گی کورنو
ظاهر
گی کورنو (به فرانسوی: Guy Corneau) (زادهٔ ۱۳ ژانویه ۱۹۵۱-درگذشت ۵ ژانویه ۲۰۱۷) روانکاو و نویسنده کانادایی بود.
گفتاوردها
[ویرایش]قربانی دیگرانیم و جلاد خویشتن
[ویرایش]- «احتمالاً یا شاید ناگزیر، در زندگی لحظهای میرسد که دیگر هیچ چیز خوب نیست، دیگر هیچ چیز مطلوب نیست. این بدحالی گاهی دلیل خارجی دارد، مانند طلاق، ورشکستگی، بیماری شدید یا بدبیاریهای گوناگون. گاهی هم منشأ آن درونی است و از خویشتن برمیخیزد. به طور کلی میتوان گفت در مورد دوم بدتر است، چرا که بهانهای برای توجیه وضع وجود ندارد. همه چیز در خارج خوب است. موفقیت حاصل است، اما در دورن احساس شکست باقی مانده. انگار سررشته زندگی از اختیار خارج شده است. در هر حال مهم نیست این بدحالی چطور به وجود آمده. ناگهان به نظر میرسد سررشتهٔ زندگی از اختیار ما خارج شده است. احساسی توصیف ناپذیر از درون ما برخاسته. این احساس میتواند به شکل یک غم بزرگ، خستگی شدید، تحریک پذیری فزاینده یا بی میلی به زندگی تجلی کند. به قول لئونارد کوهن شاعر، احساس میکنیم با «شکستی لایزال» روبه روییم. احساسی که نمیتوانیم درون خود نابود کنیم. احساسی که ما را می درد، خراب میکند، زندگی مان را قطعه قطعه میکند. احساسی که اثری از خود نمیگذارد، داستانی برای گفتن ندارد و به ویژه داستان آن را برای خودمان هم نمیتوانیم بازگوییم. در این هنگام، وسوسهٔ بزرگ ایفای نقش قربانی و متهم کردن دیگران، والدین، فرزندان و حتی حاکمیت پیش میآید.»[۱]
- «زندگی در شکوه، یعنی زندگی در لحظهٔ حال، با قلبی باز به روی زیبایی افراد و جهان، به کمک قدرت ذهنی و تخیل به منظور معنی دادن به آن. زندگی در شکوه یعنی هماهنگ شدن با نیروهای بنیادین و چشیدن آنها در خود و ابراز هر چه بیشتر آنها. زندگی در شکوه یعنی با عشق به ارتعاش درآمدن، بدون دلیل و قلبی لبریز از شادی به منظور وصل.»
- «یک دانشجو، یک نویسنده، یک خانم خانهدار، یک رانندهٔ تاکسی، یا یک حسابدار هم میتواند لحظات متعالی و لحظات شکوه داشته باشد. اینها رابطهای با موفقیتهای خارجی ندارد که او را اسیر نگاه دیگران میکند، بلکه بیشتر به موفقیت درونی بستگی دارد، یعنی آنچه عمیقاً احساس شود، مثل یک لحظه خوشی، یک حالت کمال، یک شکوه فراموش شده.»
- «ما شکوهی فراموش شده، نادیده گرفته و رها شدهایم. ما نوری مستقر در پس پردهایم. خلاقیتی محرومیت دیدهایم. نیروهای شادمانهای هستیم در انتظار رهایی. این دیگران نیستند که شکوه ما را فراموش کردهاند، خودمان آن را فراموش کردهایم. اگر بخواهیم به هر قیمتی که شده این شکوه را بزرگ کنیم و آن را به دیگران بشناسانیم، کار حقیری کردهایم، به تحقیر خود پرداختهایم. چرا باید مضطرب باشیم؟ اگر گفتههای مریکارهٔ خردمند را به زبان دیگری بیان کنیم، میتوانیم بگوییم نیروهای حیات همانند رودخانهای هستند قدرتمند، که قابل پنهان کردن نیست و بالاخره روزی سدی را که شما به روی آن بستهاید، خواهند شکست.»