پابلو پیکاسو

از ویکی‌گفتاورد
همه می‌دانیم که هنر، فریبی بیش نیست و از واقعیت به‌دور است، اما این فریب، ما را به‌حقیقت نزدیک می‌کند. حداقل به‌حقیقتی که برای ما قابل درک باشد.

پابلو پیکاسو نقاش و پیکرتراش اسپانیائی و یکی از مشهورترین هنرمندان قرن بیستم، زادروز: (۲۵ اکتبر ۱۸۸۱ میلادی) در مالاگا (اسپانیا).

درگذشت: (۸ آوریل ۱۹۷۳ میلادی) در کان (موژن) فرانسه.

دارای منبع[ویرایش]

  • «برای مدت زمانی طولانی به‌عنوان نوعی انضباط، کار خود را فقط به یک «رنگ» محدود کردم.»
    • On his "blue" and "rose" periods, from Picasso on Art
  • «برای من نامفهوم است. نه درباره‌اش ابراز عقیده می‌کنم و نه به‌آن اهمیت می‌دهم.»
    • هنگام اولین فرود روی کره ماه، روزنامه نیویورک تایمز/ ۲۱ ژوئیه ۱۹۶۹
  • «کسانی‌که به‌تفسیر و تشریح یک اثر هنری می‌پردازند، اغلب آهنگر بلخ را با مسگر شوشتر اشتباه می‌گیرند.»
    • from Picasso on Art
  • «همه می‌دانیم که هنر، فریبی بیش نیست و از واقعیت به‌دور است، اما این فریب، ما را به‌حقیقت نزدیک می‌کند. حداقل به‌حقیقتی که برای ما قابل درک باشد.»
    • Wort und Bekenntnis
  • «هنر، وسیله‌ای برای تزئین خانهٔ بورژوا نیست؛ سلاحی است برای نبرد.»
    • Les lettres françaises/ مارس ۱۹۴۳

بدون منبع[ویرایش]

  • «آدم نابغه، شخصیتی است با صنار استعداد.»
  • «اعجاز نقاشی در این است که بدون جستجو کردن، گمشده خود را می‌یابیم.»
  • «اگر فقط یک «حقیقت» وجود داشت، امکان نمایش آن به‌صدها گونه میسر نبود.»
  • «من دوست دارم فقیر زندگی کنم[...]ولی با پول فراوان.»
  • «اگر می‌دانستم هنر چیست، برای خودم نگاه می‌داشتم.»
یک نقاش کسی است که آنچه را بفروشد نقاشی می‌کند؛ یک هنرمند کسی است که به‌هرحال، می‌فروشد آن‌چیزی را که نقاشی می‌کند.
  • «برای جوان‌مردی و مروتی که به‌هرکس می‌کنی، انتظار هیچ پاداشی نداشته باش.»
  • «برای من، کارکردن مانند نفس‌کشیدن است. اگر نتوانم کار کنم، تنفس نیز برایم ممکن نیست.»
  • «بوی تریاک مزخرف‌ترین بوهای دنیا است.»
  • «فرضیه‌ها، دروغ‌هائی هستند که برای یافتن حقیقت، به‌ما کمک می‌کنند.»
  • «بیشترین تأسف من در زندگی از این است که در زمینه فکاهیات و طنز، اثری از خود بجای نگذاشته‌ام.»
  • «تمام عمر، صرف عبور از گذرگاه جوانی می‌گردد.»
  • «حقیقت واقعی در سکوت نهفته است.»
  • «خداوند، تنها هنرمند استثنائی است که تابع هیچ سبکی نیست. او زرافه می‌آفریند و فیل و گربه، سپس به‌خلق چیزهای دیگر می‌پردازد.»
  • «کیفیت هنری یک نقاش منوط به‌کهن‌کوله‌پشتِ تجربه‌ای است که به‌دوش می‌کشد.»
  • «من آنچه را می‌بینم نقاشی نمی‌کنم، بلکه آنچه را فکر می‌کنم به‌نقش می‌آورم.»
  • «من از دیرباز می‌توانستم مانند رافائل نقاشی کنم اما تمام عمرم راصرف نمودم تا مانند یک بچه از ابتدا نقاشی را بیاموزم.»
  • «من جستجو نمی‌کنم، من پیدا می‌کنم.»
  • «من هرچیزی را به‌زبان نمی‌آورم، ولی همه‌چیز را نقاشی می‌کنم.»
  • «نقاشی از من قوی‌تر است، اوست که همیشه مرا وادار به‌انجام کارهایش می‌کند.»
  • «هروقت به‌من می‌گویند، تو برای این کار پیری، فورأ مبادرت به‌انجام آن می‌کنم.»
  • «هنر، غبار روزمره را از روح می‌زداید.»
  • «یک موزه خالی به‌من بسپارید تا آنرا پر کنم.»
  • «یک نقاش کسی است که آنچه را بفروشد نقاشی می‌کند؛ یک هنرمند کسی است که به‌هرحال، می‌فروشد آن‌چیزی را که نقاشی می‌کند.»

واپسین سخن[ویرایش]

  • «به‌سلامتی من بنوش! خوب می‌دانی که دیگر توان نوشیدن ندارم.»

دربارهٔ پیکاسو[ویرایش]

  • «پابلو پیکاسو نه‌تنها یکی از مشاهیر مسلم نقاشی است، بلکه بزرگترین طراحِ «الفیه و شلفیه» دوران نیز می‌باشد.»
    • Norman Mailer
  • «ما، هردو بزرگ‌ترین نقاش زمان خود هستیم. تو در سبک مصری، من در سبک مدرن.»
    • Henri Rousseau
  • «یکی از دوستان پیکاسو، خانه‌ای مدرن بنا نمود و به‌او پیشنهاد کرد که یکی هم برای وی بسازد. اما پیکاسو رد کرد و گفت: من یک خانه قدیمی را ترجیح می‌دهم، فرض کن اگر بهمیکل آنژ یک دست مبل رنسانس را هدیه می‌کردند، چه جواب می‌داد؟ مسلمأ نمی‌پذیرفت.»
    • پیکاسو، ۱۹۳۸ - Gertrude Stein
  • «در پاریس دوستانش بیش‌تر نویسنده بودند تا نقاش، وقتی او قادر بود همان گونه که می‌خواست نقاشی کند، چه دلیلی داشت با نقاشان طرح دوستی بریزد. آشکار بود که او در طول زندگی روزانه‌اش به نقاشان نیازی نداشت و این امر در تمام طول زندگی‌اش صادق بود. او مانند هر کس دیگر به ایده‌ها نیاز داشت، اما نه برای نقاشی، نه، او می‌بایست با آن‌هایی که به ایده‌ها علاقمند بودند آشنا شود، ولی از آن‌جایی که می‌دانست چگونه نقاشی کند سرشار از ایده‌ها پا به عرصهٔ وجود گذاشت.»
  • «نقاش خود را وجودی در درون خود نمی‌پندارد، وی خود را بازتاب تصاویر ذهنی و نمودهایی می‌داند که در نقاشی‌هایش می‌گنجاید و در تصویر نقاشی‌های خود زندگی‌می‌کند؛ ولی یک نویسنده، یک نویسندهٔ جدی خود را در درون خویش تصور می‌کند، او به هیچ‌وجه در بازتاب کتاب‌هایش زندگی نمی‌کند، برای این‌که بنویسد باید پیش از هر چیز درون خویش وجود داشته باشد. اما، برای یک نقاش برای این‌که قادر باشد نقاشی کند، نقاشی باید از پیش تحقق یابد؛ بنابراین خودبینی یک نقاش به هیچ‌وجه همچون خودبینی یک نویسنده نیست. به همین علت پیکاسو، مردی که خود را تنها در نقاشی بیان می‌کرد، فقط نویسندگان را به دوستی برمی‌گزید.»

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1. گرترود اشتاین، پیکاسو، ترجمهٔ فروزان گنجی‌زاده، نشر چشمه، ۱۳۸۷.
  2. . اشتاین، پیکاسو.

پیوند به بیرون[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