عطار نیشابوری
ظاهر
عطار نیشابوری، (۵۴۰–۶۱۸ ق) برابر با (۱۱۴۲–۱۲۲۰ میلادی) شاعر و صوفی سدهٔ هفتم.
گفتاوردها
[ویرایش]- چون از قرآن و حدیث گذشتی هیچ سخنی برتر از سخنان مشایخ طریقت نیست...
- «اگر این را نیز بدانی زیان ندارد، بلکه انصاف آن است که چون پادشاهِ دنیا و آخرت محمد را میدانی، وزراء او را بهجای خود میباید شناخت و صحابه را بهجای خود و فرزندان او را به جای خود میباید شناخت تا سنی پاک باشی و با هیچکس از پیوستگان پادشاهت کار نَبُود.»
- تذکرة الأولیاء، ذکر جعفر صادق
- «عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنّت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است، که اهل سنت و جماعت، اهل بیت را باید گفت بهحقیقت، و من آن نمیدانم که کسی در خیال باطل مانده است، آن میدانم که هر که به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد، به محمد ایمان ندارد، تا بهحدی که شافعی در دوستی اهل بیت تا بهحدی بوده است که به رفضش نسبت کردند و محبوسش کردند.»
- تذکرة الأولیاء، ذکر جعفر صادق
- از مقدمهٔ تذکرة الأولیاء
- «آب در جوی من است اینجا مدام// من به خشکی کی توانم یافت کام»
- منطقالطیر - حکایت بط
- «آفرین، جانآفرین پاک را// آنکه جان بخشید و ایمان، خاک را»
- منطقالطیر - بیت اول
- «آن پر اکنون در نگارستان چینست// «اُطلُبُواالعِلمَ وَلَو بالصِین» از اینست»
- منطقالطیر - حکایت سیمرغ
- «از رشک تو کاغذین کنم پیراهن//تا سایه تو نگرددت پیرامن»
- مختارنامه/ ص. ۲۰۷
- «اگر از خویش میجویی خبر نو// بمیر از خود مکن در خود نظر تو»
- الاهینامه/ ص. ۱۸۵
- «باز در دین چون خر لنگ آید او// دست زیر سنگ، بیسنگ آید او»
- منطقالطیر - الحکایة والتمثیل
- «با نمد آنجا مرو ای حقشناس// با خداوند جهان آخر پلاس؟»
- مصیبتنامه/ ص. ۳۱۳
- «بمیر از خویش تا یابی رهایی// که با مرده نگیرند آشنایی»
- اسرارنامه/ ص. ۹۰
- «بی تو بر جانم جهان بفروختم// کیسه بین کز عشق تو بردوختم»
- منطقالطیر - الحکایة والتمثیل
- «چنین بادیت در راه و تو چون مور// به مویی میشوی بر مه، زهی کور»
- اسرارنامه/ ص. ۱۱۲
- «چون ندارم هیچ آبی برجگر// پس چگونه چشم تر دارم ز تو؟»
- دیوان/ ص. ۵۵۵
- «چهسازم، چونکنم چون کارم افتاد// خرم در گل بخفت و بارم افتاد»
- اسرارنامه/ ص. ۱۷۶
- «در خرابات خراب عشق تو// یک حریف آبدندان کس ندید»
- دیوان/ ص. ۳۰۶
- «در خرابی جای میسازم به رنج// زانکه باشد در خرابی جای گنج»
- منطقالطیر - حکایت کوف
- «در شکم نان بر جگر آبی نداشت// در همه عالم خور و خوابی نداشت»
- مصیبتنامه/ ص. ۲۵۳
- «سزد که پیرهن کاغذین کند عطار// که شد ز نفس بدآموز پیرهن کفنم»
- دیوان/ ص. ۴۶۳
- «شد غناءالقلب جانافزای من// شد قناعت «کنز لایفنا» ی من// هر توانگر کاین چنین گنجیش هست// کی شود در منت هر سفله پست؟»
- منطقالطیر - الحکایة والتمثیل
- «عاشق آشفته فرمان کی برد؟// درد درمان سوز درمان کی برد؟»
- منطقالطیر - شیخ صنعان
- «کار آمد حصهٔ مردان مرد// حصهٔ ما گفت آمد، اینت درد!»
