنظیم و اصلاح روابط اجتماعی و اداری قانونی نوشته شود، باید مطابق با شریعت اسلامی باشد و امّا این سخن که فرمودید برای شرع حدّی معین خواهد شد، بدانید که برای شرع و دین حدّی نیست».
- «آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباه کاری خصم بیمروت بیدین تحرّز نمایند، این است که چنین ارائه میدهند که علما دو فرقه شدهاند و با هم حرف دینی دارند؛ و با این اشتباه کاری عوام بیچاره را فریب میدهند که یک فرقه مجلس خواه و دشمن استبدادند و یک فرقه ضد مجلس و دوست استبدادند. لابدعوام بیچاره میگویند: حق با آنهاست که ظلم و استبداد را نمیخواهند. افسوس که این اشتباه با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بیانصاف نمیگذارد، یعنی اصلاً نمیگذارند. (شیخ فضلالله نوری لوایح حضرت عبدالعظیم)
- «... به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم به اختلاف به آنها رفتار کنیم تا آنکه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.» (ترکمان، ص ۵۹)
- " خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. خدایا تو شاهد باش که در این دم آخر هم باز به این مردم میگویم که مؤسس این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب دادهاند. این اساس، مخالف اسلام است. محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر اکرم حضرت محمد ابن عبدالله (صلی الله علیه و آله وسلم)"
- "... چیزی نگذرد که حرّیت مطلقه، رواج و منکرات، مجاز و مسکرات، مباح و مخدّرات، مکشوف و شریعت، منسوخ و قرآن، مهجور بشود …" (ترکمان، ص ۱۵۰)
- "... چرا اینهمه جرائد پر از کفر را که سبب تضعیف عقاید مسلمین بود، منع نمیکردند…"
- سال گذشته از سمت فرنگستان سخنی به مملکت ما سرایت کرد؛ و آن سخن این بود که هر دولتی که پادشاه و وزرا و حکامش بهدلخواه خود با رعیّت رفتار میکنند، آن دولت سرچشمهٔ ظلم و تعدّی و تطاول است… تا آنجا که بالمرّه آن مملکت از استقلال میافتد و در هاضمهٔ جانورهای جهانخوار بهتحلیل میرود؛ و گفتند معالجهٔ این مرض مهلک مفنّی (نابود کننده) آنست که مردم جمع بشوند، و از پادشاه، بخواهند که سلطنت دلخواه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتی… قرار بگذارند که من بعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم او هیچوقت از آن قرار تخطّی نکنند؛ و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صالح از خود رعایا بهتصویب یکدیگر بنویسند… و گفتند نام آن حکمرانی بهدلخواه بهزبان این زمان سلطنت استبدادی است، و نام این حکمرانی قراردادی سلطنت مشروطه است، و نام قرارداد دهندگان وکلا یا مبعوثین است، و نام مرکز مذاکرات آنها مجلس شورای ملّی است، و نام قراردادهای آنها قانون است، و نام کتابچهای که آن قراردادها را در آن مینویسند نظامنامه است. (اعلامنامهٔ نخستین (جمادی الثانی ۱۳۲۵) بهکوشش اسماعیل رضوانی در مجلهٔ تاریخ)
- چرا از روی قانون قرآن رفتار نکنیم و از روی قانون آلمان و انگلیس وضع قانون نماییم.[۷]
- «مشروطهای که از دیگ پلو سفارت انگلیس سر بیرون بیاورد به درد ما ایرانیها نمیخورد»
- «اکنون که این افراد مخالف قدرت ضعیفی دارند، اگر نتوانیم وضع را اصلاح کنیم فردا که قدرت پیدا کردند، هرگز نخواهیم توانست وضع را تغییر داده و اصلاح کنیم. ما را به حال خود بگذارید و بروید زیرا با این وضع آمدن ما میسر نیست، اما این را به شما بگویم که اگر قصد اصلاح داشته باشید، بدانید که تا آن وقت آنها، شما را به خاک سیاه خواهند نشاند.»
- «... ایّها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم … صریحاً میگویم … که من آن مجلس شورای ملی را میخواهم که عموم مسلمانان آن را میخواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می خواهندکه اساسش براسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی (ص) و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی میخواهم.»
- «این عمامه را از سر من برداشتند، از سر همه برخواهند داشت.»
- "... ، وقتی را صرف این کار با جمعی از علما کردم و بقدر میسور تطبیق به شرع، یک درجه شد … لیکن فرقه که زمام امور حلّ و عقد مطالب و قبض و بسط مهامّ کلیه بدست آنها بود مساعدت نمیکردند بلکه صریحاً و علناً گفتهاند که ممکن نیست مشروطه منطبق شود با قواعد الهیه و اسلامیه و با این تصحیحات و تطبیقات دول خارجه ما را به عنوان مشروطه نخواهند شناخت."
- "ای عزیز اگر مقصود حفظ شرع بود نمیگفتند که مشروطه محبوب ماست، نخواهیم راضی شد که کلمه مشروعه نزد او نوشته شود …"
- «اگر این جماعت مقصودی جز اجراء قانون الهی نداشتند، چرا قانون مجازاتشان، تمام بر خلاف قانون الهی بود.»
- والله! والله! والله! مُسَلَّم بدان که هم مرا میکشند و هم تو را. اینجا بمانید تا یک «مجلس شورای ملی اسلامی» درست کنیم و از این کفریات جلوگیری کنیم.»
- «این آزادی (بی حدود) که این مردم (مشروطه چیان افراطی) تصور کردهاند. .. کفر در کفر است. من شخصاً از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلل میدارم که در اسلام، آزادی (انکار دین)، کفر است. اما فقط در آزادی شان، یک چیز است که فقط و فقط در خیر عموم، اگر کسی چیزی به خاطرش میرسد بگوید، لاغیر. اما نه تا اندازهای باید آزاد باشد که بتواند توهین از کسی بکند. مراد ازخیر عموم، ثروت است و رفتن در راه ترقی است، و پیدا کردن معدن است، بستن سدهای عدیده است و ترقیات دولت و ملت. آیا گفتهاند کسی که دارای این آزادی است، باید توهین از مردمان محترم بکند؟! آیا گفتهاند فحش باید بگوید و بنویسد؟! آیا گفتهاند انقلاب و آشوب و فتنه در مملکت حادث کند و پارتی اجانب باشد [و] برای دولت خارج کار کند؟! از همه این مراتب گذشته، آزادی قلم و زبان برای این است که جراید آزاد، نسبت به ائمه اطهار هر چه میخواهند بنویسند و بگویند؟.»!
- «من والله با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامهها به انبیاء و اولیاء توهین میکنند و حرفهای کفرآمیز میزنند. علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم میشوم؟ من در همینجا قرآن را از بغل خود درآورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیدهام قرار دادم که مخالف مشروطه نیستم. معاندین گفتند این قرآن نبودهاست، بلکه قوطی سیگار بوده، حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم؟ چگونه بیطرف شوم و سخنی نگویم؟ من مخالف اساس مشروطیت نیستم؛ بلکه اول کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم امّا مشروطه به همان شرایطی که گفتم که قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت باید مطابقت با شرع داشته باشد.»
- عامّه مطبوعات غیر از کتب ضلال و موادّ مضرّه به دین مبین، آزاد و ممیّزی در آنهاممنوع است، به موجب این ماده بسیاری از محرّمات ضروری الحرمة تحلیل شد زیراکه مستثنی فقط دو امر شد و حال آنکه یکی از محرّمات ضروریه، افتراست و یکی از محرّمات مسلّمه غیبت از مُسلم است و همچنین قذف مُسلم و ایذاء و سبّ و فحش و توهین و تخویف و تهدید و آن من الممنوعات الشرعیة و المحرّمات الالهیة، ..."
- «اولاً معنی مشروطیت چیست و حدود مداخله مجلس تا کجاست، و قوانین مقرره در مجلس میتواند مخالف با قواعد شرعیه باشد یا خیر؟ «ثانیاً مراد از حرّیت و آزادی چیست و تا چه اندازه مردم آزادند و تا چه درجه حریّت دارند. ما داعیان که در ابتدای امر در تأسیس این اساس دخالت داشتهایم… جداً خواهش داریم که زودتر جواب این دو سئوال را در کمال وضوح مرحمت و لطف بفرمائید که رفع وحشت قلوب بشود.»
- از برادران و «هم کیشان ایرانی نژاد» سئوال میکنیم که «آیا این فتنههای عجیب و این مفسدههای عظیم» در این مملکت واقع شدهاست یا نه؟ «احترام میکنیم و نمیگوئیم این شرور و مفاسد از مجلس متولّد شده، و اینها اولاد اوست – میگوئیم اینها همزاد اوست.» برادران دینی ما باید بدانند در این عصر فرقهها پیدا شدهاند که «بالمرّه منکر ادیان و حقوق و حدود هستند… و برحسب مقاومت اغراض اسمهای مختلف است: آنارشیست، نهلیست، سوسیالیست، ناتورالیست، بابیست؛ و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثارهٔ فتنه و فساد دارند، و بهواسطهٔ ورزشی که در این کارها کردهاند هرجا که هستند آنجا را آشفته و پریشان میکنند. سالهاست که دو دسته اخیر از اینها در ایران پیدا شده و مثل شیطان مشغول وسوسه و رهزنی و فریبندگی عوام اضّل من الانعام هستند: یکی فرقه بابیّه است و دیگری فرقه طبیعیّه… و مقصد صمیمی آنها نسبت بهمملکت ایران دو امر عظیم است: یکی تغییر و دیگری تبدیل سلطنت. این اوقات این دو فرقه از سوءالقضا هر دو در جهات مجلس ملّی ما مسلمانها وارد و متصرّف شدهاند، و جداً جلوگیری از اسلامیت دارالشورای ایران میکنند، و میخواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند».
- «... به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم به اختلاف به آنها رفتار کنیم تا آنکه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.»
- اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده مشروطیت حفظ احکام اسلامیه بود، چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند، که هر یک از این دو اصل موذی خراب، نماینده رکن قویم قانون الهی است، زیرا قوام اسلام بر عبودیت است، نه بر آزادی و بنای احکام آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است، نه به مساوات … مگر نمیدانی که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن فَرْق ضاله و مضله، و طایفه امامیه نَهَج واحد محترم باشند و حال آن که، حکم ضال یعنی مرتد، به قانون الهی آن است که قتلشان واجب است و زنشان بائن است و مالشان منتقل میشود به مسلمین از وراثشان، جنازه آنها احترام ندارد، غسل و کفن و صلوة و دفن ندارند. بدنشان نجس است، … اما یهود و نصارا و مجوس حق قصاص ابداء ندارند و دیه آنان هشتصد درهم است. پس اگر مقصود، اجرا قانون الهی بود، مساوات بین کفار و مسلمین نمیطلبیدند و این همه اختلافات که در قانون الهی نسبت به اصناف مخلوق دارد، در مقام رفع آن برنمیآمدند و مساوات را قانون مملکتی خود نمیخواندند. … پس ای کسی که میل داری مساوی با مسلم باشی در بلد اسلام تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی، والا به حکم خالق قهار باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی. رساله تذکرةالغافل، منسوب به شیخ فضلالله نوری. (رسائل مشروطیت به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، کویر، چاپ اول، صفحههای ۱۷۷ و ۱۷۸.)
