پرش به محتوا

دایی‌جان ناپلئون (مجموعه تلویزیونی)

از ویکی‌گفتاورد

دایی‌جان ناپلئون (۱۳۵۵) نام یکی از مجموعه‌های تلویزیونی ایرانی است که قبل از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران ساخته و از تلویزیون ملی ایران پخش می‌شد. این مجموعه تلویزیونی بر اساس رمانی به همین نام اثر نویسنده طنزپرداز معاصر ایرانی ایرج پزشک‌زاد تهیه و توسط ناصر تقوایی کارگردانی و تولید شد.

گفتگوها

[ویرایش]
سعید: «بالأخره نگفتی آدم چطور میفهمه عاشق شده؟»
مش قاسم: «واللا بابام جان دروغ چرا؟! آنوقتی که نمی‌بینیش توی دلت پنداری یخ میبنده! وقتی می‌بینیش توی دلت پنداری تنور نونوایی روشن کردن! یعنی اونی که ما دیدیم اینجوری بود. همه مال و منال دنیا رو برای اون میخای. خلاصه آروم نداری مگر اینکه اون دخترا برات شیرینی بخورن. اما اگه شوهر کرد و رفت دیگه واویلا ...»
مش قاسم: راستی آقا، چرا انگلیسا اینقدر با شما بدن؟
دایی‌جان ناپلئون: این گرگ مزوّر، انگلیس، با هر کس که آب و خاکش رو دوست داره دشمنه! مگه ناپلئون چه گناهی کرده بود که اونو به خاک سیاهش نشوندن [با بغض]؟! ... فقط وطنش رو دوست داشت! این در نظر انگلیسا بزرگترین گناه اون بود ...
آقای داروخانه‌چی: یه چیزی که تو کلّه مردم رفت دیگه درآوردنش مشکله!
دایی‌جان ناپلئون: «ببینم، هیتلر اگه بخواد منو از دست انگلیسا نجات بده، فک می‌کنی چه کار می‌کنه؟»
آقاجان: «برای اون مث آب خوردنه. فردا شب نه، پس‌فردا شب یه طیارهٔ یونکرز، تو بیابون پشت دروازه‌قزوین، رو زمین می‌شینه. شما رو ورمی‌داره می‌بره. مأمورای هیتلر هزار دفه از این کارا کردن.»
دایی‌جان ناپلئون: «خب، بعد منو کجا می‌برن؟»
آقاجان: «برلَن! بعد از دو سه ماه، با قشون ظفرنمون آلمان، برمی‌گردین به تهرون
مش‌قاسم: «آقا پس ما چی؟»
دایی‌جان ناپلئون: «نمی‌شه خواهش کنم این قاسم هم با من بیاد با هم بریم برلَن؟»

نقل قول‌ها از ناپلئون

[ویرایش]
– اونموقعی که میدان جنگ ساکته خطرناکترین لحظه‌هاست. مثل سکوت گلوله توی مخزن تفنگ!
– مردان بزرگ، فرزندان خطر هستند.
– اقرار به ناتوانی خودش نوعی تواناییه!

پیوند به بیرون

[ویرایش]