میر عقیل بن ابوتراب علوی همدانی شهرتیافته و تخلُّصگرفته به کوثری همدانی (با تخلُّص اولیهٔ بزمی) (؟، همدان -؟ ، اصفهان) شاعر ایرانی در سدهٔ هفدهم م/یازدهم ق و پزشک دربار عباس یکم صفوی بود.[۱]
| چون رفت بخشم یار رنجیدهٔ من | |
برخاست فغان از دیدهٔ غمدیدهٔ من |
| میرفت و ز دنبال نگاهم میرفت | |
تا نور نظر نماند در دیدهٔ من[۱] |
* * *
| ای کاش غم یار به بازار فروشند | |
تا جان دهم آنجا که غم یار فروشند |
| رحم است بر آن بلبل شوریده که گل را | |
بیند که بچینند و به بازار فروشند[۱] |
* * *
| پنهان کنم خدنگ تو در چشم خونفشان | |
ترسم که دیده بیند و دل آرزو کند[۱] |
* * *
| چشمم که سرشک لالهگون میریزد | |
ابری است که قطرههای خون میریزد |
| نی نی به نثار مقدمت مردم چشم | |
لعل از طبق دیده برون میریزد[۱] |
* * *
| صبر با آنکه به من مژدهٔ راحت ندهد | |
طاقتم رخصت اظهار شکایت ندهد[۱] |
* * *
| قطرهای اشک ز چشمم به زمینی نچکد | |
که گلش تا به ابد بوی محبت ندهد |
| شوق خواهد که شبی پای به کویش برسد | |
ادب عشق در اندیشه که رخصت ندهد[۱] |
* * *
| مرگ بزمی موجب خوشحالی او میشود | |
ای رفیقان باخبر سازید دلدار مرا[۱] |
* * *
| گهی که هست به دل شکوه از جفای توام | |
کنم چو گوش، بود بر زبان دعای توأم[۱] |
* * *
| میای خواهم کزو مست آن چنان در کوی یار افتم | |
که چون سر بزند صبح قیامت در خمار افتم[۱] |
* * *
| بنشین نفسی تا به رخت سیر ببینم | |
ترسم که ترا بار دگر دیر ببینم[۱] |