- یکی از مواد آن ضلالت نامه (ترجمه قانون اساسی فرانسه) این است که افراد مملکت متساویالحقوقند و در این طبع آخر به این عبارت نوشته شده: «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود» و این کلمه مساوات، «شاع وذاع حتی خرق الاسماع»، و این یکی از ارکان مشروطه است که به اخلال [آن]، مشروطه نمیماند. نظرم است در وقت تصحیح، در باب این ماده، یکی نفر از اصول هیئت معدود بود، گفت به داعی: که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همه مواد را تغییر بدهند، دول خارجه ما را به مشروطه میشناسند و اگر این ماده نباشد لیکن تمام مواد، باقیه باشد ما را به مشروطگی نخواهند شناخت. فدوی در جواب او گفتم: فعلی الاسلام السلام و برخاستم و گفتم: حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات. (رساله حرمت مشروطه از شیخ فضلالله نوری، کتاب رسائل مشروطیت، صفحههای ۱۵۱ تا ۱۶۷)
- ای مُلحد اگر این قانون دولتی مطابق اسلام است که ممکن نیست در آن مساوات، و اگر مخالف اسلام است، مُنافی [است] با آنچه که در چند سطر قبل نوشته شده که آنچه که مخالف اسلام است قانونیت پیدا نمیکند. ای بیشرف، ای بی غیرت، ببین صاحب شرع برای اینکه تو مُنتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داد[ه] تو را، و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم. (رساله حرمت مشروطه از شیخ فضلالله نوری، کتاب رسائل مشروطیت، صفحههای ۱۵۱ تا ۱۶۷)
- ای خداپرستان این شورای ملی و حریت و آزادی و مساوات و برابری و اساس قانون مشروطهٔ حالیه لباسی است به قامت فرنگستان دوخته که اکثر و اغلب طبیعی مذهب و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند هویدا است. این فرقه فرنگان که سپاس دین و آیین ندارند قهراً و بالضروره ناگزیر از تأسیس ذاکون و قانونی خواهند بود که اساس مملکتداری و سیاستگذاری و تنظیمات ملکیه و انتظامات کلیه و حفظ حقوق و نفوسشان در تحت آن قانون و مربوط بدان ذاکون باشد و الا حیات و زندگانی صورت نبندد، بلکه مجبور از مشروطیت نیز خواهند بود… ولی ما فرقه علیه اسلامیان که با افتخار و مباهات بحمدالله و المنه کتابی داریم آسمانی، ناسخ صحف انبیاء جپن قرآن مجید و پیغمبری عقل اول و صفوت آدمیان که و ما ینطق عن الهوی ان هولا وحی یوحی، عاشیهٔ رسالتش به دوش و حلقهٔ اطاعتش در گوش چگونه توانیم به مجلس آزادان درآییم و شورای ملی و مساوات بخواهیم متابعت فرنگان خسیس و مشروطهطلبان پاریس و انگلیس نماییم دین به دنیا فروشیم و در تحریف کتاب خدا بکوشیم.[۸][۹]
- «این پیر دعاگو، آفتاب لب بام هستم؛ دیگر هوس زندگی ندارم و آنچه را که در دنیا باید ببینم، دیدم. لکن تا هستم، در همراهی اسلام کوتاهی نخواهم کرد» (شیخ در نامه برای مشیرالدوله صدراعظم)
- «خدای تعالی راضی مباد از کسی که دربارة مجلس شورای ملی غیر از تصحیح، تکمیل و تنقیح، خیالی داشته باشد و بر سخط و غضب الهی گرفتار باشند کسانی که مطلب مرا بر خلاف واقع انتشار میدهند و با تدلیس مسلمانان، آنان را به اشتباه میاندازند، و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود میسازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهند که فلانی و سایر مهاجرین منکر اصل مجلس شورای ملی شدهاند.» (شیخ فضلالله نوری لوایح حضرت عبدالعظیم)
- «اگر کسی را گمان آن باشد که مقتضیات عصر، تغییردهنده بعض آن قانون الهی است یا مکمل آن است؛ چنین کس هم از عقاید اسلامی خارج است؛ به جهت آن که پیغمبر (ص) ما خاتم الانبیاست و قانون او ختم قوانین است. خاتم آن کسی است که آنچه مقتضای صلاح حال عباد است الی یوم الصور، به سوی او وحی شده باشد و دین را کامل کرده باشد. پس بالبدیهه چنین اعتقاد، کمال منافات را با اعتقاد به خاتمیت و کمال دین او دارد و انکار خاتمیت به حکم قانون الهی، کفر است. (همان: ۵۷)
- «این عده قلیل به تدلیس و تلبیس میخواستند که قانون و دین اسلام را تغییر بدهند.»
- «پس جعل قانون کلا ام بعضاً منافات با اسلام دارد و این کار، کار پیغمبری ست، لذا هر رسولی که مبعوث شد از برای همین کار بود، بعضی از احکام پیغمبر سابق را امضا میفرمود و بعضی را تغییر میداد تا آنجا که خاتم انبیاء صلی الله و علیه و آله مبعوث شد و دین خدا را کاملاً بیان فرمود؛ لذا او خاتم انبیاست و قانون الهی که او آورد دیگر نقص نخواهد داشت، حتی نسبت به تمام ایام و نیز نسبت به تمام مردم.» (همان: ۵۸–۵۷)
- شیخ فضلالله نوری:[۱۰] یک نفر واعظ متهم فاسد العقیده در بالای منبر، هزاران ناسزا… به علما و پیشوایان… دین و… وزرا و اعیان و اشراف و غیرها [غیرهم] میگوید و شما در پای منبر گوش]می[کنید و خنده]می[نمایید و از نطاقی و لفاظی او تعریف و تمجید]می[نمایید. این جماعت (جمع افراطیون و فتنه و نفاق و نفوذی و ...) برای طبقه علما هیچ چیز باقی]ن[ـگذاردهاند و شما فقط با عنوان آیت الله و سیدین سندین و چهارشاهی پول هوایی مغرور شدهاید!.. و الله بیخود شما با این عبارات، خوش وقت و مغرور گردیدهاید. این مردم ((جمع افراطیون و فتنه و نفاق و نفوذی و ...)، گیج نیست]ند[ با شما راه میروند؛ امروزه چون محتاج به شما هستند این است که شما را با لفظ، به مراتب عالیه رساندهاند، برای این است که قوه و قدرتی به دست بیاورند آن وقت شما را از درجات علیا به مرتبه سفلی برمیگردانند… امروز نوبت من است، چند روز دیگر نوبت شما میرسد! میدانم امروز ابداً این مطالب من به گوش شما فرونمیرود، و لکن به شما میگویم و میسپارم گول نخورید، که این مردم بر ضد شما هستند. اگر شما از همین امروز ایراد سخت در کار نامشروعشان میکردید شما هم به حالت من بودید.
طرح شیخ فضلالله نوری برای عدالتخانه ملی، جنبش عدالتخواهی
[ویرایش]- چیزی که قبل از مشروطه مطرح شد، عمدتاً عدالتخانه ملی بود آن چیزی که شیخ فضلالله و سیدین به خاطرش به قم رفتند و متحصن شدند و از مظفرالدین شاه خواستند و او هم حکمش را صادر کرد و بر اساس آن مجلس شورا تشکیل شد، عدالتخانهای بود متشکل از نمایندگان طبقات و اصناف مختلف جامعه از جمله صنف روحانیت. حتی شاهزادهها هم به عنوان یک صنف، منهای خوانین در آن عضویت داشتند و در خصوص حوزه اقتدارات و دخالتهای محدود دولت نظر میدادند، قانون مینوشتند، قانون ه دولت ابلاغ میشد و دولت موظف بود اجرا کند و بعد هم بر عملکرد دولت نظارت میشد.[۱۱]
- مراد از حریت (استقلال، آزادی)، حریت در حقوق مشروعه و آزادی بیان در مصالح عامه است تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آنها مقدر است مطالبه و اخذ نمایند، نه حریت ارباب ادیان باطله و آزادی در اشاعه منکرات شرعیه که هر کس آنچه بخواهد بگوید و به موقع اجرا بگذارد.[۱۲]
- شیخ اصلاح امور را با تأسیس مجلسی با عنوان عدالتخانه میسر میدانست. در واقع شیخ به دنبال تأسیس نهادی بود که از این طریق جلوی بیعدالتیها را بگیرد.[۱۳]
- شیخ ما میگفت ما به مرحله گذار نیاز داریم که از دید او، عدالتخانه بود به نظر من عدالتخانه، یعنی مشروطه حداقلی. مشروطه اگر به معنای نفی خودکامگی دولتمردان و قانونمند کردن سیستم اداره کشور باشند، شیخ همیشه با این موضوع موافق بود و هیچ وقت هم از این تفکر عدول نکرد.[۱۴]
قانونگذاری در نظریه سیاسی شیخ فضلالله نوری
[ویرایش]- «اگرچه حفظ نظام عالم محتاج به قانون است و هر ملتی که تحت قانون داخل باشند و برطبق آن عمل نمودند، امور آنها به استعداد قابلیت قانون شان منظم شد، ولی بر عامه متدینین معلوم است که بهترین قوانین، قوانین الهی است و این مطلب از برای مسلم، محتاج به دلیل نیست و بحمدالله ما طایفه امامیه، بهتر و کاملترین قوانین الهیه را در دست داریم؛ چون که این قانونی است وحی فرموده او را خداوند عالم به سوی اشرف رسلش و خاتم الانبیاءاش و وحی فرموده که: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی». (ترکمان، ۱۳۶۲: ۵۶)
- این قانون الهی ما، مخصوص به عبادات نیست، بلکه حکم جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل و اوفی داراست، حتی آرش الخدش؛ لذا ما ابداً محتاج به جعل قانون نخواهیم بود.» (همان: ۵۷–۵۶)
- «ماها باید برحسب اعتقاد اسلامی، نظم معاش خود را قسمی بخواهیم که امر معاد ما را مختل نکند و لابد چنین قانون منحصر خواهدبود به قانون الهی؛ زیرا اوست که جامع جهتین است؛ یعنی نظم دنیا و آخرت است. اگر کسی را گمان آن باشد که ممکن است و صحیح است جماعاتی از عقلا و حکما و سیاسیون جمع شوند و به شوری ترتیب قانونی بدهند که جامع این دو جهت باشد و موافق رضای خالق هم باشد، لابد آن کس از ربقه اسلام خارج خواهدبود؛ چون اسلام بدون اقرار به نبوت محقق نیست و اقرار به نبوت به غیر دلیل عقلی متصور نیست و دلیل بر نبوت، سوای احتیاج ما به چنین قانونی و جهل و عجز ما از تعیین آن نمیباشد و اگر خود را قادر بر آن بدانیم، پس دیگر دلیل عقلی بر نبوت نخواهیم داشت.» (همان: ۵۷)
نظامنامه مجلس مقدس شورای ملی
[ویرایش]- «گر دراساسیه، محض تدلیس از باب لابدی نوشتند باید موادش مطابق باشد ولی باز درهمان نوشتند که تمام مواد قانونیه قابل تغییر است و از آن جمله مواد ماده موافق شرع بودن اوست و او را استثناء نکردهاند و به حکم این ماده آن هم تغییر داده میشد به قوه جبریه قانون مشروطه مطلقه؛ و حالا هم محض بستن دهان من و تو، اسم شرع را به زبان میرانند و لذا عملشان تماماً برخلاف و فاسد بود.» (همان: ۶۵–۶۴)
- «فصل دائر بر مراعات موافقت قوانین مجلس باشرع مقدس و مراقبت هیئتی از عدول مجتهدین درهر عصر بر مجلس شوری به همان عبارت که همگی نوشتهایم بر فضول نظامنامه افزوده شود و هم مجلس شوری را به هیچ وجه حق دخالت در تعیین آن هیئت از عدول مجتهدین نخواهد بود و اختیار انتخاب و تعیین و سایر جهات راجعه به آن هیئت، کلیه با علماء مقلدین هر عصر است لاغیر.» (همان ۲۶۷–۲۶۸)
- «من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه من مدخلیت خود را در تأسیس این اساس، بیش از همه کس میدانم؛ زیرا که علماء بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند، هیچیک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین، من همراه کردم. از خود آن آقایان عظام میتوانید این مطلب را جویا شوید. الان هم من همان هستم که بودم. تغییر در مقصد و تجددی در رأس من به هم نرسیدهاست. صریحاً میگویم همه بشنوید و به غائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را میخواهم که عموم مسلمانان آن را میخواهند؛ به این معنی که البته عموم مسلمانان را میخواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی (ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. اختلاف میانه ما و لامذهب هاست که منکر اسلامیت، و دشمن دین حنیف هستند؛ چه بابیه مزدکی مذهب و چه طبیعیه فرنگی مشرب طرف من و کافه مسلمین، اینها واقع شدهاند و شب و روز در تلاش و تک و دو هستند که برمسلمانها این فقره را مشتبه کنند ونگذارند که مردم ملتفت و متنبه شوند که من و آنها، همگی هم رأی و همراه هستیم و اختلافی نداریم». (همان: ۲۴۶–۲۴۵).
- خدمت با برکت حضرات علماء اعلام و حجج اسلام و عموم آقایان عظام و کافّه تابعین ائمه انام علیهم السلام اطال الله بقائهم.
وضع حاضر مجلس و تبعیت آن به اصول فرنگ و ظهور مذاهب باطله و تسلط فِرق ضاله و قبول جمله از بابیه و بهائیه و مجوسی و طبیعی (ماتریالیست) و طّماع و مغرض و غیر مقید به دین، به عضویت، اساس دین و دنیا را متزلزل کرده. هر قدر به زبان موعظه و نصیحت، استدعا (ی) تشکیل مجلس محاکمه و تطبیق شرع مطهر کردیم غیر امتناع، جواب ندادند. هر قدر خواستیم اساس این مجلس را طوری بکنیم که مایه آسایش عباد و امنیت بلاد باشد استنکاف کردند. لهذا هیئت مقدسه علما' و طلاب و مؤمنین و عقلاء مسلمین حاضر شدهاند که به بذل نفس نفیس، عهدی را که با خداوند و رسول اطهر نمودند وفا کنند و ودیعه الهی را نگاهداری نمایند و شرع شریف را به طوری که از اسلاف گرفتهاند به اخلاف بسپارند (و) پاس صدمات و زحمات حضرت رسول و ائمه هدی علیهم السلام و شهداء و صدیقین و مهاجرین و انصار و اساطین فقه سلف را داشته باشند. شماها هم کیشان در همین تکلیف با ماها شراکت دارید و از عهد الهی مسئول هستید مشاهده میفرمایید چه انقلابی از بی ترتیبی این مجلس در اقطار ایران است؟ چه قتلها، چه ظلمها، چه نهبها، چه غارتها، یوماً فیوماً در تزاید است؟ به نحوی که بهطور مطلق، امنیت برداشته شده «ظَهَر اْلَفَساُد فِی اْلبِرَّ واْلبْحِر بِماَکَسبْت أْیِدی الَّناسِ». همت بفرمایید دین خدا را، نصرت کنید این مجلس را به شالوده صحیحه بنا کنیم و اشخاص خداشناس عاقبت بین دیندار به عضویت تعیین نماییم و بندگان خدا را مرفه الحال، دین و دنیا را معمور و کافه ناس آسوده شوند تا بتوانیم از عهده جواب الهی «یْوَم یُقوُم الَّناُس لِرّبِ اْلَعالِمیَن» برآئیم. «إْن تْنُصُروالله یْنُصْرُکْمَوُیَثبِّْت أْقَداَمُکْم.»[۱۵]
طرح شیخ فضلالله نوری برای مجلس مقدس شورای ملی
[ویرایش](اصل اول و اصل دوم متمم قانون اساسی ایران مصوب ۱۲۸۵ هجری شمسی)
- در اینجا مناسب میدانم اصل دوم قانون اساسی را که خونبهای آیت الله شهید حاج شیخ فضلالله است، عیناً بیاورم:[۱۶]
مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تأیید… حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل رحمت اعلی حضرت شاهنشاه اسلام خلد الله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثّرالله امثالهم و عامّه ملت ایران تأسیس شده، باید در هیچ عصری از اعصار، مواد قانونیّه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله نداشته باشد؛ و معیّن است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه، بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجودهم بوده و هست؛ لهذا رسماً مقرر است در هر عصری از اعصار هیأتی که کمتر از پنج نفر نباشد، از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند، به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه، اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکور، باشند به مجلس شورای معرفی بنمایند. پنج نفر از آنها را یا بیش تر به مقتضای عصر، اعضای شورای ملی به اتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند، تا موادی که در مجلسین عنوان میشود، به دقت مذاکره و غور و بررسی نموده، هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قوانین مقدسه اسلام داشته باشد، طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأس این هیئت علما در این باب مطاع و متّبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر عجل الله فرجه تغییرپذیر نخواهد بود.
- و هیچ دیده و شنیده بودید که رؤساء روحانی هما را عنقاً در مجلس در قطار مادامهای فرنگان کشیده و در ازدحامی که سراپا علیرغم اسلام و اسلامیان است حاضر و مستبشر داشته باشند آن بازار شام آن شیپور سلام آن آتش بازیها آن ورود سفراء آن عادیات خارجه آن هورا کشیدنها و آنهمه کتیبههای زنده باد زنده باد و (زنده باد مساوات) و (برادری و برابری) میخواستید یکی را هم بنویسید (زنده باد شریعت) (زنده باد قرآن) (زنده باد اسلام) حقیقتاً چشم خاتمالانبیاء روشن و خاطر خاتم اوصیاء خرسند قرتالاعین سرتالانفس شما را ای مسلمانها ای اهل تهران به قرآن مجید به امیرالمؤمنین به سیدالشهداء و به امام زمان ارواحنا لهمالفداء قسم میدهیم که اگر پیغمبر شما حاضر بود و آن هنگامه جلوخان نگارستان را میدید چه میفرمود آیا نفرین میکرد یا تبریک میگفت و آیا میفرمود خوب جشنی برای مجلس گرفتهاید یا میفرمود خوب ختمی برای اسلام گذاشتهاید آیا میفرمود زنده باد مشروطه یا میفرمود اهکذا تخلفون محمداً فیامته.[۱۷]
- از آن جمله در منشور سلطانی که نوشته بود مجلس شورای ملی اسلامی دادیم لفظ اسلامی گم شد و رفت که رفت این فقره سند صحیح دارد عندالحاجه مذکور و مشهود میشود و دیگر در موقع اصدار دستخط مشروطیت از اعلیحضرت اقدس شاهنشاه عصردام ظلهالممدود در مجلس در حضور هزار نفس بلکه بیشتر صریحاً گفتند که ما مشروعیت (مشروعه) نمیخواهیم.[۱۸]
شرکت در تأسیس کتابخانه ملی
[ویرایش]- مؤسسین کتابخانة ملی، عدة زیادی از روشنفکران بودند که عدهای از رجال و علما و دانشمندان ملت را به جلسهای دعوت و از آنان تقاضای دادن کتاب و مساعدت در این امر خیر کردند و عدة زیادی مانند مرحوم حاج شیخ فضلالله و محمد بوشهری معینالتجار و محمدحسین امینالضرب و عدهای دیگر از علما و تجار و اعیان هر کدام به فراخور حال خود کتاب داده و شهریه معین نمودند. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص۱۳۳٫, محمدعلی تهرانی کاتوزیان)
شرکت در تأسیس بانک ملی
[ویرایش]- «مورد دیگری که شیخ به مقابله با نفوذ روس و انگلیس برخاست هنگام طرح تأسیس بانک ملی توسط برخی از نمایندگان مجلس در صدر مشروطه بود. طرحی که اندیشهٔ رهایی کشور از استعمار اقتصادی را تعقیب میکرد و بی گمان در صورت موفقیت به سلطهٔ روس و انگلیس بر منابع مالی این سرزمین که در قالب دو بانک شاهی و استقراضی جلوه گر بود پایان میداد. شیخ از این طرح کاملاً حمایت کرد و به نوشتهٔ احمد کسروی و مهدی ملکزاده: دویست تومان سهام بانک را خریداری کرد. شیخ در نامه به علامه محمد قزوینی نیز که آن زمان در پاریس میزیست مژدهٔ پیشرفت تشکیل بانک ملی را داد که موجب کمال امیدواری به بقاء استقلال وطن عزیز و مزید تقویت دین حنیف اسلام بود.»[۱۹]
حریّت (آزادی)
[ویرایش]- «... مراد از حریّت (آزادی) مشروعه و آزادی در بیان، مصالح عامّه است تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایّام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آنها مقرّر است مطالبه و اخذ نمایند، نه حریّت ارباب ادیان باطله و آزادی در اشاعه منکرات شرعیه است که هرکس آنچه بخواهد بگوید و به مواقع اجرا بگذارد».[۲۰]
- «ماده دیگر در این ضلالتنامه [: نظامنامه] اصل حریّت (آزادی) قلم و حریّت (آزادی) مطبوعات است. عین عبارت این است: عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضر به دین مبین آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است. حال آنکه یکی از محرّمات ضروری، افتراست و یکی از محرّمات مسلّمه غیبت از مسلم است و همچنین غضب مسلم و ایذا و سبّ و فحش و توهین و تخویف و تهدید و نحوه آن. حریّت (آزادی) این امور آیا غیر از تحلیل [حلال ساختن] ما حَرَّمَ الله است؟!»[۲۱]
- از جمله، یک فصل از قانونهای خارجه که ترجمه کردهاند، این است که مطبوعات مطلقاً آزاد است (یعنی هر چه را هر کس چاپ کرد دگر احدی را حق چون و چرا نیست) این قانون با شریعت ما نمیسازد؛ لهذا علمای عظام تغییر دادند و تصحیح فرمودند؛ زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعه فحشا در دین اسلام ممنوع است. کسی را شرعاً نمیرسد که کتابهای گمراه کننده مردم را منتشر کند یا بدگویی و هرزگی را در حق مسلمانی بنویسد و به مردم برساند.[۲۲]
مساوات
[ویرایش]- قوام اسلام به عبودیّت است، نه به آزادی، و بنای احکام آن، به تفریق و جمع مختلفات است، نه به مساوات؛ پس به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساوی شان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده، ما هم به اختلاف با آنها رفتار کنیم تا آن که در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم. مگر نمی دانی که لازمه مساوات در حقوق، از جمله آن است که فرق ضالّه و مضلّه و طایفه امامیه نهج واحد محترم باشند، و حال آن که حکم ضال، یعنی مرتد به قانون الهی آن است که قتلشان واجب است.[۲۳]
- نظرم هست در وقت تصحیح در باب این ماده، یک نفر، که از اصول هیئت معدود بود، گفت به داعی که این ماده چنان اهمیت دارد که اگر این باشد و همهٔ مواضع را تغییر بدهند، دوّل خارجه ما را به مشروطه میشناسند و اگر این ماده نباشد، لکن تمام مواد باقی باشد، ما را به مشروطگی نخواهند شناخت، و در جواب او گفتم: «فَعَلی الإسلام السلام». برخاستم و گفتم: حضرات جالسین بدانید مملکت اسلامیه، مشروطه نخواهد شد، زیرا که محال است با اسلام حکم مساوات. حال ای برادر دینی، تأمل کن به احکام اسلامی که چه مقدارتفاوت گذاشت بین موضوعات مکلفین در عبادات و معاملات و تجارات و سیاسات از بالغ و غیربالغ، ممیز و غیرممیز، عاقل و مجنون، صحیح و مریض، مختار و مضطر، راضی و مکره، اصل و وکیل و ولی، بنده و آزاد، پدر و پسر، زن و شوهر، غنی و فقیر، عالم و جاهل، شاک و متیقن، مقلد و مجتهد، سید و عامی، موسر و معسر، کافر ذمی و حربی، و کافر اصلی و مرتد، مرتد ملی و فطری، و غیرها ممالا یخفی علی الفقیه الماهر.[۲۴]
شیخ فضلالله نوری دربارهٔ خیر عموم و دو امر احکام دینیه و سلطنت
[ویرایش]- مراد از خیر عموم، ثروت است و رفتن در راه ترقی است، و پیدا کردن معدن است، بستن سدهای عدیده است و ترقیات دولت و ملت.
