ارسطو
ظاهر
ارسطو (۳۸۴ – ۳۲۲ پیش از میلاد) فیلسوف یونان باستان، شاگرد افلاطون و آموزگار اسکندر مقدونی بود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «فراموش نکن که همراهی مردم، راهی برای کامیابی است؛ حال آنکه خُلق و خوی استبدادی به جای همراهی، انزوا دربردارد.»
- نامهها، نامهٔ چهارم، 321c
- «ما جنگ میکنیم برای اینکه بتوانیم در صلح زندگی کنیم.»
- اخلاق نیکوماخوس، کتاب دهم
- داوری مالک خانه درباره شکل خانه بهتر از داوری معمار، و داوری میزبان درباره یک جشن بهتر از داوری آشپز است.
- سیاست
اخلاق
[ویرایش]- «از یک پرستو بهار نشود و روز پدیدار نگردد؛ همچنین در یک روز و زمانی کوتاه کسی خوشبخت و آمرزیده نشود.» یک، بخش ۶
- «تغییر و تنوع شیرینترین چیزهاست، همانگونه که شاعر میگوید.» ۷، بخش ۱۵ از قول اویروپیدس
- «مرد کامل خود را بی جهت به خطر نمیاندازد، زیرا اشیایی که واقعأ نظر او را جلب میکند خیلی کم است؛ ولی در مواقع سخت برای فداکردن جان خود نیز حاضر است، زیرا میداند که حیات تحت شرایط معینی باارزش است.» ۴، بخش ۳
- «مرد کامل حاضر است که به مردم خدمت کند ولی از احسان و خدمت دیگران شرمگین است، زیرا خدمت و احسان به دیگران نشانه برتری، و قبول احسان علامت زیردستی است.» ۴، بخش ۳
- «صدای حاد و بلند و گامهای تند مال کسی است که به اشیاء زیاد توجه دارد.» ۴، بحش ۳
- «مرد فاضل و کامل بهترین رفیق خویش است و از تنهایی لذت میبرد؛ همچنانکه شخص عاری از فضایل و کمالات دشمن خویش است و از تنهایی در وحشت میماند.» ۴، بخش ۳
- «اگر مردم همه باهم دوست شدند عدالت لازم نخواهد بود؛ ولی اگر مردم همه عادل شدند باز از دوستی بینیاز نخواهند شد.» ۸ و ۹
تاریخ حیوانات
[ویرایش]- «سیر تدریجی طبیعت از اقلیم جماد به منطقه حیات به نحوی صورت گرفتهاست که خط مرز میان آندو مبهم و مشکوک است.» کتاب هشتم
روانشناسی
[ویرایش]- «جاهطلبان، نسبت به کسانی که از بلندپروازی بیزارند، به حسادت نزدیکترند.»
متافیزیک
[ویرایش]- «سرشت انسانها تشنه آموختن است.» یک ۲۱
- «کل، بیشتر از جمع اجزاء خویش است.» هفت ۱۰
- «موضوعاتی وجود دارد که مورد تنفر ماست ولی همینکه هنرمند صورتی مطابق آن میسازد از مشاهدهٔ آن خشنود و راضی میشویم.»
- ارسطو، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۴۱۵
- «آنکه تنها زندگی میکند یا حیوان است یا خدا.»
- ارسطو، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۸۲
- «ارسطو این نظر را داشت که خوشبختی و خوشحالی سه حالت دارد: اولین حالت خوشبختی زندگی پر از لذت و خوشی است. دومین حالت خوشبختی، زندگی کردن مثل یک شهروند آزاد و مسئولیتپذیر است. سومین حالت خوشبختی، زندگی کردن به سبک یک فیلسوف و اندیشمند است. بعد هم تأکید ارسطو این بود که انسان برای اینکه به خوشبختی و رضایت کامل برسد، هر سه معیار باید همزمان و همراه هم باشند.»
- دنیای سوفی، یوستین گوردر، ترجمهٔ علیرضا نوری، انتشارات نوای مکتوب، چاپ دوم ۱۳۹۶، ص۱۲۴
- «انسان به علت هوشمندی دستهای خود را به کار انداخت.»
- ارسطو، تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۶۵
منسوب
[ویرایش]- «انسان مدنیالطبع است.»
- «بر نفس خود حکمرانی کن و تنها بندهٔ وجدان خویش باش.»
- «تمایلات خود را در میان دو دیوار محکم اراده و عقل حبس کنید.»
- «چشم ارباب، اسب را فربه میکند.»
- «دوست همهکس دوست هیچکس نیست.»
- «رویگردانی از صحبت کسی که با همدلی با تو رغبت کند، از بیهمتی است.»
- «شادمانی عبارت است از پروراندن عالیترین صفات و خصایص انسانی.»
