جعفر بن اسماعیلِ ورّاقِ هِرَوی با لقب زینالدین و کنیهٔ ابوبکر، شهرت-تخلصگرفته به اَزرَقی هروی (۱۰۷۲، هرات - ۱۱۳۲م، هرات) صوفی و شاعر فارسیسُرای خراسانی در سدهٔ پنجم/ششم هجری بود.[۱]
۱
گر نعل سمند تو بر آتش ساید | |
زو چشمهٔ خصر در زمان بگشاید |
ور خصم تو در آینهٔ رخ بنماید | |
دست اجل از آینه بیرون آید[۱] |
۲
عشق تو مرا توانگری آرد بر | |
از دیدهٔ لؤلؤ از دو رخسار به زر |
با عشق توأم عیش خوشست ای دلبر | |
آری ز توانگری چه باشد خوشتر[۱] |
۳
ای گلرخ سرو قامت ای مایهٔ ناز | |
بر تو ز نماز و روزه رنجیست دراز |
چندین به نماز و روزه تن را مگذار | |
بر گل نبود روزه و بر سرو نماز[۱] |
۴
تا ز ابر فراق تو ببارید تگرگ | |
بر شاخ امید ما نه بر ماند و نه برگ |
دیدم نه به اختیار خود هجر تو را | |
مردم نه به اختیار خود بیند مرگ[۱] |
۵
ناشاد مرا ای بت نوشاد مکن | |
نیکویی کن مرا به بد یاد مکن |
مر خصم مرا از غم من شاد مکن | |
از داد خدا بترس و بیداد مکن[۱] |
۶
از جور و ستیز تر به هر بیهدهای | |
در هر نفس از سینه برآرم سدهای |
ای روی تو در دو چشم هی بتکدهای | |
مردی نبود ستیزه با دلشدهای[۱] |
۷
تا من شدم از هوا قرین هوسی | |
جز ناله ز بنده بر نیامد نفسی |
فریادرسم نیست به غیر از تو کسی | |
فریاد ز دست چون تو فریادرسی[۱] |
۸
ای شمع که پیش نور دودآوردی | |
یعنی که خط ارچه خوش نبود آوردی |
گر دود دل منست دیرت بگرفت | |
ور خط به خون ماست زود آمدی[۱] |