بهرام صادقی
ظاهر
بهرام صادقی (۱۵ دی ۱۳۱۵، نجف آباد - ۱۲ آذر ۱۳۶۳، تهران) نویسنده ایرانی بود.
گفتاوردها
[ویرایش]ملکوت
[ویرایش]نوشتار اصلی: ملکوت (رمان کوتاه)
- «از زندگی و از هم تمتع کافی بگیرید، بخوانید، برقصید، چند رمان مطالعه کنید، بخورید، بنوشید، یکی دو شاهکار موسیقی گوش کنید… چه فرق میکند؟ اگر قرنها هم زنده باشید همین کارها را خواهید کرد. پس مسئله فقط در کمیت است و نه کیفیت، و آدم عاقل کارهای یکنواخت و همیشگی را سالهای سال تکرار نمیکند. به عقیده من یک هفته زندگی در این جهان کافی است، به شرط آنکه از تاریخ مرگ خود واقعاً خبر داشته باشد وشما این موهبت را دارید.»[۱]
- «گریستم زیرا دانستم این لحظه را هم گذراندم و دیگر نخواهم داشت.»
- «من بارها به تو گفتهام که اگر کسی ادعا کند جیبش پر از پول است خیلی ساده میتوان تحقیق کرد یا به اثبات رساند: کافی است که پولها را در جیبش به صدا دربیاورد – اگر سکه باشد- یا بیرون بکشد و نشان بدهد. اما آیا ممکن است که کسی قلبش را دربیاورد و به محبوبهاش ثابت کند که مالامال از عشق او است؟ برای محبوب گاهی اشاره ای هم کافی است و دیگر لازم نیست عاشق زیاد قهرمان بازی دربیاورد.»
سنگر و قمقمههای خالی
[ویرایش]نوشتار اصلی: سنگر و قمقمههای خالی
- «مراحل اول، عشق از زیر بوتههای گل شروع میشود و البته بعد به زیر لحاف ختم میشود.»[۲]
- «دوشیزه سکینه مطلقاْ به خیالات شیطانی از قبیل هماغوشی با مردان، شوهر کردن و خیالات روحانی، مثل بچه دار شدن، اهل زندگی زناشوئی بودن، شکم باردار، لالائی و جز اینها، اجازه نمیداد در مغزش راه پیدا کنند و شاید به همین علت بود که هر شب قرص خوابآور استعمال میکرد.»
- «در این جنگل تو در توی درهم و برهمی که مسکن ما است بیش از هر چیز به تفاهم احتیاج داریم، به اینکه هم را بشناسیم و زبان یکدیگر را درک کنیم. در غیر این صورت نمیتوان گفت چه پیش خواهدآمد و کار به کجا خواهد کشید، اما دست کم این هست که زیانهای جبران ناپذیری خواهیم دید.»
- «دنیای ما دنیای آشفتهای است و صلاح هیچکس در این نیست که بکوشد تا آن را آشفتهتر کند.»