کتابخانه عجیب
ظاهر
کتابخانهٔ عجیب داستانی از هاروکی موراکامی که در سال ۲۰۰۵ در ژاپن منتشر شده است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «گرفتاریِ مارپیچها این است که تا به تهِ ته شان نرسی نمی دانی راهِ درست را انتخاب کردهای یا نه. اگر معلوم شود راهت اشتباه بوده، معمولاً دیگر خیلی دیر است برای این که برگردی و از نو شروع کنی. مشکلِ پارپیچها این است.» هاروکی موراکامی، کتابخانهٔ عجیب، ترجمهٔ بهرنگ رجبی، نشر چشمه، ۱۳۹۳.
- «این جا تک و تنها ساعتِ دو صبح در تاریکی دراز میکشم و به سلولِ زیرزمینِ کتابخانه هه فکر میکنم. به این که تنها بودن چه حسی دارد، و به عمقِ ظلمتی که در برم گرفته. ظلمتی به سیاهی شبِ ماهِ نو.»
- «خب من اینطوریام دیگر، به این فکر نمیکنم که خودم توی چه وضعی گرفتارم. خوشحالی دیگران در هر شرایطی شادم میکند…»[۱]
گفتگوها
[ویرایش]- پیرمرده گفت " همین جور پشت سرم بیا. "
- تازه مسافت کوتاهی رفته بودیم که وسط راهرو رسیدیم به یک دوراهی. پیرمرده پیچید سمت راست. کمی جلوتر یک دوراهی دیگر بود. این بار کج کرد به چپ. راهروئه باز دوراهی شد و دوراهی شد، هِی شاخه شاخه شد، و هر دفعه هم پیرمرده بدونِ لحظهای تردید مسیرمان را انتخاب کرد، اول یکهو مسیر عوض میکرد به راست، بعد به چپ. بعضی وقتها دری باز میکرد و کاملاً وارد راهرویی دیگر میشدیم.
- ذهنم به هم ریخته بود. ماجرا زیادی عجیب و غریب بود - چه طور ممکن بود کتابخانهٔ شهرمان توی زیرزمینش چنین هزارتوی عظیمی داشته باشد؟ منظورم این است که کتاخانههای عمومی مثل این همیشه مشکل و نیاز مالی دارند دیگر، در نتیجه ساختن حتی کوچکترین هزارتویی حتماً فراتر از حد استطاعت شان است.
- مارپیچه بالاخره دمِ درِ فولادیِ بزرگی به پایان رسید. بر در تابلویی آویزان بود که رویش نوشته بود «تالار مطالعه». کل محوطه عینِ قبرستانِ نصفه شب ساکت بود.
- پرسیدم " جنابِ آقای گوسفندی، اون پیرمرده برای چی می خواد مغز من رو بخوره؟ "
- «چون مغزی که پُرِ علم باشه، خوشمزه ست. دلیلش اینه. این جور مغزها خوش طعم و خامه مانندَن. تازه با این که خامه مانندن، یه جورهایی رگه رگه هم هستن.»
- " پس برا خاطرِ اینه که می خواد من یه ماه بشینم این جا اطلاعات پُر کنم توش، که بعد هورت بکشدش بالا؟ "
- «برنامه همینه.»
- پرسیدم " به نظرِ شما خیلی بی رحمانه نیست؟ البته از دیدِ کسی می گم که مغزش هورت کشیده می شه بالا ها! "
- «ولی هِی، می دونی، از این اتفاقها تو کتابخونههای همه جا می افته دیگه. کم و بیش همینه وضع.»
- سرم از این خبر گیج رفت. مِن مِن کنان گفتم " تو کتابخونههای همه جا؟ "
- " اگه تنها کاری که می کنن قرض دادنِ مجانیِ علم باشه، پس عایدی شون چی می شه؟ "
- " ولی این باعث نمی شه حق داشته باشن روی کلهٔ آدمها را ببُرن و مغزشون رو بخورن. به نظرِ شما این کار دیگه یه مقدار زیاده روی نیست؟ "
نوشتارهای وابسته
[ویرایش]- هاروکی موراکامی
- کافکا در ساحل
- بید کور، زن خفته
- سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش
- سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا
- از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم
- دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل
- کجا ممکن است پیدایش کنم
- تعقیب گوسفند وحشی
- جنوب مرز غرب خورشید
- جنگل نروژی
- سامسای عاشق
- ۱کیو۸۴
منابع
[ویرایش]- ↑ هاروکی موراکامی، کتابخانه مرموز، ترجمهٔ آراز بارسقیان، انتشارات میلکان، ۱۳۹۳.