کوری (رمان)
ظاهر
کوری یکی از مشهورترین آثار ژوزه ساراماگو برنده نوبل ادبیات است.
گفتاوردها
[ویرایش]- "یادتان باشد، اینجا ما را به حال خود رها کردهاند؛ کسی هم از بیرون کمکمان نمیکند …"
- "میدانست کثیف است؛ یادش نمیآمد تمامِ عمر اینقدر کثیف بوده باشد! راههای زیادی هست که آدم به حیوان تبدیل شود، و این اولین آن هاست !"
- "چشمی که نمیخواهد بپذیرد، وجود ندارد"
- "توی دنیای کورها ارزش واقعی معلوم میشود"
- "خیال کردهای کوری از ما آدمهای بهتری میسازد ؟!"
- "وقتی شما آشغالها کور شدید، همه چیزِ این دنیا دستم آمد !"
- "ما که چیزی نداریم جز این یک بند انگشت آبرو، باید نشان دهیم که میتوانیم برای حق خودمان بجنگیم"
- "هرکس که میخواهد بمیرد، از همین حالا مرده است؛ فقط نمیداند! ما اصلاً برای مردن به دنیا آمدهایم، به همین دلیل میگویند: ما مرگ را زادهایم !"
- "خونی که روی آن میخزیدند، پیک مرگ بود و میگفت: من زندگی ام، پشت من چیز نیست !"
- "همه کورند؛ تمام شهر، تمام مملکت! اگر کسی هم میبیند پیش خودش نگه میدارد و بروز نمیدهد"
- "دولتِ کورهاست که میخواهد بر کورها حکومت کند؛ به عبارت دیگر هیچی که میخواهد هیچ را سازمان دهد !"
- "به دوران گلههای اولیه بازگشتهایم؛ با این تفاوت که چند هزار زن و مرد نیستیم، بلکه هزاران میلیون نفریم توی دنیایی تهی و بی ریشه"
- "کسی که دستور میدهد و کسی که اطاعت میکند هر دو کورند"
- "به خودش گفت: باید احتیاط کنی، باید مثل بیناها راه بروی و مثل کورها حرف بزنی …"
- "کورها که اسم ندارند! من فقط یک صدا هستم، چیز دیگری مهم نیست …"
- "رویا کماکان ادامه دارد … نمیدانم چه رویاییست … خواب همیشه کور بودن است و خواب هنوز ادامه دارد … قرنطینه خواب نبود … هتک حرمت ما هم خواب نبود … کشتارها خواب نبود …"
- "آنچه همیشه ثابت مانده، سو استفاده عدهای از بدبختی دیگران است که از اول تاریخ وجود داشته و به ارث رسیده و نسل به نسل منتقل شده …"
- "حالا وضع فرق کرده بود؛ دختر جلوی خود پیرمردی را میدید! آرمانگرایی عاطفی، همدلیِ کاذب توی جزیرهای متروک به پایان رسیده بود … چین و چروک، چین و چروک است و طاسی، طاسی! پیرمرد گفت: این منم، خوب نگاه کن، همان مردی که قول دادی با او زندگی کنی …"
منابع
[ویرایش]- ساراماگو، ژوزه. کوری. ترجمهٔ مینو مشیری. ویراستار محمدرضا جعفری. چاپ سیزدهم، تهران: نشر علم، ۱۳۷۸، ISBN 964-405-069-X.