پرش به محتوا

هاون

از ویکی‌گفتاورد

هاون یا هَوَنگ ابزاری متشکل از یک ظرف غالباً مسی یا سنگی با دسته‌ای از همان جنس که توسط آن ادویه یا تخم گیاهان را می‌کوبند و نرم می‌کنند. در دوران باستان یکی از آلات مقدس پرستشگاه مزدیسنان بوده و گیاه هوم را در آن کوبیده و شربت مقدس هوم را می‌ساختند. موبدِ مأمور تهیه شربت هوم، هاوَنان نام داشته‌است.

گفتاوردها

[ویرایش]
  • «این سخن را ذوالنون بشنود. دانست که وی حقیقت کار نرسیده‌است که دنیا به نزد او خطیر است. ذوالنون آن کودک را بخواند و گفت: به دکان فلان عطار رو، و بگوی از من تا سه درم فلان دارو بدهد. برفت و بیاورد. گفت: در هاون کن، و خرد بسای. آنگاه پاره ای روغن بر وی افگن تا خمیر گردد، و از وی سه مهره بکن و هر یک را به سوزن سوراخ کن وبه نزدیک من آر. کودک چنان کرد و بیاورد. ذوالنون آن را در دست مالید و در او دمید تا سه پاره یاقوت گشت، که هرگز آن چنان ندیده بود. گفت: اینها را به بازار بر و قیمت کن، ولیکن مفروش. کودک به بازار برد و بنمود. هر یکی را به هزار دینار بخواستند. بیامد، و با شیخ بگفت. ذوالنون گفت: به هاون نه وبسای و به آب انداز. چنان کرد و به آب انداخت. گفت: ای کودک! این درویشان از بی نانی گرسنه نیند، لیکن این اختیار ایشان است.»
    • عطار، تذکرة الأولیاء، ذکر ذالنون مصری رحمة الله علیه

ضرب‌المثل

[ویرایش]
  • «آب در هاون کوبیدن»
    • کنایه از کار بیهوده انجام دادن

در شعر فارسی

[ویرایش]
  • «چند استخوان که هاون دوران روزگار / خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد»
  • «ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دستهٔ هاون / به پیش آنکه ارواحند هاونکوب دکانش»
  • «در هاون اقبال عنایت گهری کوفت / صد دیده حق بین ز دل کور برآمد»
  • «وین سرمه عشق او اندرخور هاون نی / دیدی تو چنین سرمه کو هاون‌ها ساید»
  • «به آب اندر چنان تابی که سیمینه یکی مجمر / به میغ اندر بدان مانی که زرّینه یکی هاون»
  • «هاون ار چند چیزها ساید / هم بسوده شود چو وقت آید»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
هاون
دارد.
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ
هاون
موجود است.