- منطقالطیر - الحکایة والتمثیل
- «کردهام هرلحظه غسلی بر صواب// پس سجاده باز افکنده برآب»
- منطقالطیر - حکایت بط
- «گر بر جگرم آب نماندهست، عجب نیست// کاتش ز رخت هر نفس اندر جگر افتاد»
- دیوان/ ص. ۱۲۷
- «گرچه بودی مرغ زیرک، از کمال// بانگ مرغی کردت آخر در جوال»
- منطقالطیر - الحکایة والتمثیل
- «گر سخن از نیکویی چون زر بود// آن سخن ناگفته نیکوتر بود»
- منطقالطیر - الحکایة والتمثیل
- «گر هر دو جهان کرامت ما گیرد// گو گیر که در جوال مینتوان شد»
- مختارنامه/ ۱۷۳
- «موی میبشکافت مرد معنوی// در کرامات و مقامات قوی»
- منطقالطیر - الحکایة والتمثیل
- «ندارم در جگر آبی که باشد// نه در دیده شبی خوابی که باشد»
- الاهینامه/ ص. ۲۹۸
- «نهادی برهم و برهم نماندت// حسابی برگرفتی وا نخواندت»
- اسرارنامه/ ص. ۸۸
- «ور نخواهی کرد اینجا اقتدا// خیز رو، اینک عصا اینک ردا»
- منطقالطیر - شیخ صنعان
- «هرچه را بنیاد بر آبی بود// گرهمه آتش بود، خوابی بود// کس ندیدهست آب هرگز پایدار// کی بود برآب بنیاد استوار؟»
- منطقالطیر - الحکایه والتمثیل
- «هم ز دنیا هم ز عقبی درگذر// پس کلاه از سر بگیر و درنگر»
- منطقالطیر - آغاز کتاب
غزلیات
[ویرایش]بخشهای کامل یا کوتاهشده از غزلیات او
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش | بر در دل روز و شب منتظر یار باش | |
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است | رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش |
بدون منبع
[ویرایش]- «اگر چه شعر در حد کمال است// چو نیکو بنگری حیضالرجال است»
- «بر جگر آبم نماند از دلنواز// همچو ماهی ماندهام بر خشک باز»
- «شعر و شرع و عرش از هم خاستند// این دو عالم زین سه حرف آراستند»
- «عشق را بنیاد بر ناکامی است// هر که زین می سرکشد از خامی است»
- «مگو از هیچ نوعی پیش زن راز// که زن رازت بگوید جمله سرباز»
- «وصالی بیفراقی قسم کس نیست// که گل بیخار و شکر بی مگس نیست»
دربارهٔ عطار
[ویرایش]- «ذره گشت و آفتاب انبار کرد// خرمن از صد رومی و عطار کرد»
- «شعر عطار، آنگونه که خودش آن را درک میکند شعر درد، شعر جنون، و شعر بیخودی است. چیزی است که به قول خودش عقل با آن بیگانگی دارد و با اینحال شعر حکمت است- حکمت دینی نه حکمت عقلی.»
- عبدالحسین زرینکوب - صدای بال سیمرغ، بخش ۱۷
- «عطار، با آنکه تمام مثنویاتش شعر تعلیمی است داعیه تربیت یا تعلیم اخلاق ندارد. موعظه او ارائهٔ راههایی است که سالک را در سیر الیالله کمک میکند.»
- عبدالحسین زرینکوب - صدای بال سیمرغ، بخش ۲۵
- «عطار روح بود و سنایی دوچشم او// ما از پی سنایی و عطار آمدیم»
- «مرا از شاعری، خود عار ناید// که در صدقرن چون عطار ناید»
- «منطقالطیر که ظاهرأ خاتمه مثنویات عطار و شرح عالیترین تجربههای سلوک طالب سالک است منطقی دیگر ورای سایر مثنویات دارد- منطق شاعر در این ماهرانهترین و پرشورترین مثنوی وی، منطق عرفان است.»
- عبدالحسین زرینکوب - صدای بال سیمرغ، بخش ۲۱
- «هفتشهر عشق راعطار گشت// ماهنوز اندر خم یک کوچهایم»
جستارهای وابسته
[ویرایش]پیوند به بیرون
[ویرایش]
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |