عهد عتیق
ظاهر
اعهد عتیق یا عهد قدیم یا تنخ کتاب مقدس یهودیان است که مسیحیان نیز آن را پذیرفته و به عنوان بخش اول از دو بخش کتاب مقدس قرار دادهاند. عهد عتیق نامی است که مسیحیان در مقابل عهد جدید به این کتاب دادهاند؛ اما یهودیان به کتاب مقدس خود تَنَخ میگویند که شامل تورات (پنج کتاب اول تنخ) به علاوهٔ کتابهای پیامبران است.
سفر پیدایش
[ویرایش]- «آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.»
- ۲، ۲۵
- «گفت چه کردهای، خون برادرت از زمین نزد من فریاد برمیآورد.»
- ۴، ۱۰
- «و متوشالح ۱۸۷ سال بزیست و لمک را آورد؛ و متوشالح بعد از آوردن لمک، ۷۸۲ سال زندگی کرد و پسران و دختران آورد. پس جمله ایام متوشالح ۹۶۹ سال بود که مُرد.»
- ۵، ۲۵–۲۷
- «زیرا اینک من طوفان آبرا بر زمین میآورم تا هر جسدی را که روح حیات در آن باشد از زیر آسمان هلاک گردانم و هرچه بر زمین است خواهد مرد.»
- ۶، ۱۷
- «و نوح بعد از طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگی کرد پس جمله ایام نوح نهصدوپنجاهسال بود که مرد.»
- ۹، ۲۸–۲۹
- «و چون زاییدنش دشوار بود قابله وی را گفت مترس زیرا که این نیز برایت پسر است؛ و در حین جانکندن، زیرا که مرد، پسر را «بناونی» نام نهاد لکن پدرش وی را «بنیامین» نامید.»
- ۱۷، ۱۸
- «و آنگاه خداوند بر سدوم وعموره گوگرد و آتش از حضور خداوند از آسمان بارانید. وآن شهرها و تمام وادی و جمیع سکنه شهرها و نباتات زمین را واژگون ساخت. اما زن او از عقب خود نگریست، ستونی از نمک گردید.»
- ۱۹، ۲۴–۲۵
سفر خروج
[ویرایش]- «و نزول کردم تا ایشان را از دست مصریان خلاصی دهم و ایشان را از آن زمین به زمین نیکو و وسیع برآورم به زمینی که به شیر وشهد جاریست.»
- «۳، ۸
- «دشمن گفت: تعاقب میکنم، و ایشان را فرو میگیرم و غارت را تقسیم کرده جانم از ایشان سیر خواهد شد.»
- ۱۵، ۹
- «هرگاه گاوی به شاخ خود مرد یا زنی را بزند که او بمیرد گاو را البته سنگسار کنند و گوشتش را نخورند و صاحب گاو بیگناه باشد ولیکن اگر گاو قبل از آن شاخزن میبود و صاحبش آگاه بود و آن را نگاهنداشت و او مردی یا زنی را کشت، گاو را سنگسار کنند و صاحبش را نیز به قتل رسانند، اگر گاو غلامی یا کنیزی را بزند سیمثقال نقره به صاحب او داده شود و گاو سنگسار شود.»
- ۲۱، ۲۸، ۲۹، ۳۲
- «چشم به عوض چشم، و دندان به عوض دندان، دست به عوض دست و پا به عوض پا و داغ به عوض داغ و زخم به عوض زخم…»
- ۲۱، ۲۴
- «و خداوند موسی را خطاب کرده گفت: به بنیاسراییل بگو که برای من هدایا بیاورند از هرکه به میل دل بیاورد هدایای مرا، بگیرید؛ و این است هدایا که از ایشان میگیرید، طلا و نقره و برنج و لاجورد و ارغوان قرمز و کتان نازک و پشم بز.»
- ۲۵، ۱-۲-۳-۴
- «پس تمام قوم گوشوارههای زرین که در گوشهای ایشان بود بیرون کردند و نزد آرون آوردند؛ و آنها را از دست ایشان گرفته آنرا با قلم نقش کرد و از آن گوساله ریخته شده ساخت و ایشان گفتند: ای اسراییل این خدایان تو میباشند که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند.»