- «شادی بزرگترین و والاترین هدفهای انسانی است.»
- «شاید که همین بیضه برآرد پر و بال.»
- «عاقل آنچه میداند نمیگوید، ولی آنچه را که میگوید میداند.»
- «عشق حواس را از دیدن عیوب منع میکند.»
- «فضیلت انسان در نگه داشتن حد وسط میان افراط و تفریط است.»
- «کارهای تکراری ما نشان دهنده شخصیت ماست.»
- «هیچیچیز مانند احسان انسان را سیر نمیکند.»
- «حقیقت جنگ را فقط مردگان می دانند.»
دربارهٔ ارسطو
[ویرایش]- «ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها و مخالفت با اندیشههای فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتابهایی که به نام مقدس آسمانی معروفاند، کتب خالی از ارزش و اعتبارند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون و ارسطو و سقراط خدمت مهمتر و مفیدتری به بشر کردهاست.»
- «ارسطو مانند سلاطین عثمانی فکر میکرد که نمیتواند به آسودگی سلطنت کند، مگر آنکه تمام برادران خود را از دم تیغ بگذراند.»
- فرانسیس بیکن، پیشرفت دانش، کتاب سوم، فصل چهارم
- «دیدم آن پیر و اوستاد همه// او چو چوپان و دیگران چو رمه// همه ارباب فضل و دانش و هوش// حلقهٔ طاعتش نهاده به گوش// بُد فلاطون و پیر او سقراط// پیشتر از همه به قرب بساط»
- دانته، کمدی الهی، دوزخ
- «سقراط به بشر فلسفه آموخت و ارسطو به او علم یاد داد. فلسفه پیش از سقراط وجود داشت و پیش از ارسطو علم بود؛ پس از سقراط و ارسطو علم و فلسفه پیشرفت بزرگی کرد ولی تمام آن بر روی پایههایی بود که ارسطو و سقراط گذاشته بودند.»
- «امروزه در هیچ علمی نمیتوانیم وارد شویم مگر آنکه اصطلاحاتی را که ارسطو به کار بردهاست، استعمال کنیم. این اصطلاحات در طبقات و پردههای مختلف گفتار ما گسترده شدهاست: قوه، سبب، واسطه، اصلی، کلی، مقوله، فعل، محرک، غایت، اصل، صورت. این سکهها که اکنون در فلسفه از به کار بردن آنها ناگزیر هستیم همه در زرادخانهٔ مغز ارسطو ضرب شدهاست.»
- تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۵۶
- «افلاطون چنان شیفتهٔ کلیات است که در نظر او جزئیات به وسیلهٔ کلیات محقق میشود و چنان مجذوب مُثُل است که به عقیدهٔ وی مُثُل اشیاء خارجی را تعریف میکند و برمیگزیند. ارسطو برگشت به اشیاء را تبلیغ میکند و طرفدار چهرهٔ بیآلایش طبیعت و واقعیات است. او به شدت و صراحت، جزئی و مادی را ترجیح میدهد و گوشت و خون شئ مشخص را از دیگر امور برتر میداند؛ ولی افلاطون چنان عاشق امر عام و کلی است که در جمهوریت خویش فرد را نابود میکند تا بتواند یک حکومت کامل را برقرار سازد.»
- تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۵۹
- «ارسطو میگوید حرکت محققا مبدأیی دارد و اگر بخواهیم در یک تسلسل ملالانگیز که مسئله را بلانهایت قدم به قدم عقب میبرد، وارد نشویم باید یک محرک اول غیرمتحرک به عنوان اصل مسلم قبول کنیم. این موجود جسمانی و مرکب نیست، لامکان است، جنس ندارد، عواطف و احساسات ندارد، لایتغیر و کامل و ازلی است. خدا آفریننده نیست بلکه محرک عالم است؛ او عالم را میگرداند؛ نه مانند یک قوهٔ مکانیکی بلکه به عنوان علتالعللِ همهٔ شئون و افعال و اعمال عالم؛ خداوند جهان را چنان میگرداند که معشوقی عاشق خود را. خدا علت غایی طبیعت است؛ هم راننده و هم مقصد اشیاء است؛ خدا در نظر ارسطو به قوهٔ مغناطیسی بیشتر شباهت دارد تا به یک شخص. با وجود این، خدای ارسطو موجودی است عالم به ذات خود، خدای ارسطو هیچ کاری نمیکند، برای آنکه میل و شوق و خواهش ندارد و چنان فعل محض است که هیچ فعلی از او سر نمیزند. کار او فقط مشاهدهٔ جوهر اشیاء است و چون خود او مبدأ و جوهر اشیاء و صورت همه صورتهاست، این مشاهده، مشاهدهٔ ذات خویش است. بیچاره خدای ارسطو!»
- تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیستوششم۱۳۹۶، ص۶۹