حسین منزوی
ظاهر
حسین منزوی (۲۳ سپتامبر ۱۹۴۶، زنجان - ۵ مه ۲۰۰۴، تهران) شاعر غزلسرا و ترانهسرای ایرانی بود.[۱]
گفتاوردها
[ویرایش]*از کتاب کهربا تا کافور
عجب لبی! شکرستان که گفتهاند، اینست
چه بوسه! قند فراوان که گفتهاند اینست
به بوسه حکم وصال مرا موشح کن
که آن نگین سلیمان که گفتهاند اینست
تو رمز حسنی و میگنجی ام به حس اما
نگنجی ام به بیان آن که گفتهاند اینست
مرا به کشمکش خیره با غم تو چه کار؟
که تخته پاره و توفان که گفتهاند اینست
کجاست بالش امنی که با تو سر بنهم
که حسرت سرو سامان که گفتهاند اینست
نسیمت آمد و رؤیای دفترم آشفت
نه شعر، خواب پریشان که گفتهاند اینست
غم غروب و غم غربت وطن بی تو
نماز شام غریبان که گفتهاند اینست
صبح است و گل در آینه بیدار میشود | خورشید در نگاه تو، تکرار میشود | |
مردی که روی سینهٔ عشق تو خفته بود | با دستهای عشق تو، بیدار میشود | |
پر میکنی پیالهٔ من از عصیر و باز | جانم پر از عصارهٔ ایثار میشود | |
در کارش از تو، این همه باور ستودنی است | اینجا که عشق، این همه انکار میشود | |
تا باد، دست غارت عشقت گشاده باد | وقتی غمم به سینه تلنبار میشود | |
در بازی مداوم انگشتهای تو | تکثیر میشود گل و بسیار میشود | |
خورشید نیز میشکند در نگاه تو، | وقتی که آن ستاره پدیدار میشود | |
حس میکنم بهار تو را، در خزان تو | گاهی که بوسههای تو، رگبار میشود | |
تا بار من گران ننشیند به دوش تو | از هر چه غیر توست، سبکبار میشود[۱] |
پیوند به بیرون
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. چهارم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۳۳۸۸. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.