- «ای مسلمان اسلام که دین ما و امتان حضرت ختمی مرتبت است از همه ادیان اکمل و بنای آن برعدل تام است کما قال الله تعالی (إن الله یامر بالعدل و الاحسان) و در دین اسلام بحمد الله تعالی نیست، مگر عدل؛ و نبوت و سلطنت در انبیاء سلف، مختلف بود. گاهی مجتمع، و گاهی مفترق؛ و در وجود مبارک نبی اکرم و پیغمبر خاتم- علیه و علی آله الصلاة ما دام العالم- و همچنین در خلفاء آن بزرگوار، حقّاً اَمغیره، نیز چنین بود. تا چندین ماه بعد از عروض عوارض و حدوث سوانح مرکز این دو امر یعنی تحمل احکام دینیه (اشاره به علما) و اعمال قدرت و شوکت و دعاء امنیت (اشاره به حاکمان۵) در دو محل واقع شد و فی الحقیقه این دو هر یک مکمل و متمم دیگری هستند یعنی بنای اسلامی براین دو امر است: نیابت در امور ثبوتی، و سلطنت . و بدون این دو، احکام اسلامیه معطل خواهد بود. فی الحقیقة سلطنت قوه اجرائیه احکام اسلام است پس تحصیل عدالت به اجراء احکام اسلام است و در اسلام انذار وعد و وعید مثل اقامه حدود هر دو در کار اجرا است بلکه اندازه مدخلیت آن بیشتر است و آن عبارت است از خدا ترسی و اذعان به مبدأ و معاد که از این رو خوف ورجاء حاصل شود و این دو امر قلبی نفسی باطنی بیشتر مؤثر است در اقدام به معروف و اجتناب از منکر که حقیقت عدل است و هر مقدار تدین به مبدأ و معاد و خدا ترسی و امیدواری شدیدتر است عدالت منبسط تر خواهد بود و هر چه از این تدین کاسته شود بی اعتدالی زیاده خواهد شد.»[۲۵]
- «امور عامه یعنی اموری که مربوط به تمام افراد رعایای مملکت باشد و تکلّم در امور عامه و مصالح عمومی ناس، مخصوص است به امام (ع) یا نواب او و ربطی به دیگران ندارد.»[۲۶]
- ابراهیم زنجانی، دادستان محکمهای که رای به اعدام شیخ فضلالله نوری داد در یادداشتهای خویش (رساله مکالمات با نورالانوار) مربوط به دوران نخستوزیری امینالسلطان در مشروطة اول، از «گستاخی» شیخ نوری با شاه و صدراعظم سخن میگوید: شیخ نوری «… محرم مجالس بزرگان و امرای پایتخت، بلکه گستاخ با صدارت و نفس سلطنت است.»[۲۷]
خدا قرار داده زن را مختارة النفس، به آنچه شریعت حکم فرموده عیبی نیست
[ویرایش]- اقرار مینمایم که آنچه دارا هستم از اموال … ملک طلق مال خالص علیه عالیه متعالیه خانم والده محترمه (سکینه دختر محدث نوری) فرزندی آقا ضیاءالدین و غیره سلمهم اللّه تعالی (است) و ابداً احدی از ورثه را نمیرسد با ایشان چون و چرا نماید، مال خود ایشان است، هر نحو بخواهند در آن تصرف نمایند؛ و به هر که میل ایشان باشد بدهند.[۲۸]
- شیخ فضلالله نخستین کسی است که اجازه تأسیس مدارس دخترانه و پسرانه را در ایران میدهد.[۲۹]
- خدا قرار داده زن را مختارة النفس به آنچه شریعت حکم فرموده عیبی نیست.[۳۰]
- انواع معاملات مختلف در طبقات مختلف جامعه از غنی تا متوسط در تهران و بسیاری از نقاط دیگر کشور در دو کتابچه اسناد حقوقی شیخ فضلالله ثبت شدهاست.
اطلاعات کتابچه اسناد حقوقی شیخ فضلالله، ما را با مسائل گوناگون حقوقی، اقتصادی، بضاعت مالی مردم، اعتقادات، آداب و رسوم، روابط خانوادگی جامعهای که هنوز قوانین غربی و نفوذ مدرنیسم در آن چندان رسوخ نکرده بود، آشنا میسازد. از نکات جالب توجه فعالیت اقتصادی زنان است. زنان پول قرض میدادند، املاک خود را وقف میکردند، و در معاملات خرید و فروش ملک شرکت میجستند. در دعواهای خانوادگی و غیره حضور داشتند یا گاه به وصیت شوهر قیمومیت فرزندان را داشتند. باید تصریح کرد که نسبت ثروت زنان و تعداد معاملاتی که در آن شرکت داشتند، کمتر از مردان بود؛ ولی در حوزه امور مالی و اقتصادی از لحاظ قانونی و شرعی بین زنان و مردان تفاوتی وجود نداشت و زنان در اداره اموال خود آزادی تصمیمگیری داشتند. البته این به معنی اجرای آن نبود و چه بسا موانع و مشکلات بسیاری در راه آزادی مالی زنان وجود داشت. علاوه بر آن، این کتابچه حاوی اطلاعات جالت توجه دیگری دربارهٔ مشاغل، یا نرخ ربا، قیمت زمین، دکان، کاروان سرا و غیره است. به خصوص نکات با اهمیتی دربارهٔ معاملات طبقات پائین جامعه که در کمتر منبعی موجود است به دست میآید، مثلاًمقدار مهریه دختر یک نفر بوجار، یا یک کلاهدوز یا خرید یک دانگ از یک خانه.[۳۱]
- انگلیسیها بیشتر در نواحی جنوبی کشور و فرانسویها در تهران توسط میسیون کاتولیکهای فرانسوی، مدرسه سن ژوزف را در سال ۱۲۶۵ش که بعدها به ژاندارک تغییر نام یافت، تأسیس کردند. … مدارسی که خارجیان تأسیس میکردند که بیشک دارای صبغه استعماری و ضد دینی بودند.[۳۳] … گرچه مخالفان شیخ فضلاللّه، علت اصلی صدور لایحه مخالفت با تأسیس مدارس دخترانه را استفاده از کلمه دوشیزه در نام مدارس عنوان کردند و در روزنامهها و نشریات آن زمان، با نوشتن مقالات متعددی به مقابله با نظر شیخ فضلالله و همفکرانش پرداختند، اما به نظر میرسد که علت اصلی مخالفت این روحانیون، همانگونه که در مقالات اعتراضآمیز مخالفان شیخ نیز پیداست، زمینهسازی این مدارس در گرایش و پیروی زنان و دختران ایرانی از اصول و مبانی فرهنگ غرب و سست شدن پایههای ایمان اسلامی مردم بود.[۳۴] دربارهٔ کاربرد امروزی این واژه و تحقیرآمیز بودنش برای زنان بحثهایی وجود دارد، چنانکه در فوریه ۲۰۱۲ فرانسه تصمیم گرفت عنوان دوشیزه (به فرانسوی: Mademoiselle) را از فرمهای اداری این کشور حذف کند.[۳۵]
امور عامّه، وکالت، موکِّل، موکَّلٌ فیه، امور شرعیه عامّه، ولایت شرعیه (ولایت فقیه، تکلّم در امور عامّه)، قانون نویسی، قانون مسلمانان
[ویرایش]- در رساله تحریم مشروطیت آورده: … در امور عامّه؛ یعنی در اموری که مربوط به تمام افراد رعایای مملکت باشد، بلکه سوای امور عامّه را از وظیفه خود خارج میدانستند. با این وصف، پس چرا به اعضای آن وکیل میگفتند؟ مگر نمیدانید که در امور عامّه، وکالت صحیح نیست و این باب، باب ولایت شرعیه است؟ یعنی تکلّم در امور عامّه و مصالح عمومیِ ناس مخصوص است به امام علیهالسلام یا نوّاب عامّ او، و ربطی به دیگران ندارد و دخالت غیر آنها در این امور حرام، و غصب نمودن مسند پیغمبر و امام علیهم السلام است.
- در رساله تحریم مشروطیت نیز آورده: این دستگاه چه معنی دارد؟ … وکالت چه معنی دارد، موکِّل کیست و موکَّلٌ فیه چیست؟ اگر مطالب امور عُرفیّه است، این ترتیبات دینیّه لازم نیست، و اگر مقصدْ امور شرعیه عامّه است، این امر راجع به ولایت است، نه وکالت، و ولایت در زمان غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) با فقها و مجتهدین است، نه فلان بقّال و بزّاز، و اعتبار به اکثریت آرا، به مذهب امامیه، غلط است، و قانون نویسی چه معنی دارد؟ قانون ما مسلمانان، همان اسلام است که بحمدالله تعالی طبقهً بعد طبقه رُواه اخبار و محدثین و مجتهدین، متحمّلِ حفظ و ترتیب آن شدند…».
- اگر مقصود آنها تعیینِ قانون الهی و اجرا و تقویت آن بود، عوام و فِرَقِ مختلفه را چه مدخلیّت در این امر بود و چرا از آنها در امور عامّه رأی میطلبیدند و چرا اسمی از دلیل شرعیِ آن نمیبردند و در صورت مخالفت هریک از آنها که اسم مطابقه میبرد، تعرّض به او میکردند؟![۳۶]
مجموعه نامههای محمد قزوینی به شیخ فضلالله[۳۷][۳۸]
[ویرایش]- شیخ، همچنین، برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا دربارهٔ ایران، از علامه میرزامحمدخان قزوینی بهره میگرفت که ــ چنانکه گذشت ــ در صدر مشروطه در پاریس به سر میبرد. در این زمینه، نامه بسیار مهمی از قزوینی به شیخ وجود دارد که در آن، ضمن اشاره به توافق روس و انگلیس (قرارداد ۱۹۰۷) و تأکید بر امتیاز خاص روحانیت شیعه بر مقامات کلیسا (در رهبری نهضتهای رهاییبخش)، شرحی زباندار از مصادرة اموال کلیسا در آن ایام توسط دولت فرانسه، و موافقت مردم آن کشور با این امر، به شیخ نوشته و شاید بهطور ناخواسته، توجه شیخ را به ماهیت ضددینی فرهنگ و تمدن غرب، جلب کردهاست. گفتنی است، شعار اصلی انقلاب کبیر فرانسه چنین بود: نه قانون، نه شاه، نه خدا (Ne Roi, Ne Loi, Ne Dieu). انقلابیون، تحت تأثیر لژهای فراماسونری که هدایت انقلاب را در دست داشتند، شعار میدادند: تا وقتی رودههای آخرین فرمانروای مستبد و آخرین کشیش به دار کشیده نشود، مردم به آزادی نخواهند رسید!
جناب قزوینی هنگام نگارش این نامه، نمیدانست که نفوذ رگههای فرهنگ «اومانیستی ــ فراماسونیِ» انقلاب فرانسه در میان جناح تندرو مشروطه، نهایتاً کار را به جایی خواهد رساند که مخاطبِ وی در این نامه (شیخفضلالله)، سرنوشتی به مراتب بدتر و فجیعتر از رئیس اسقفان پاریس خواهد یافت!<>همان.<>[۳۹]
طرح قتل شیخ فضلالله نوری
[ویرایش]- ناظمالاسلام کرمانی در روزنامه کوکب دری در شماره ۱۳ سال اوّل خود در حمله به شیخ فضلالله نوری و اطرافیانش نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد و (معاویه) قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضه خوانی مینمایند، خرج میدهند و مال خود را بیجهت تفریط مینمایند. یک جماعتی به خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک چه مزیت و برتری با خاکهای دیگر دارد».
- جهانگیرخان صور اسرافیل و یحیی کاشانی در روزنامه حبل المتین (۲۶ ذی قعده ۱۳۲۵ قمری) چنین مینویسند: «خراب باد ناحیه نور مازندران که آب و خاکش شرارت خیز و فساد انگیز است سرزمینی که مادر و وطن حیله گران ترّار و مسقط الرأس شیادان مکار است، هنود را عقیدت بر آن است که دیو بزرگ یامها دیورا مسکن اصلی و نقطه مرکزی خطه مازندران است و فردوسی این وادی را آرامگاه دیوان و خوابگاه ددان و غولان مینویسد و الحق از تجربیات اخیره میتوان استکشاف نمود که این سخن تا حدی قرین به صحت است افسانه نیست و یاوه نه برآورد دکانش باطنی پلید و روانی نا پاک دارند اگر چه حکم کلی نمیتوان کرد و همه اهالیش را متهم نشاید ساخت لیکن بی شائبه اغراق و غلو از دیگر نقاط شریر و بدطینت زیاد دارد و نادرست و بد افکار فراوان پرورش میدهد» (حبل المتین، ۱۳۸۳، چ دانشگاه تهران: ۸۲۵).
دربارهٔ او
[ویرایش]- علامه امینی (عبدالحسین امینی نجفی متولد ۱۳۲۰ هجری قمری در تبریز) در کتاب شهداء الفضیله مینویسد: ” تا دستهای از تبهکاران او را که دشمن زشتکاری و فریب و کفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد”[۴۰]
- مرتضی مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» در خصوص شیخ فضلالله، میگوید: «مرحوم نوری مرد بزرگی بود، مجتهد مسلم و تا حدودی که شنیدهایم مردی بسیار پاک و با تقوا و عادلی بودهاست. مجتهد مسلّم العداله و عادل مسلم الاجتهاد بود.»[۴۱]
- میرزا حبیبالله رشتی نیز که عمدتاً از اعطای اجازة اجتهاد به دیگران اکراه داشته و نوعاً در این امر احتیاط زیادی به خرج میداد، در تقریظ بر رسالة فقهی شیخ فضلالله با عنوان «قاعدة ضمان الید» مقام علمی و تحقیقی شیخ را به نحوی شگفت و کمنظیر ستودهاست. ایشان در بخشی از این تقریظ چنین میآورد:
«هان ای کسی که این اوراق را دریافته و بر آنها وقوف مییابی، چنانچه در اعماق دریاها فروروی و سوار بر اُشتر، بیابانهای خشک و لمیزرع را شتابان درنوردی، همانا از حیث تحقیق و تدقیق، بهتر از آنچه که در این دفتر آمده، نخواهی یافت. ضروری است که در مجالس عمومی، به فضل و کمال صاحب این رساله، ندا دردهند و سوارگان دیار به سوی او تشویق گردند، من در این رساله نظر افکنده و آن را زیبا و دلنشین یافتهام چه بسیار دُرهای گرانبها و مرواریدهای بدیع و دست ناخورده که در آنها به امانت نهاده شدهاست، سزاوار است که مضامین آنرا نه با خامه بر صحیفة اوراق، که با ذرّات طلا بر مردم دیدگان بنگارد. آفرین خدای بر مؤلف آن باد و اوست عالم پرسوز و گداز، فروغ دیده و نور چشمم شیخ فضلالله … همانا او در تحصیل قواعد علمی و اصول اجتهادی ـ که مدار اجتهاد و ملاک صحت اعمال عباد بر آنها و وابسته بدانهاست ـ خود را به رنج افکنده و روزگاری دراز و به قدر کفایت را نزد من و اساتید عظام حاضر شدهاست تا به حمدالله به آرزوی خود دست یافته و عالمی ربانی و رهنمایی راستین و حقانی و مجتهدی متبحّر و کامل و جامع و معقول و منقول گردیدهاست. رواست که بندگان مؤمن خدا وی را در امور دینی مرجع خود قرار دهند…»[۴۲]
- میرزای شیرازی شیخ را به منزله «نفس خویش» میشمرد و معروف است در پاسخ این سؤال که آیا اجازه میدهید به عنوان ارجاع احتیاطات فتوا به «غیر»، به شیخ رجوع کنیم؟ فرموده بود: میان من و شیخ فضلالله، غیریتی نیست؛ او «خود من» و «نفس من» است![۴۳] سخن میرزای شیرازی در جواب یکی از اهالی تهران که برای حل مسائل شرعی به ایشان مراجعه کرده بود، دال بر عظمت علمی ایشان است که فرموده بود: «مگر شیخ فضلالله در تهران نیست که به من مراجعه میکنید؟[۴۴]
- میرزا حسین نوری در تقریظ بر «صحیفهٔ مهدویه ی» شیخ، این اوصاف شگرف را در مدح او میآورد: «کوه بلند علم و ستون استوارفضل، مقتدای فقیهان برجسته و معتمد عالمان چیرهدست، جامع علوم معقول و منقول، حاوی حقایق فروع و دقایق اصول، بوستان علم و اقیانوس فضل، عالم عامل کامل…»[۴۵]
- محمد آملی (۱۲۶۳ ق. آمل - ۱۳۳۶ ق. آمل) پدر محمدتقی آملی و از یاران شیخ فضلالله نوری دربارهٔ مقام علمی شیخ فضلالله نوری مینویسد: روزی حضرت استاد اعظم سید ابوالحسن رفیعی قزوینی (۱۳۱۰ ق. قزوین - ۱۳۹۵ ق. تهران) معروف به علامه رفیعی پس از جلسه درس به مناسبتی فرمودند: مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری مجتهد مسلم بودهاست و بسیار جای تعجب است که چه پیش آوردهاند که یک روحانی مجتهد مسلم برای حفظ جانش تقیه نکردهاست و نیز حضرت استاد علامه شعرانی، روزی بعد از جلسه درس مکاسب شیخ انصاری به مناسبتی فرمودهاست من حواشی مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری را بر مکاسب شیخ دیدهام و حقا با حواشی آقا سید محمد کاظم یزدی برابری میکرد و از آن کم نداشت.[۴۶]
- نکتهٔ مورد تأمل دیگر در گزارش مورخان آن است که گزارشگران بهطور کلی از مخالفان سرسخت شیخ بوده و چه بسا نگارش تاریخ را فرصتی برای تصفیه حساب شخصی و خطی خویش با شیخ انگاشتهاند. توجه به این نکته نیز دیوار بیاعتمادی را بین خواننده و آنها ضخیمتر ساخته و پژوهشگران را وامیدارد که برای درک «واقعیّت» ماجرا به جستوجوی اسناد و مدارک دست اول تاریخی برخیزند. برای نمونه، میتوان به «ناظم الاسلام کرمانی» اشاره کرد که شیخ فضلالله نوری او را به علت درج مقالات کفرآمیزدر روزنامهٔ «کوکب دری»[۴۷] تکفیر کرده و کرمانی نیز از این امر بسیار ناراحت بود.[۴۸]
- محمدتقی فلسفی فرزند محمدرضا تنکابنی نقل میکند: "حاج شیخ فضل الله نوری به دلیل طرفداری از مشروطه مشروعه در وضعیتی قرار گرفت که ناچار به ترک تهران شد لذا به ری رفت و در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم متحصن شد. در آن ایام هم در مضیقه مالی قرار گرفت اما آن بحران را به خوبی گذراند. شایع شده بود که از نقطه مجهولی برای او پول میآید اما کسی نمیدانست کجا و چه کسی. بعد از گذشت سالیان طولانی از ماجرای مشروطه مرحوم حسین خاکباز فرزند مرحوم آیةالله محسن اراکی (حاج آقامحسن سلطانآبادی عراقی (اراکی)) برایم نقل نمود که آن پولها را پدرم که املاک قابل ملاحظهای داشت و در امر زراعت فعالیت میکرد به طور محرمانه برای ایشان فرستاد، چون ایشان نیز طرفدار مشروطه مشروعه بود و احساس میکرد حاج شیخ در معرض خطر کشته شدن است لذا به همراه پولها بیتی بر روی کاغذی کوچک نوشت و به حامل داد که به ایشان برساند. آن بیت این بود:من نمیگویم سمندر[۴۹] باش یا پروانه باش -چون به فکر سوختن افتادهای مردانه باش"[۵۰]
- پیتر آوری: «برخی ادعا کردهاند که شیخ به مقام سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی و… رشک میبرد و همین موضوع موجب کنارهگیری او از روحانیون گردید، اما شیخ فضلالله را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند میدانند و نه از مردم و شاه.»
- ماشاءالله آجودانی: «بیانصافی است اگر بخواهیم حمایت بیدریغ او [شیخ فضلالله] را از محمدعلیشاه و مخالفت عمیق و بنیادیاش را با مشروطه، صرفاً به مسائل شخصی و اختلافات خصوصی با بهبهانی و طباطبایی بر سر ریاست روحانی مجلس تقلیل دهیم… او به روشنی بر تناقض عمیق دموکراسی و نظام مشروطیت با اسلام و مبانی اعتقادی آن انگشت نهاد.»
- جلال آلاحمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران مینویسد: «شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافعش بود بلکه به عنوان مدافع مشروطه باید بالای دار برود و من میافزایم و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی … و به هر صورت از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام مملکت ما افراخته شد و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانهایم.»
- سید محمود طالقانی گفتهاست: «کشته شدن مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری بدون محاکمه، لکّه ننگی در تاریخ مشروطیت نهاد.»
- ناظم الاسلام از مخالفان سرسخت شیخ بعد از جلسهای خصوصی با شیخ فضلالله نوری (که علامه قزوینی سرشناسترین غربشناس تاریخ ایران هم شاگردش بود و هم معلم فرزندانش) چنین میگوید: «ناظم الاسلام، ترابه حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟»[۵۱]
- حسین لنکرانی، ضمن اشاره به روابط خاص شیخ با حاج میرزا عبدالغفار خان نجم الدوله (ریاضیدان و منجم نامدار و دانشمند ذوفنون عصر قاجار) میگفت: «اوراق و نشریاتی که در خارج کشور نشر مییافت و ارتباط به اسلام و ایران داشت، به وسیله مرحوم نجم الدوله تهیه میشد و همراه با ترجمه آن قسمت از آنها که به زبانهای غیر شرقی نوشته شده بود، تحویل مرحوم شیخ میگردید. ضمناً شنیده میشد که حاج نجم الدوله رابط شیخ با سید جمال الدین اسدآبادی همدانی معروف بودهاند. به گفته وی: برای عدم کشف این وضع، ارتباط شیخ و نجم الدوله به شکل مجلس درس انجام مییافته، او در خدمت شیخ از فقه و اصول و کلام بهرهمند میشده و شیخ هم علم نجوم و هیئت را که خود در آن سابقه داشته به وسیله مباحثه با این منجم هیوی معروف، تکمیل میکردهاست. در تأیید سخنان لنکرانی، میتوان از نزدیکی و مشابهتی که میان سخنان شیخ (در لوایح ایام تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام در صدر مشروطه، راجع به ماهیت مکاتب غربی نظیر ناتورالیسم و …) با مندرجات رساله سید جمال الدین در رد نیچریه وجود دارد، شاهد مثال آورد.» (برای نامه مذکور، ر.ک. «دیدهبان، بیدار!» از همین قلم)
- حسین لنکرانی: «برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا دربارهٔ ایران، در اواخر عمر خویش از میرزا محمدخان قزوینی معروف بهره میگرفت که خود زمانی نزد شیخ درس خوانده بود و در صدر مشروطه در اروپا به سر میبرد. در همین زمینه، نامه مهمی از قزوینی به شیخ وجود دارد که در آن، قزوینی ضمن تأکید بر امتیاز خاص روحانیت شیعه بر مقامات کلیسا (در رهبری نهضتهای رهاییبخش و عدالتخواه)، شرحی زباندار از مصادره اموال کلیسا و اخراج اسقف بزرگ پاریس در همان ایام توسط دولت فرانسه، و موافقت مردم آن کشور با این امر، به شیخ نوشته و شاید بهطور ناخواسته، توجه شیخ را به ماهیت ضد دینی فرهنگ و تمدن غرب، جلب کردهاست.» (برای نامه مذکور، ر.ک. «دیدهبان، بیدار!» از همین قلم)
- شیخ شهید نسبت به علوم زمان و رویدادهای عصر آگاهی داشت و هرگاه احساس میکرد چیزی را که باید بداند، به یادگیری آن همت میگماشت. یکی از هم عصران شیخ میگوید: در این اواخر نزد مرحوم میرزا جهانبخش منجّم مشغول خواندن علم نجوم و اسطرلاب بود. من عرض کردم آقا در این آخرعمر برای چه علم نجوم تحصیل میکنید؟ فرمود: من از این علم بی بهرهام و این مسئله برای من، یعنی برای اهل علم، خوب نیست که از آن بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم بهتر است که نادانسته بمیرم.[۵۲]
- «قانون یا باید خود را «حافظ شریعت» بداند یا خود، شریعتی دیگر خواهد شد. پس، رویکرد تاریخی ما به قانون در مشروطیت روی آوردن به شریعتی دیگر بود، بیآنکه خود بدانیم. شیخ فضلالله نوری به همین «نسبت» توجه یافته بود، چرا که «شرع» نیز در مقام احکام به مجموعهای از شرطها و حدود – یعنی قانون – مبدل میشود.»[۵۳]
- «متفکر مشروطیت مشروعه شیخ فضلالله نوری بود. از علمای طراز اول که پایه اش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناختهاند»[۵۴]
- «شیخ فضلالله از لحاظ علم و آراستگی به کمال، معروف و فقیه جامع و کامل … مجتهد سرشناس و عالمی متبحر… و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود»[۵۵]
- «روزی که مشار الیه (شیخ فضلالله) در خانه آقای طباطبایی بود، در مجلس در ضمن مذاکره گفت ملای سیصد سال قبل به کار امروز نمیخورد. شیخ در جواب گفت: خیلی دور رفتی بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمیخورد. ملای امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز بداند.»[۵۶]
- محمداسماعیل رضوانی: «شیخ فضلالله مقام اجتهاد داشت و این مقام بر همه کس مسلم بود، به طوری که حتی سرسختترین دشمنان او نیز نتوانستند عظمت علمی او را انکار کنند و حتی بسیاری او را از بهبهانی و طباطبایی و امثال آن دو برتر میدانستند. در بحبوحه انقلاب (مشروطه) آنچه امکان داشت به این پیرمرد، به دروغ یا راست، افتراء و تهمت زدند؛ اما هیچکس منکر مقام علمی او نشد.» انقلاب مشروطیت ایران، دکتر محمداسماعیل رضوانی، ص ۱۹۹
سید روحالله خمینی اولین رهبر و ولی فقیه نظام جمهوری اسلامی ایران
[ویرایش]- «اینکه من میگویم، آقایان اهل سنت هستند، آقایان متشیّعین هم هستند، علمای استان مازندران هم هستند، علمای اهل سنت هم هستند، خطاب من به همه علمای سرتاسر کشور [است]، از علمای اهل سنت و از علمای اهل تشیع و همه مراجع اسلام وهمه ملت اسلام، این ملتی که از اول قیامش برای اسلام بود، برای قرآن بود، این ملتی که در طول چندین سال، تقریباً دو دهه و اخیراً چند سال، آن قدر زحمت کشیدند، آن قدر تحمل بلیّات کردند، و آن قدر جوان دادند و آن قدر خانمانشان به باد فنا رفت، اینها با صراحت گفتند که ما جمهوری اسلامی میخواهیم. جمهوی اسلامی معنایش این است که رژیم، رژیم اسلامی باشد؛ حکومت، حکومت اسلامی باشد، و قوانین، قوانین اسلامی. شما خوب [است] به قانون سابق هم یک نظری بکنید. قانون سابق که در صدر مشروطیت تصویب شده بود به وسیله ملت، ومتمم قانون را، با جدیت مرحوم شیخ فضلالله نوری، به آن ضم کردند و ملت به او رأی دادند، شما بیایید به آن قانونی که سابق بود و حالا برای او میخواهید سینه بزنید، و رفیق شفیق شما آن وقت که میخواست آشوب کند و در ایران بود، قبل از فرارش، میگفت بیایید به قانون عمل کنید! خوب، شما هم به این قانون عمل کنید. این قانون میگوید که: هر قانونی که بر خلاف اسلام است قانون نیست. پس قوانین باید قوانین اسلامی باشد.»
- «تمام اینها را به آنها بد گفتند! آن روزنامه جبهه ملی را پیدا بکنید: میرزای شیرازی را متهم کرده به دروغگویی! شیخ فضلالله را این قدر فحش داده! جرم شیخ فضلالله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضلالله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضلالله این بود که احکام قصاص غیرانسانی نیست، انسانی است.»
- «همان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها زدند و کشتند و ترور کردند، همان نقشه است آن وقت ترور کردند سیدعبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود، برگرداندند به یک مسیر دیگر.»
- شما وقتی که تاریخ مشروطیت را بخوانید میبینید که در مشروطه بعد از اینکه ابتدا پیش رفت، دستهایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیمبندی کرد. نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف یک دسته طرفدار مشروطیت، یک دسته دشمن مشروطه، علمای خود ایران یک دسته طرفدار مشروطه، یک دسته مخالف مشروطه. اهل منبر یک دسته بر ضد مشروطه صحبت میکردند، یک دسته بر ضد استبداد. دو تا برادر اگر بودند، مثلاً در بسیاری از جاها این مشروطهای بود، آن مستبد؛ و این یک نقشهای بود که نقشه هم تأثیر کرد و نگذاشت که مشروطه به آن طوری که علماء بزرگ طرحش را ریخته بودند، عملی بشود. به آنجا رساندند که آنهایی که مشروطه خواه بودند به دست یک عده کوبیده شدند. تا آنجا که مثل مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری در ایران برای خاطر اینکه میگفت باید «مشروطه مشروعه» باشد و آن مشروطهای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، در همین تهران به دار زدند.[۵۷]
- «یکی از شخصیتهای برجسته تاریخی که سهم زیادی در بیداری دین باوری و دین محوری کشور در یکصد سال اخیر داشتهاست، شهید شیخ فضلالله نوری است. این مجتهد وارسته و شجاع و خداجو و دین محور سهم بایستهای در حرکت عمومی مردم در جریان مشروطیت داشت. مرحوم شیخ فضلالله به همراه دو یاور انقلاب مشروطه، مرحوم آیت الله سید عبدالله بهبهانی و مرحوم آیت الله سیّد محمد طباطبایی مردم را در جهت پایان دادن به حکومت خودکامه شاهان مستبد قاجار و درباریان فاسد، به حرکت درآورد. او پس از چند تحصن در صحن حضرت عبدالعظیم و صحن حضرت معصومه (سلام الله علیها) نخست مردم را از تفکرات خود در تشکیل حکومت دینی آشنا کرد سپس با حرکتهای برنامهریزی شده و دقیق خود به لزوم ایجاد حکومتی بر مبنای اسلام ناب فراخواند.»
- «در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. این قدری که آنها میخواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد، شد لکن بعد از آنکه شد، دنباله اش گرفته نشد. مردم بیطرف بودند، روحانیون هم رفتند هر کس سراغ کار خودش، از آن طرف عمال قدرتهای خارجی و خصوصاً در آن وقت انگلستان در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند یا به ترور یا به تبلیغات گویندگان و نویسندگان، آنها کوشش کردند به اینکه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که میتوانند به قول آنها، یعنی فرنگ رفتهها و غربزدهها و شرقزدهها و کردند آنچه را کردند، یعنی اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد، آن استبداد تاریک ظلمانی، شاید بدتر از (این) زمان، و حتماً بدتر از زمانهای سابق.»
- "در مشروطه دیدند که یک ملا یا چند ملا درنجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حکومت خودکامهای که در آن وقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر کردند و در این مسائل آنهایی که مخالف هم بودند از پا ننشستند. آنها هم فعالیت خودشان را میکردند که حالا بخواهیم همه را بگوییم طولانی است. لکن راجع به همین مشروطه و اینکه مرحوم شیخ فضل الله نوری ـ رحمه الله علیهم ایستاد که «مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد.» در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها که یک همچون قدرتی را در روحانیت میدیدند کاری کردند در ایران که شیخ فضل الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند ."
- در سخنرانیهای بسیاری از شیخ فضلالله نام برده و از او به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار یاد کردهاست. سید روحالله خمینی در جمع مردم قم گفت: «لکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضلالله رحمة الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود. مخالفین و خارجیهایی که قدرتی را در روحانیت میدیدند کاری کردند که برای شیخ فضلالله مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما، او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضلالله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.» و در جای دیگر میگوید: «جرم شیخ فضلالله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضلالله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضلالله این بود که احکام قصاص غیرانسانی نیست. انسانی است او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویی میکنید.»
- در پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی (۲۲ بهمن ۱۳۶۲) «اگر هر شهرستانی، چند نفر مؤثر، افکاری مثل مرحوم مدرس شهید را داشته، مشروطه بهطور مشروع و صحیح پیش میرفت و قانون اساسی یا متمم آن، که مرحوم حاج شیخ فضلالله در راه آن شهید شد، دستخوش افکار غربی و دستخوش تصرفاتی که در آن شد، نمیگردید، اسلام عزیز و مسلمانان مظلوم ایران آن رنجهای طاقت فرسا را نمیکشیدند…»
سید علی خامنهای دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران
[ویرایش]- «نتیجه این شد که کسی که میدانست و میفهمید - مثل مرحوم شیخ فضلاللَّه نوری - جلوی چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتی پیدا نکردند».[۵۸]
- «در تاریخ خودمان در نهضت مشروطیت که روحانیون آمدند یک حادثه بزرگ (نظام مشروطیت) را در کشور ایجاد کردند و پایان دوره استبداد را تدارک دیدند، بعد همین مشروطیت، پایگاهی برای ضدیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتدای کار بود که روزنامه صدر مشروطیت، به نام آزادی شروع به کوبیدن دین کردند، تا جایی که یکی از شخصیتهای روحانی آن زمان مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری که جزو پیشروان مشروطیت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطیت ایستاد و سرانجام هم به شهادت رسید».[۵۹]
- [«در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضلالله نوری، مرحوم سید عبدالله بهبهانی، مرحوم سیدمحمد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند، پشتوانه اینها هم دستگاه حوزه علمیه در نجف بود، اینها چه میخواستند؟ اینها میخواستند که در ایران عدالت برپا بشود؛ یعنی استبداد از بین برود».».[۶۰]
- «نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دینخواهی بود، بعد از مدت بسیار کوتاهی منتهی به این شد که شیخ فضلالله نوری (...) را که در تهران به دار کشیدند، بعد از اندکی سید عبدالله بهبهانی را در خانهاش ترور کردند، بعد از اندکی سید محمد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت، مشروطه را هم برگرداندند به همان شکلی که خودشان میخواستند، مشروطهای که بالاخره منتهی شد به حکومت رضاخان».».[۶۱]
- «شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری مظهر جریانی است که در مقابل انحراف مشروطیت ایستاد، بنده به دلیل همین خصوصیت از شیخ شهید نوری با همه وجود دفاع میکنم».».[۶۲]
- «طبیعی است که ما نمیخواهیم بگوییم شیخ نوری (رضواناللهعلیه) در همه موضعگیریها و حرکات و گفتههایش صد در صد بر طبق مصلحت رفتار کرده، نه ممکن است یک جا چیزی را درست تشخیص نداده باشد، اما این حقیقت فراموشنشدنی است که مرحوم شیخ فضلالله نوری شهید ابقای اسلام در محتوای مشروطیت شد».».[۶۳]
- «واقعاً به شیخ فضلالله خیلی ظلم شدهاست، اوایل انقلاب یکوقت من در نمازجمعه راجع به مشروطیت و مرحوم شیخ فضلالله صحبت کردم، بعد یکی از دوستان نزدیک ما به من اعتراض کرد! من دیدم حتی در محافل روحانی و نزدیک به خود ما هم همین تفکرات وجود دارد که چرا از شیخ فضلالله صحبت میشود».[۶۴]
- «ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضلاللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود،»[۶۵]
- [«این روشنفکران به جای اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانی و یک فرمول ایرانی برای ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دین خواهی بود، بعد از مدت بسیار کوتاهی منتهی به این شد که شیخ فضلالله نوری را - که این شهید بزرگوار همینجا مدفون است - در تهران به دار کشیدند.»[۶۶]
- «در خطبه دوم نماز جمعه نیز با اشاره به افتتاح مجلس شورای اسلامی اظهار داشتند: هفتهای که گذشت هفته شروع دمکراسی واقعی در ایران بود، اما در اینجا باید مطلبی را به یاد ملت بیاورم و آن خاطره شهادت شیخ فضلالله نوری است که ۶۷ سال قبل که در راه مشروطیت کمال سعی را کرده بود در برابر کسانی که حضور اسلام و روحانیت را در متن ارگانهای حکومتی به حال خود خطر میدانستند در سن ۷۰ سالگی در همین میدان توپخانه این عالم را به دار آویختند که البته کسانی خون گریستند و کسانی هم دست زدند و البته کسی نگفت که او را به جرم مسلمان بودن میکشیم بلکه او را ضد مشروطه قلمداد کردند و این تجربه همیشه بودهاست که هر گاه بخواهند شتابندگان به سوی حکومت عدل اسلامی را متوقف سازند او را به کهنه پرستی و ضدیت با آرمانهای دمکراتیک متهم میکنند». <recf>نظر آیت الله خامنهای دربارهٔ دلیل شهادت شیخ فضلالله نوری - روزشمار تاریخ انقلاب -۰۹ خرداد 1393</ref>
- سید علی خامنهای «شیخ فضلالله نوری میگفت مجلس ما مجلس شورای اسلامی است ولی مخالفین وی میگفتند مجلس شورای ملی، شیخ فضلالله میگفت من با ملی بودن مخالف نیستم ولی ملت ما مسلمانند و میخواهند که مجلس از قوانین اسلام تبعیت کند».[۶۷]
واکنشها به قتل شیخ فضلالله نوری
[ویرایش]- عبدالحسین امینی مشهور به علامه امینی (عبدالحسین امینی نجفی متولد ۱۳۲۰ هجری قمری در سراب، آذربایجان) در کتاب شهداء الفضیله مینویسد: ” تا دستهای از تبهکاران او را که دشمن زشتکاری و فریب و کفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد”[۶۸]
- مرتضی مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» در خصوص شیخ فضلالله، میگوید: «مرحوم نوری مرد بزرگی بود، مجتهد مسلم و تا حدودی که شنیدهایم مردی بسیار پاک و با تقوا و عادلی بودهاست. مجتهد مسلّم العداله و عادل مسلم الاجتهاد بود.»[۶۹]
- محمد مردوخ کردستانی (نویسنده ۱۱۵ جلد کتاب در میان آنها تاریخ مردوخ و کتابها در علوم رسمی و ریاضی و صنایع و هنرهای زیبا و ذوقی از قبیل حجاری، معماری، نقاشی، حکاکی و صحافی) در ماههای آخر عمر شیخ فضلالله نوری، در تهران مهمان وی بوده و شرحی از الطاف شیخ نسبت به خود نقل کردهاست. در روزهای وانفسای فتح تهران، که جان شیخ سخت در خطر بود و هر روز نیز بر دامنه این خطر افزوده میشد، مردوخ به شیخ اصرار ورزید که برای حفظ جان به سفارت روسیه پناه ببرد؛ و شیخ در پاسخ گفت: «برای عالم اسلامیت، ننگ میدانم که در تاریخ کفر و اسلام بنویسند یک نفر از علمای اسلام، پس از هفتاد سال خدمت به عالم اسلامیت، از ترس مرگ پناهنده به سفارتخانه فرنگ شد. برای من، مرگ از این تحصن خوشتر است…».[۷۰][۷۱]
- سید محمدکاظم طباطبایی یزدی صاحب کتاب «عروه الوثقی» و از بزرگترین مراجع تقلید شیعه و مقیم نجف به قدری از جنایت قتل شیخ نوری متأثر شد که نوشتهاند، وی بعد از این واقعه بیشتر اوقات از ملاقات با ایرانیان خودداری میکرد و هیچگاه حاضر نشد مشروطه را تأیید کند. (بهمنی، جواد، فاجعه قرن، ص ۱۷۱.)
- محمدتقی بهجت «بعد از شهادت مرحوم شیخ فضلالله نوری، مشروطهخواهان یک هفته یا دو روز جشن گرفتند که رئیس مستبده را کشتند! ولی بعد از آن یک هفته، چنان ذلیل و خوار شدند و شکست خوردند که تعداد علمای مشروطهخواه به بیست نفر تنزل کرد».[۷۲]
- اولین تلگرافی که آخوند خراسانی پس از فتح تهران و تجدید مشروطه، به دولت ایران زده و اولین اقدامی که کرده، ارسال تلگراف برای حفظ حریم و جان حاج شیخ فضلالله بودهاست. مطلب دیگری که، باز از مرحوم والد نقل میکنم، این است که: مرحوم آخوند خراسانی از درس میآمدند. در خلال مسیر، خبر اعدام شیخ را به ایشان دادند پدرم میفرمود: برای اولین و آخرین بار ما چنین عکس العملی را در مرحوم آخوند دیدیم مردی با آن شجاعت و استقامت، بر اثر شنیدن این خبر از شدت ضعف همانجا وسط کوچه به زمینخورد، چندانکه زیر بغلش را گرفتند و از جا بلند کردند. ایشان تأکید میکرد که: در هیچ مورد دیگری، حتی در قضیه اشغالِ شمال ایران توسط قشون تزاری، چنین عکس العمل شدیدی از آخوند دیده نشد!.[۷۳] مرحوم آخوند خراسانی پس از خبر به دار آویختن شیخ که مورد انتظارش نبود، مجلس ترحیمی در منزل خود ترتیب داد و از چنین رویدادی اظهار تأسف و تأثر کرد. (انصاری، مهدی، شیخ فضلالله نوری و مشروطیت، ص ۳۷۷.)
- سیدحسن تقیزاده در یکی از نامههای خود به «ادوارد براون» آوردهاست: «در تبریز در خانهها و مساجد برای شیخ فضلالله و میرهاشم و سایرین مجلس ختم گذاشته و ماتم میگیرند». (همان، ص۳۸۰.)
- سیدمحمد طباطبایی پس از بازگشت از مشهد در پیامی که برای خانواده شیخ فرستاد، ضمن تسلیت شهادت وی صریحاً اعدام شیخ را عمل دشمنان اسلام خواند. (همان، ص۳۸۰.)
- حاج آقا نورالله اصفهانی (محمدمهدی نجفی اصفهانی) «پس از مشاهده… و واقعه شهادت مرحوم شیخ شهید نوری و شهرت مسمومیت مرحوم آخوند خراسانی و امثال این وقایع گفته بود «ما انگور انداختیم که سرکه شود، آن را شراب کردند». (دیوان طرب، مقدمه جلال الدین همایی، ص۱۳۶.)
- سیدعبدالحسین لاری پس از مشاهده وقایع فوق فرمود: «مذهب ما مذهب مُخَطِّئه است نه مُصَوبه و خطا بر غیر معصوم جایز است. سرکه انداختم، شراب بیرون آمد». (آیتالهی، سیدعلی اکبر، دوحه احمدیه فی احوال الذریّه الذکیه، (شرح حال آیتالله سیدعبدالحسین لاری))
- محمدحسین نائینی در اواخر عمر خویش ضمن جمعآوری نسخههای کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» (کسروی، احمد، بخوانند و داوری کنند، ص ۱۰۶.) «نه تنها از فعالیتهای مشروطه خواهی کناره جست، بلکه دیگر حتی نام مشروطه را به زبان نیاورد و به هیچ گفتوگویی که مربوط به مشروطه بود نیز گوش نداد». (حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت، ص۱۶۷.)[۷۴]
- سید عبدالله بهبهانی هم پس از بازگشت به ایران و در اولین برخورد با پسرش، سید محمد، به وی پرخاش کرده بود که چرا نکردی پیش از اعدام شیخ طناب دار را به گردن خود بیاویزی؟[۷۵]
- عبدالله لنگرودی گیلانی یکی دیگر از کسانی است که از حمایت اولیه خود از مشروطه دست برداشت، وی چهارده ماه پس از شهادت شیخ فضلالله، رنجنامه پرسوز و گدازی برای یکی از دوستان خویش نوشت وی همچنین وقایع بعدی مشروطه را از قبیل ما قُصِدَ لمْ یَقَعْ و ما وَقَعَ لَمْ یُقْصَدْ معرفی کرد. (حرزالدین، محمد، معارف الرجال… ج۲، ص۱۹–۲۰، (آنچه میخواستیم نشد و آنچه واقع شد مطلوب ما نبود).) مرحوم آمیرزا عبدالله مازندرانی در پاسخ به نامه یکی از بزرگان تبریز که میپرسد چرا سرانجام مشروطه بدانجا رسید که شیخ فضلالله اعدام و علمای زیادی زندانی، تبعید و شهید شدند، پاسخ میدهد ما از تهران دور بودیم و نامهها بهسختی رد و بدل میشدند و عناصر ناشناخته … و … توسط عناصر مجلس با ما رفت و آمد کردند و مطالبی را به ما رساندند که بهتدریج بین ما و شیخ فضلالله نوری فاصله انداخت. پس از اعدام شیخ بود که متوجه شدیم هدف ایجاد تفرقه بین علمای نجف و تهران بودهاست.[۷۶]
تأثیر شیخ فضلالله نوری در شکلگیری نظام جمهوری اسلامی ایران
[ویرایش]گفتاوردها نقش شیخ فضلالله نوری در تشکیل شورای نگهبان
[ویرایش]- شورای نگهبان میراث مرارتهای رادمرد تاریخ معاصر، شیخ فضلالله نوری و تدبیر بیبدیل خمینی کبیر (ره) که امروزهٔ روز به نقش ضامن اسلامیت و جمهوریت ایران درآمده، در حال حاضر ستارهای است فروزنده در آسمان تابناک انقلاب اسلامی ایران. (بیانیهٔ شورای نگهبان به مناسبت سیونهمین سالروز تأسیس شورای نگهبان: سر تیتر شورای نگهبان میراث شیخ فضلالله نوری است)
- سید محمد سعیدی گلپایگانی در مصلای قدس به سالروز تأسیس شورای نگهبان اشاره و خاطرنشان کرد: این شورا به مثابه بنیان مرصوص و چشم بینای نظام اسلام است، شورای نگهبان میراث شهید آیت الله شیخ فضلالله نوری و با تدبیر حکیمانه حضرت امام ایجاد شد و ضامن اسلامیت و جمهوریت ایران اسلامی است.[۷۷]
- آنچه آیتالله شیخ فضلالله نوری در سال ۱۳۲۵ هجری قمری بنیان گذاشت پایهگذار تشکیل شورای نگهبان شد.[۷۸]
- معاون فرهنگی وزیر کار و امور اجتماعی گفت: همه چیز این کشور مرهون شیخ فضلالله نوری است و حتی شورای نگهبان امروز ما میراث این شهید گرانقدر راه مشروعه است.[۷۹]
نمونه شعر شیخ فضلالله نوری
[ویرایش]نمونه شعر شیخ فضلالله نوری در مدح حضرت ولی عصر امام زمان
[ویرایش]شعری که میخوانید چکامهای عاشقانه در مدح حضرت ولی عصر امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» است که شیخ شیخ فضلالله نوری سرودهاست:
ای آنکه کسی سرو چو قد تو ندیده – چون لعل لبت غنچهٔ گلزار نچیده
چون نرگس مستت به همه گلشن عالم – نه دیده چنین دیده و نه گوش شنیدهای مظهر خوبان همه «خوب» اند تو «خوبی» - نوری است جمالت که ز انوار چکیده
خضر ار لب لعل تو نمیکرد تمنا – تا حشر به سرچشمه حیوان نرسیده
نشناخته گفتند گروهی که خدایی! – پس مرد شناسای تو را چیست عقیده؟!
واقف نشد از سر تو ای مخزن اسرار – جز عارف چل ساله که در خرقه خزیده
ذات تو معماست به بویش نبرد پی – آنکس که یکی جرعه ز جامت نچشیده
دانم به یقین گر به رخت پرده نبودی – کس یوسف کنعان به کلافی نخریده
میکرد تجلی اگر این یوسف ثانی – دلباختگان، دل عوض دست بریده
در مردمک دیده و، از دیده نهانی – پیدا و نهان! غیر خداوند که دیده؟
جز دیدن روی تو ندارد غرضی چرخ – زین گردش روز و شب با قد خمیده
دانی ز چه در پای گل سرخ بود خار – از بس که به گلزار به شوق تو دویده
پرسیدهای از خار چرا نوک تو سرخ است؟ - از بس که به پای گل بیچاره خلیده
از هجر تو، در ساحت گلزار، عزادار – بلبل به نوا خوانی و گل جامه دریده
دل فاخته سان بهر تو با نغمهٔ کوکو - هر لحظه از این شاخ به آن شاخ پریده
از چیست که بلبل شده دلباخته گل؟ - زین رو که یکی روز گلی دست تو دیده
زان روز که من باختهام نرد محبت – دانستهام آخر به کجا کار کشیده
دهری است زند زلف تو اندر دل ما نیش – افسون نکند چارهٔ این مار گزیده
پنهان ز عدویی، ز محبان زچهای دور؟ - جانها به لب از هجر تو، ای ماه رسید
عید است جهانی همه در وصل گل و مل – جز من که ز هجرت دلم از عیش کپیده
آیا شود آن دم که کنی تازه روانم – زان باد صباحی که ز کوی تو وزیده
آیا شود آن روز که بینیم بیکبار – آن یار؟! گذشتیم ز مرآت عدیده!
زین رو شده آهوی ختا شهرهٔ آفاق – کاندر حرم قدس تو یک لحظه چریده
شد چشم سپید از پی دیدار تو تا کی – از دامن وصل تو بود، دست بریده؟
تا چند به هجران تو باشیم گرفتار – رحمی بکن ای آهوی از دشت رمیده
نمونه شعر شیخ فضلالله نوری در سوگ امیرالمؤمنین علی
[ویرایش]باز از نو محشری در گنبد گردون نگر - شورش محشر نگر
شاه خاور کرد از خجلت به مغرب رو نهان - زردرخ، سینه زنان
با علمهای سیه اندر قفا اخگر نگر - شورش محشر نگر
بازوی دین شد شکسته، خانه ایمان خراب - مضطرب این نُه قُباب
چاک از تیغ مرادی، تارک حیدر نگر - شورش محشر نگر
زیبد ار محزون نوری جان خود سازد فدا - در ازای این عزا
شاهد صدق مقالش، صدق این دفتر نگر - شورش محشر نگر
منابع
[ویرایش]- ↑ «آخرین گفتههای شیخ فضلالله». تبیان، ۱۳۸۹/۵/۱۱.
- ↑ زرگرینژاد، غلامحسین. رسائل مشروطیت. کویر. ۱۷۷ و ۱۷۸.
- ↑ ترکمان ص ۲۶۴
- ↑ کسروی، ص ۴۱۹
- ↑ اعلامیه دوشنبه 18 جمادی الثانی. به نقل رواندی، تاریخ اجتماعی ایران.
- ↑ مکتوبات و بیانات سیاسی اجتماعی علمای شیعه دوره قاجار جلد 4، ص 205 /محمد حسن رجبی دوانی
- ↑ هاشم محیط مافی: مقدمات مشروطیت، ص 357368. البتّه اصل این نوشتهها مربوط به کتاب خطی میرزا نصرالله مستوفی تفرشی است که متأسّفانه محیط مافی، بدون ذکر منبع، مطالب را از آن کتاب اخذ کردهاست. جهت توضیح بیش تر، ر.ک. محمد ترکمان: مکتوبات، اعلامیهها،... ، ج 2، ص 13 15.
- ↑ نصری ع، رویارویی با تجدد، ص ۳۹۸
- ↑ لوایح، صص ۳–۶۲
- ↑ در خلال گفت و گویش با طباطبایی و بهبهانی در تحصن حضرت عبدالعظیم (ع)
- ↑ شیخ فضلالله متفکر دوران گذار بود شیخ فضلالله نوری به مشروطه حداقلی باور داشت - گفتوگوی از مرحوم حجتالاسلام منذر
- ↑ محمد ترکمان، مکتوبات و اعلامیهها… شیخ فضلالله نوری، تهران، رسا، ۱۳۶، ص۲۱۰
- ↑ نصری ع. رویارویی با تجدد. تهران؛ نشرعلم. ۱۳۸۶. ج اول ص ۳۹۲
- ↑ شیخ فضلالله متفکر دوران گذار بود شیخ فضلالله نوری به مشروطه حداقلی باور داشت - گفتوگوی از مرحوم حجتالاسلام منذر
- ↑ مکتوبات و بیانات سیاسی اجتماعی علمای شیعه دوره قاجار جلد 4، ص 205 /محمد حسن رجبی دوانی
- ↑ مقاله «شیخ فضلالله نوری و مشروطه» از مرحوم محقق علی رجبی دوانی کازرونی - تنظیم برای تبیان: رهنما، گروه حوزه علمیه
- ↑ لایحه شیخ فضلالله نوری دربارهٔ برپایی حکومت اسلامی ۶ امرداد ۱۲۸۶ - وبگاه مشروطه
- ↑ همان.
- ↑ کالبدشکافی چند شایعه دربارهٔ شیخ فضلالله نوری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1385، چاپ سوم، ص 78 – 79
- ↑ محمد ترکمان، روزنامه شیخ شهید فضلالله نوری مجموعهای از رسائل اعلامیهها، مکتوبات و…، ج 2، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1362، ص 109.
- ↑ مقصود فراستخواه، همان، ص 408
- ↑ محمد ترکمان، رسائل اعلامیهها، مکتوبات …، ج1، ص 32
- ↑ محمد ترکمان، رسائل اعلامیهها، مکتوبات …، ج1، ص
- ↑ رسائل مشروطیت، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، رساله شیخ فضلالله نوری با عنوان رسالهٔ حرمت مشروطه، در صفحات 151 تا 167 این کتاب آمدهاست. همان، ص 166
- ↑ بیانیه مرحوم شیخ فضلالله نوری در رد مشروطیت
- ↑ محمد ترکمان، همان، ص۶۷؛ عبدالحسین خسروپناه، همان، صص۲۱
- ↑ عبدالله شهبازی، «زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی…»، زمانه، سال ۲، ش۱۰، صص۱۹–۱۸
- ↑ همان، ج96.
- ↑ مجتهدی که صد سال پیش زبان فرانسه میدانست، حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری - مشرق نیوز 21 آوریل 1393
- ↑ وصیتنامه شیخ شهید، علی ابوالحسنی منذر، خانه بر دامنه آتشفشان، ج96.
- ↑ در محضر شیخ فضلالله نوری: اسناد حقوقی عهد ناصری تألیف منصوره اتحادیه و سعید روحی و با پیشگفتاری از علی آل داود
- ↑ نقل قول اصطلاح مستقیم دبستان دوشیزگان از نسخه اصل رساله حرمت مشروطه
- ↑ آشنایی با نخستین مدارس دخترانه در ایران، اجتماع > آموزش - مریم فتحی:
- ↑ همان.
- ↑ «خداحافظ مادموازل: حذف 'دوشیزه' از فرمهای رسمی فرانسه». بیبیسی فارسی، 23 فوریه 2012. بازبینیشده در ۶ مهر ۱۳۹۱.
- ↑ رساله تحریم مشروطه
- ↑ نامه علامه قزوینی به شیخ فضلالله - پرتال جامع علوم انسانی زمانه 1385 شماره 47
- ↑ از مقاله نقد موضع روحانیت در برابر بر دار کشیدن شیخ فضل اللّه نوری، مجله حوزه تیرماه سال 1392 شماره 168
- ↑ حمد بنیاحمد، دموکراسی و مردم، ص90
- ↑ شهداء الفضیله، حاج شیخ عبدالحسین امینی، چ 2، مکتبه الطباطبائی، قم 52.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، ص 159.
- ↑ تقریظ کتاب قاعدة ضمان الید، نسخه خطی آن موجود در کتبابخانة آستان قدس رضوی شمارة 9632.
- ↑ از اظهارات مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی، مورخ، رجالشناس، و متخصص بزرگ کتابشناسی در دوران معاصر
- ↑ قاعدة ضمان الید، شیخ فضلالله نوری کتابخانه آستان قدس رضوی، شماره ۹۶۳۲.
- ↑ در «شاخه طوبی» نیز از شیخ با عنوان مجمع المحاسن والفواضل، مالک ازمه الفروع و الاصول، والاخذ بنواصل المنقول و المعقول، علم الاعلام و الحبر القماقم یاد میکند.
- ↑ بر اساس نوشتاری از آیت الله حسنزاده آملی - پایگاه اطلاعرسانی حوزه
- ↑ ر. ک. خانه، بر دامنه آتشفشان، از راقم این سطور، صص 115-116، گفتگوی شیخ با سیدین طباطبایی و بهبهانی در تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام
- ↑ تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، 4/169-170
- ↑ گویند سمندر در آتش نمیسوزد لذا به آن آذرنشین (یعنی موجودی که در آتش مینشیند و نمیسوزد) هم گفتهاند. (فرهنگ عمید)
- ↑ خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، ص.
- ↑ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول ج اول، رودکی ۱۳۶۱
- ↑ اکبر رضایی تبریزی، صفحه 141
- ↑ فردایی دیگر، مرتضی آوینی، آخرین رنج دوران، ص۹۲، نشر واحه، چاپ دوم تابستان ۱۳۹۰، شابک ۹۷۸–۶۰۰–۹۱۷۶۸–۲–۳
- ↑ ایدئولوژی نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، ص ۴۲۹
- ↑ انقلاب ایران، ادوارد براون، ترجمه احمد پژوه
- ↑ تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ص ۲۵۶
- ↑ صحیفه امام، ج18، ص: 1
- ↑ بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری 4 فروردین 1388
- ↑ سخنرانی، 2/12/1368.
- ↑ سخنرانی، 14/7/1379.
- ↑ همان.
- ↑ ویژهنامه منشور، ش26، مرداد 1383، ص3.
- ↑ همان.
- ↑ همان، ش114، مرداد1385.
- ↑ بیانات در دیدار کارگزاران نظام - ۱۳۸۴/۰۸/۰۸
- ↑ «درسهای مشروطه» از نگاه حضرت آیتالله خامنهای - ۱۳۸۹/۰۵/۱۴
- ↑ نظر آیت الله خامنهای دربارهٔ دلیل شهادت شیخ فضلالله نوری - روزشمار تاریخ انقلاب - 09 خرداد 1393
- ↑ شهداء الفضیله، حاج شیخ عبدالحسین امینی، چ 2، مکتبه الطباطبائی، قم 52.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، ص 159.
- ↑ آیتالله مردوخ کردستانی کیست؟ سهیلا عیناللهزاده
- ↑ نگاهی به زندگی سیاسی آیت الله مردوخ کُردستانی، منتشر شده در مورخ: 1392/08/25 , شناسه خبر:27510 ارسالی توسط مهرداد رحیمیان
- ↑ مشروطیت، خاطراتی از شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری درآئینه بیانات آیتالله بهجت
- ↑ روابط و مناسبات آیتالله خراسانی و شیخ فضلالله نوری در گفتگو با نواده آخوند: «آخوند» هرگز راضی به اعدام «شیخ» نبود.
- ↑ ... و بازگفتم که خود از زبان شاگرد صادق القول آخوند خراسانی و مورخ بزرگ و محدث امین شیعه، صاحب ذریعه که شخصاً نیز در جریان حرکت مشروطه بود و تا آخر عمر هم پیشوایان نهضت مشروطه را تقدیس میکرد، شنیدم که مرحوم میرزای نائینی از مرحوم آخوند خواست تا برای جلوگیری از اعدام شیخ اقدام کند و او نیز تلگرافی بدین منظور به تهران فرستاد ولی کار از کار گذشته بود و شد آنچه شد. (این نکته از زبان برادر مرحوم نائینی هم نقل شدهاست. بنگرید به: (تشیع و مشروطیت در ایران) عبدالهادی حائری، ص 200). و مرحوم آخوند برای آنکه طرفداران استبداد سوء استفاده نکنند، مجلس ختم شیخ را مخفیانه برگزار کرد و الخ (این مطلب اخیر را - علاوه بر صاحب ذریعه - از حاج میرزا احمد کفائی فرزند و شاگرد مرحوم در شرح احوال وی تألیف کردم، ایشان با حیرتی زایدالوصف استماع فرمودند و بعد هم که با ارائه مستندات کافی راه چون و چرا مسدود گردید، از تصوری که نسبت به علمای نامبرده داشتند استغفار و این ناچیز را به خاطر دفع تهمت از آنان و رفع آن اشتباهات از شخص ایشان دعا کردند… (در جستجوی استاد نویسنده: صادق حسنزاده)
- ↑ در جستجوی استاد نویسنده: صادق حسنزاده. (این مطلب را از شیخ بهاء الدین نوری، داماد سید محمد بهبهانی، شنیدم و به گمانم در مقالهای به قلم سید محمد علی امام شوشتری از فضلاء و محققان متاخر و از شاگردان شیخ فضلالله نوری هم خواندهام)
- ↑ مجتهدی که صد سال پیش زبان فرانسه میدانست، حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری - مشرق نیوز 21 آوریل 1393
- ↑ حمایت امامان جمعه کشور از جایگاه و عملکرد شورای نگهبان، شورای نگهبان ۱۸:۴۶ سهشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۹ - اداره کل روابطعمومی شوراینگهبان
- ↑ روزنامه ایران، نگاهی بر تاریخچه تشکیل شورای نگهبان، سه شنبه، ۲۶ تیر ۱۳۹۷
- ↑ مجتبی زارعی، معاون فرهنگی وزیر کار و امور اجتماعی، مجله فارس پلاس ۱۳۸۹/۳/۲۴