- ۳۲، ۳
سفر لاویان
[ویرایش]- «مرد و زنی که صاحب اجنه یا جادوگر باشد البته کشته شوند، ایشان را سنگسار کنید، خون ایشان بر خود ایشان است.»
- ۲۰، ۲۷
سفر اعداد
[ویرایش]- «و چون بنیاسراییل در صحرا بودند کسی را یافتند که در روز سبت هیزم جمع میکرد و کسانیکه او را یافتند که هیزم جمع میکرد او را نزد موسی و هارون و تمامی جماعت آوردند و او را در حبس نگاه داشتند زیرا که اعلام نشده بود که با وی چه باید کرد و خداوند به موسی گفت: «این شخص البته کشته شود تمامی جماعت او را بیرون از لشکرگاه با سنگها سنگسار کنند!» پس تمامی جماعت او را بیرون از لشکرگاه آورده او را سنگسار کردند و بمرد چنانکه خداوند به موسی امر کرده بود.»
- ۱۵، ۳۲، ۳۳، ۳۴٬۳۵
سفر تثنیه
[ویرایش]- «چونکه فقیر از زمینت معدوم نخواهد شد بنابراین من تو را امر فرموده میگویم البته دست خود را بر برادر مسکین و فقیر خود که در زمین تو باشند گشاده دار.»
- ۱۵، ۱۱
- «اگر در زمینی که یهوه خدایت برای تصرفش به تو میدهد مقتولی در صحرا افتاده پیدا شود و معلوم نباشد که قاتل او کیست، آنگاه مشایخ و داوران تو بیرون آمده مسافت شهرهایی را که در اطراف مقتول است بپیمایند و اما شهری که نزدیکتر به مقتول است مشایخ آن شهر گوسالهٔ رمه را که با آن خیش نزده و یوغ به آن نبستهاند بگیرند؛ و مشایخ آن شهر آن گوساله را در وادیهای که آب همیشه در آن جاری باشد و در آن خیش نزده و شخم نکرده باشند فرود آورند و آنجا در وادی، گردن گوساله را بشکنند؛ و بنیلاوی کَهَنه نزدیک بیایند چونکه یهوه خدایت ایشان را برگزیده است تا او را خدمت نمایند و بنام خداوند برکت دهند و به حسب قول ایشان هر منازعه و هر آزاری فیصل پذیرد؛ و جمیع مشایخ آن شهری که نزدیکتر به مقتول است، دستهای خود را بر گوساله که گردنش در وادی شکسته شدهاست، بشویند؛ و جواب داده بگویند: دستهای ما این خون را نریخته و چشمان ما ندیدهاست. ای خداوند قوم خود، اسراییل را که فدیه داده بیامرز و مگذار که خون بیگناه در میان قوم تو اسراییل بماند، پس خون برای ایشان عفو خواهد شد. پس خون بیگناه را از میان خود رفع کرده هنگامیکه آنچه در نظر خداوند راست است به عمل آورده.»
- ۲۱، ۱–۹
- «اگر کسی برای خود زنی گیرد و چون بدو درآید او را مکروه دارد… و گوید این زن را گرفتم و چون به او نزدیکی نمودم او را باکره نیافتم… لیکن اگر این سخن راست باشد و علامت بکارت آن دختر پیدا نشود آنگاه آن دختر را نزد در خانه پدرش بیرون آورند و اهل شهرش او را با سنگ سنگسار نمایند تا بمیرد.»
- ۲۲، ۱۳، ۲۰، ۲۱
- «خداوند زانوها و ساقها و از کف پا تا فرق سرترا به دنبل بد که از آن شفا نتوانی یافت مبتلا خواهد ساخت.»
- ۲۸، ۳۵
- «در میان تمامی امتهایی که خداوند شما را به آنجا خواهد برد عبرت و مثل و سخریه خواهی شد.»
- ۲۸، ۳۷
- «او را در زمین ویران یافت و در بیابان خراب و هولناک. او را احاطه کرده منظور داشت؛ و او را مثل مردمک چشم خود محافظت نمود.»
- ۳۲، ۱۰
کتاب داوران
[ویرایش]کتاب اول سموئیل نبی
[ویرایش]- «وچون همه کسانی که او را پیشتر میشناختند دیدند که اینک با انبیا نبوت میکند مردم به یکدیگر گفتند این چیست که با پسر قیس واقع شدهاست آیا شاول نیز از جمله انبیاء است؛ و یکی از حاضرین در جواب گفت اما پدر ایشان کیست. از این جهت مثل شد که آیا شاول نیز از جمله انبیاء است.»
- ۱۰، ۱۱–۱۲
- «و فریسیان سیهزار عرابه و ششهزار سوار و خلقی را که مثل ریگ کنارهٔ دریا بیشمار بودند جمع کردند تا با اسرائیل جنگ نمایند.»
- ۱۳، ۵
کتاب دوم سموئیل نبی
[ویرایش]- «و ابشالوم با همه اسراییل که نزد پادشاه برای داوری میآمدند بدین منوال عمل مینمود، پس ابشالوم دل مردان اسراییل را فریفت.»
- ۱۵، ۶
کتاب اول پادشاهان
[ویرایش]- «و الان ای یهووه خدای من تو بنده خود را به جای پدرم داوود پادشاه ساختی و من طفل صغیر هستم که خروج و دخول را نمیدانم.»
- ۳، ۷
کتاب استر
[ویرایش]- «پس اگر پادشاه این را مصلحت داند فرمان ملوکانهای از حضور وی صادر شود و در شرایع فارس و مادی ثبت گردد تا تبدیل نپذیرد.»
- ۱، ۱۹
کتاب ایوب
[ویرایش]- «مرا نزد امتها مثل ساختهاست.»
- ۱۷، ۶
کتاب مزامیر/ زبور داوُد
[ویرایش]- «مرا مثل مردمک چشم نگهدار. مرا زیر سایه بال خود پنهان کن.»
- ۱۸ ،۸
- «دستهای خود را در صفا میشویم، مذبح تو را ای خداوند طواف خواهم نمود.»
- ۲۶، ۶
- «زیرا برای سلامتی سخن نمیگویند و بر آنانیکه در زمین آرامند سخنان حیلهآمیز را تفکر میکنند.»
- ۳۵، ۲۰
- «هرآینه ایشان را در جایهای لغزنده گذارده. ایشان را به خرابیها خواهی انداخت. چگونه بغتتهَ به هلاکت رسیدهاند. تباه شده از ترسهای هولناک نیست گردیدهاند.»
- ۷۳، ۱۸–۱۹
- «چشمان مرا بگشا تا از شریعت تو معجزه ببینم.»
- ۱۱۹، ۱۸
- «بیفایده است که شما صبح زود برمیخیزید و شب دیر میخوابید و نان مشقت میخورید. همچنان محبوبان خویش را خواب میبخشد.»
- ۱۲۷، ۲
- «دست خویش را باز میکنی و آرزوی همه زندگان را سیر مینمایی.»
- ۱۴۵، ۱۶
کتاب امثال سلیمان
[ویرایش]- «ای شخص کاهل نزد مورچه برو و در راههای او تأمل کن و حکمت را بیاموز که وی را پیشوایی نیست و نه سرور و نه حاکمی اما خوراک خود را در تابستان مهیا میسازد و آذوقه خویش را در موسم حصاد جمع میکند.»
- ۶، ۶، ۷، ۸
- «گنجهای شرارت منفعت ندارد، اما عدالت از موت رهایی میدهد.»
- ۱۰، ۲
- «زن صالحه تاج شوهر خود میباشد اما زنی که خجل سازد مثل پوسیدگی در استخوانهایش میباشد.»
- ۱۲، ۴
- «خوان بقول در جاییکه محبت باشد بهتر است از گاو پرواری که با آن عداوت باشد.»
- ۱۵، ۱۷
- «مرد احمق نیز چون خاموش باشد او را حکیم میشمارند؛ و هرکه لبهای خود را میبندد فهیم است.»
- ۱۷، ۲۸
- «هرکه حفره بکند در آن خواهد افتاد و هرکه سنگی بغلطاند بر او خواهد گشت.»
- ۲۶، ۲۷
- «به حالت گله خود نیکو توجه نما و دل خود را به گوسفندان خود مشغول ساز.»
- ۲۷، ۲۳
- «برهها برای لباس تو و بزها به جهت اجارهٔ زمین به کار میآیند.»
- ۲۷، ۲۶
کتاب جامعه سلیمان
[ویرایش]- «برای هرچه زمانی است و هر مطلبی را زیر آسمان وقتی است. وقتی برای ولادت و وقتی برای موت. وقتی برای غرس نمودن و وقتی برای کندن مغروس. وقتی برای قتل و وقتی برای شفا…»
- ۳، ۱ تا ۸
- «پادشاه را در فکر خود نیز نفرین مکن و دولتمند را در اتاق خوابگاه خویش لعنت منما زیرا که مرغ هوا آواز تو را خواهد برد و بالدار، امر را شایع خواهد ساخت.»
- ۱۰، ۲۰
- «نان خود را به روی آب بینداز زیرا که بعد از روزهای بسیار آن را خواهی یافت.»
- ۱۱، ۱
کتاب اشعیاء نبی
[ویرایش]- «و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چرید و بچههای آنها باهم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد.»
- ۱۱، ۶
- «و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت.»
- ۱۱، ۸
- «جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هریکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد.»
- ۵۳، ۶
- «او مظلوم شد اما تواضع نموده دهان خود را نگشود، مثل بره که برای ذبح میبرند و مانند گوسفندی که نزد پشمبُرَندهاش بیزبان است همچنان دهان خود را نگشود.»
- ۵۳، ۷
کتاب ارمیاء نبی
[ویرایش]- «از این جهت شیری از جنگل ایشان را خواهد کشت و گرگ بیابان ایشان را تاراج خواهد کرد و پلنگ بر شهرهای ایشان به کمین خواهد نشست و هرکه از آنها بیرون رود دریده خواهد شد زیرا که تقصیرهای ایشان بسیار و ارتدادهای ایشان عظیم است.»
- ۵، ۶
کتاب حزقیال نبی
[ویرایش]- «خداوند چنین میگوید: بلاهان بلای واحد میآید.»
- ۷، ۵
- «اینک هرکه مثل میآورد این مثل را بر تو آورده خواهد گفت که مادر مثل دخترش میباشد.»
- ۱۶، ۴۴
کتاب دانیال نبی
[ویرایش]- «و مشاهده مینمودی تا سنگی بدون دستها جدا شده پایهای آهنین و گلین آن تمثال را زد و آنها را خرد ساخت.»
- ۲، ۳۴
- «ای پادشاه فرمان را استوار کن و نوشته را امضاء فرما تا موافق شریعت مادیان و فارسیان که منسوخ نمیشود تبدیل نگردد. بنابر این داریوش پادشاه نوشته و فرمان را امضاء نمود.»
- ۶، ۹–۱۰
- «ای پادشاه بدان که قانون مادیان و فارسیان اینست که هیچ فرمان یا حکمی که پادشاه آنرا استوار نماید تبدیل نشود.»
- ۶، ۱۶
- «بعد از آن نگریستم و اینک دیگری مثل پلنگ بود که بر پشتش چهار بال مرغ داشت و این وحش چهار سر داشت و سلطنت به او داده شد.»
- ۷، ۶
کتاب هوشع نبی
[ویرایش]- «بدرستی که باد را کاشتند پس گردباد را خواهند دروید.»
- ۸، ۷
- «پس من برای ایشان مثل شیر خواهم بود و مانند پلنگ به سر راه کمین خواهم نشست؛ و مثل خرسی که بچههایش را از وی ربوده باشند بر ایشان حمله خواهم آورد و پرده دل ایشان را خواهم درید و مثل شیر ایشان را در آنجا خواهم خورد و حیوانات صحرا ایشان را خواهند درید.»
- ۱۳، ۷–۸
کتاب یونس نبی
[ویرایش]- «و آیا دل من به جهت نینوا، شهر بزرگ نسوزد که در آن بیشتر از صدوبیستهزار کس میباشند که در میان راست و چپ تشخیص نتواند داد و نیز بهایم بسیار؟)
- ۴، ۱۱
کتاب حبقوق نبی
[ویرایش]- «اسبان ایشان از پلنگها چالاکتر و از گرگان شب تیزروترند و سواران ایشان جست و خیز میکنند.»
- ۱، ۸
- «به درستیکه شراب فریبنده است و مرد مغرور آرامی نمیپذیرد که شهوت خود را مثل عالم اموات میافزاید و خودش مثل مرگ سیر نمیشود.»
- ۲، ۵
پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |