رمان
ظاهر
رُمان یا داستان بلند (به انگلیسی: Novel) متنی روایتگر و داستانی است که در قالب نثر نوشته میشود. در قرن هجدهم کلمهٔ «رمان» بیشتر برای اشاره به قصّههای کوتاه در مورد عشق و توطئه به کار میرفت. در ۲۰۰ سال اخیر رمان تبدیل به یکی از مهمترین اشکال ادبی شدهاست.
درباره
[ویرایش]- «هر رمان خوبی باید با تاریخ در مفهوم کلیاش نقطه تلاقی داشته باشد.»
- «رمان، بدون تاریخ و البته بدون جغرافیا، اصلاً نمیتواند به وجود بیاید.»
- «مسئله زن و مرد و تقابل و رابطهشان عاملی مسلط و قوی در زندگی بشری است و در رمان هم به دلیل گستردگیاش و اینکه بههرحال برههای از زندگی و زمان را دربر میگیرد این موضوع عمده است و اگر چنین موضوعی در رمان غایب باشد این غیبت خیلی به چشم خواهد آمد.»
- «نوشتن رمان برای من جستجوی پاسخ برای سؤالاتم هم هست، حالا البته نمیتوانم بگویم وقتی که مینویسم به این پاسخها میرسم، ولی بههرحال تلاش میکنم سؤال را درست بفهمم یا آن را درست طرح کنم.»
- «البته وفاداری [به تاریخ] موضوع مهمی است، اما رماننویس بیشتر باید به روح تاریخ وفادار باشد نه به برخی اتفاقات جزئی.»
- امیرحسن چهلتن ۲۹ مه ۲۰۱۷/ ۸ خرداد ۱۳۹۶؛ در مصاحبه با روزنامهٔ شرق [۱]
- «رمان ابزار نفیسی است که به تاریخ فرهنگ خدمتها کرده است.»
- لئونید لئونوف در مقالهٔ «چرا غربیان در زیر لوای هر کاری جایز است زندگی میکنند؟»[۲]
- «رمان کوششی است کهبه منظور انضباط و انسجامی تازه، هرچند که موقت و جزئی و ناقص باشد، به واقعیتی که هنوز به شکل متلاشی رخ مینماید. این کوششی است برای درآمیختن و آغشتن آن با فهم بشری، برای مسط شدن بر آن در حدود امکان، برای نشاندن چند شاخص در آن»
- «قلمروی هنر، به ویژه هنر رمان پنههٔ محدودی دارد؛ بنابراین جز در عمق نمیتواند حرکت کند، به خصوص برای کشف مناطقی که ملکِ طَلق اوست.»
- «چون محرز شود که هنر وسیلهٔ شناخت است، در حقیقت هم مقام آن را بالا بردهایم و در هم در عین حال تحدیدِ حدود آن و تشخیص وجود ممیّز آن و تعیین حدِّ فاصل آن را با علم دشوار کردهایم. رماننویس بیش از هر کس دیگر به این دشواری آگاه است.»
- گیدو پیوونه در مقالهٔ «نقشهٔ یک واقعیت تازه»[۳]
- «شخصیت در رمان همیشه یک انسان است، همیشه یک انسان. سپید-دندان جک لندن نیز یک انسان است.[...] اگر جلوههای گوناگون فردیت انسان و ویژگیهای یگانهاش و خطوط اصلی سرنوشتش نباشد برای چه رمان بنویسیم؟
- «هنر - که انسان آن را اندک اندک به در طیِّ قرنها روی زمین آفریده است - مبارزه با تباهی است؛ و تباهی به صورت جنگ بدترین تباهیهاست. از این جهت، به نظر من امروز که بشر میکوشد تا از بروز جنگ مانع شود، وظیفهٔ هنر اهمیت بیشتری مییابد. در هر رمانی که از لطیفترین عشقها یا زا طبیعت سخن بگوید باید نفرت از بمب را نیز حس کرد.»
- واسیلی آکسینوف در مقالهٔ «پژوهشهای نو، ریشههای کهن-»[۴]
- «رماننویس جهان درونی انسان را به روی خوانند میگشاید. برای این کار، باید تجربهای از زندگی داشته باشد ولو اینکه بخواهد مردمان شریر یا حتی منحرف را وصف کند.»
- «هیچ رماننویسی نیست که کلیدهای برای گشودن همهٔ دلها داشته باشد.»
- «وظیفهٔ رماننویس این است که طبیعت بشری را روشن کند و آن را از تاریکی به درآورد.»
- ایلیا ارنبورگ در مقالهٔ «میان کلبنیکوف و جویس: تفاوتها و مشابهتها»[۵]
- «هیچ چیزی مانند رمان نتوانسته است روح انسان یا سبک زندگی او را این همه جامع و کامل دربرگیرد.[...] شاید ما در بسیاری جهات زبان همدیگر را نفهمیم؛ ولی در جستجوی زبان مشترک، ما زمینهٔ مشترک گستردهای داریم؛ یعنی خود انسانیت که خود مفهومی است جهانشمول.»
- کنستانتین فدین سرنوشت رمان، ص ۳۹[۶]
منابع
[ویرایش]- ↑ «ادبیات و رهایی اخلاقی». شرق، ۸ خرداد ۱۳۹۶.
- ↑ وظیفهٔ ادبیات. ترجمهٔ ابوالحسن نجفی. کتاب زمان، ۱۹۷۷. ۲۰.
- ↑ وظیفهٔ ادبیات. ترجمهٔ ابوالحسن نجفی. کتاب زمان، ۱۹۷۷. ۳۰.
- ↑ وظیفهٔ ادبیات. ترجمهٔ ابوالحسن نجفی. کتاب زمان، ۱۹۷۷. ۴۱.
- ↑ وظیفهٔ ادبیات. ترجمهٔ ابوالحسن نجفی. کتاب زمان، ۱۹۷۷. ۶۵.
- ↑ رسالت ادبیات؛ چند مقاله. ترجمهٔ اسد پیرانفر. تهران: انتشارات تکامل، ۱۹۷۵م/ ۱۳۵۴ش.