ناتاشا امیری
ظاهر
ناتاشا امیری (۱۳۴۹ / ۱۹۷۱م)، داستاننویس و منتقد ادبی ایرانی.
گفتاوردها
[ویرایش]- «نویسنده نه برمبنای تفکر که براساس شهود از پتانسیل خلاقش به بهترین شکل استفاده میکند. تخیل و حسی ناشناخته وارد فضای ساختاری قصهها میشود که ادراکی تازه ازموضوع ارائه میدهد نه این که تکرار معناهای پیشین باشد. دانش تئوریک و بیرونی بعد از نگارش داستان آن جاکه پای مهندسی آگاهانهٔ کار و باز نویسی و ویرایش وسط کشیده میشود کارایی مییابد؛ بنابراین شهود و تعقل در طول یکدیگر قرار میگیرند نه برخلاف هم. بزرگترین آثار ادبی جهان با قابلیت فراروی از زمان دراین دسته قرار دارند و درک برخی از آنها بدون آموزش برای مخاطب مبهم میماند.»[۱]
بعد دیگر نمیتوان خوابید
[ویرایش]- " به نظر شما ما کجای مسیر انسان شدن هستیم؟"
- پیرمرد سکوت کرد اما نه برای شنیدن جواب. بعد پلکها را پایین آورد تا جواب برلبنیامده از چشمهایش به فریاد نیاید و رازی را که نمیخواست پیش آنها فاش نکند: " رسیدهایم به آن جا که آن چه میخواهیم بگوییم گفتهایم چون ناگفتنیاست … دوست داشتن انسان به خاطر حقیقت و نه اومانیسم …"
- گیوشاد پرسید: " پس چه کار باید بکنیم؟"
- " چرا همه میآیند اینجا میپرسند چه کار باید بکنند؟"
- با دستمال دور دهانش را خشک کرد: " مثل کبوتری هستید که سنگینی سایهٔ شاهین را بر بالهای ضعیف خود احساس میکند ولی شاهینی وجود ندارد … ما در حال گذر از تاریکی به روشنایی نیستیم و جامعهٔ مدرن بهتر از جامعهٔ سنتی نیست. با مدرنیسم همان کاری را میکنند که خودش با برداشتهای زیباییشناسی پیشینش کرد … " توی مشت بستهاش سرفه کرد: " دنیای ما اینقدر تاریک است که گاهی اوقات نفس کشیدن را برای کسانی که هنوز میخواهند وجدانشان را زیر پا نگذارند سخت کند … به دنبال چیزهای بی ارزش و مخرب نباشید … هر چه سعی کنید از آن که هستید فاصله بگیرید فقط خودتان را عذاب میدهید. "
- آه کشید: " خودتان را در خودتان پیدا کنید! "
- گیوشاد از خود پرسید: " ما چه هستیم … واقعا ما چه هستیم؟"
- وقتی روی مبل نشست چیزی عجیب و استثنایی توی وجودش بود و این را حتی کسی مثل من هم که با برخورد اول تصوراتش فروریخته باشد، میفهمید.
- به دسته گلم که خدمتکار توی گلدان گذاشته بود، نگاه کرد و گفت: " چه گلهای قشنگی!"
- از نگاهش میشد فهمید بی هیچ تظاهری در فکر زیبایی آنهاست. شاید ویژگی بعضی آدمها این بود که باعث ایجاد واکنشهای متناقص در اطرافیان بشوند. شاید هم این مشکل اطرافیان باشد که وقتی در برابر کسانی قرار میگیرند که مثل همه نیستند، مرتب آنها را به قالبهایی درمیآورند که دل شان میخواهد آن طور باشند. او آن طور نبود که خیال میکردم ولی این مشکل من بود نه او.[۲]
منابع
[ویرایش]- ↑ http://www.mahmag.org/farsi/twinblogs.php?itemid=2189
- ↑ ناتاشا امیری، بعد دیگر نمیتوان خوابید، انتشارات چشمه، ۱۳۹۳.
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |