پرش به محتوا

بشار مرغزی

از ویکی‌گفتاورد

بشار مرغزی شاعر فارسی‌سرای ایرانی در سدهٔ چهارم هجری بود که از زندگی‌نامه‌اش آگاهی‌های کمی در دسترس است.[۱]

گفتاوردها

[ویرایش]
از جوهر لطافت محض آفرید رز      آنکو جهان و خلق جهان را بیافرید
ار رز بود طعام و هم از رز بود شراب      از زر بودت نقل و هم از رز بود نبید
شادی فرخت و خرمی آن کس که رز فروخت      شادی خرید و خرمی آن کس که روز خرید
انگور تاک او نگرو وصف او شنو      وصف تمام گفت ز من بایدت شنید
آن خوشه بین فتاده بر او برگ‌های سبز      هم دیدنش خجسته و هم خوردنیش لذیذ
دیدم سیاهروی عروسان سبزموی      کز غم دلم به دیدن ایشان بیارمید
گفتی که شاه زنگ یکی سبز چادری      بر دختران خویش به عمداً بگسترید
آگه نبودم ایج که دهقان مرا ز دور      با آن بزرگوار عروسان همی بدید
آن گردن لطیف عروسان همی گرفت      پیوندشان به تیغ برنده همی برید
زیر لگد به جمله همی کشتشان به زور      چونانکه پوست بر تن ایشان همی درید
اندر میان سنگ نهان کرد خونشان      دهقان و لب ز خشم به دندان همی گزید
تا پنج ماه یاد نکرد ایچ گونه زو      از روی زیرکی و خرد همچنین سزید
چون نوبهار باغ بیاراست چون بهشت      از سوسن سفید و گل سرخ و شنبلید
اندر میان سبزه به دشت و به کوهسار      مشکین بنفشه و سمن و لاله بردمید
برزد شعاع زهره و بوی گلاب ازو      از بوی او گل طرب و لهو بشکفید
دانا کلید قفل غمش نام کرد از آنک      جز می ندید قفل غم و رنج را کلید
زین است مهر من به می سرخ بر کزو      شد خرمی پدید و رخ غم بپژمرید[۱]

منابع

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ هدایت، رضاقلی‌خان. «۱۸۵. بشار مرغزی». در مجمع الفصحاء. ج. یکم. به کوشش مظاهر مصفا. تهران: انتشارات امیرکبیر، سال ۲۰۰۲م. ص ۶۰۸.