میرزا احمد خداداده
ظاهر
میرزا احمدعلی خداداده دینوری (زاده ۱۲۶۱ یا ۱۲۶۲ خورشیدی در روستای شیرخان دینور از دهستانهای چهارگانهٔ بخش صحنهٔ شهرستان کرمانشاهان- درگذشته۱۳۳۴)، نویسنده و فعال سیاسی سالهای ابتدایی قرن بیستم بود. وی عضو حزب دموکرات عامیون ایران بود و با نگارش کتاب داستانی روز سیاه کارگر نخستین اثر را به زبان فارسی در زمینهٔ ادبیات کارگری و نیز ادبیات اقلیمی در ایران خلق کرد.
روز سیاه کارگر
[ویرایش]- «عامه مصنفین کتاب و مورخین، سرلوحه کتاب خود را اول به نام سلطان و بعد به نام وزرا یا امرا مزین مینمایند» اما نویسنده «روز سیاه کارگر» قصد دارد که «برخلاف مصنفین سلف، دفتر خود را به نام طبقه کارگر و عامه رنجبر… زینت» دهد.»
- ایران «قانونی راجع به رعیت ندارد.»
- «مشروطه فقط لفظ بود و معنا نداشت.»
- «احمق مگر نمیدانستی رئیس عدلیهها قابل نیستند، وزرا دستنشانده ماها میباشند و … احکام شرع مبین به میل ماها جاری میشود. شما میخواستید از من مال بگیرید؟»
- «بختیار با کمال اطمینان وعده به خان مزبور داد که در آینده، این قوم آخوند که بر خلاف مملکت و شاید مشی عمومی است، نابود گردند.»
- منبع:[۱]
- «[…] همین که ورود به تهران نموده، با حرارات تمام مشغول کار شدم […] بالاخره بلیت گرفته، به پارلمان که مجلس وکلای ملت ایرانند، رفتم. و هرچه در آنجا آدم دیدم، تمام از سید و آخوند و اشخاص مستبده یا اغنیازاده بودند که هزار و اندی سال است ملت ایران را چون زالو میمکند.»
- «هیچوقت حس اتفاق و استقامت و خونگرمی چون سایر ملل از ماها دیده نمیشود. خداوند تعالی کیفر این سیهبختی و تیره روزگاری ایرانیان را از این پیشواهای مقلد اخلاق [و] آدابِ عرب و آخوندهای عوامفریب بکشد که از هزار و سیصد سال قبل، وسیلۀ تحصیل عربی به دست آنها افتاده، ملت را غرق نادانی و جهالت و موهومات خود نموده […] و ماها ایرانی امروزه، اشّد احتیاج به دو چیز داریم که ملیت ما را بر سر پای خود نگهدارد: اول لباس، البته لزومت نکرده که ماها به روی اقسام لباسها محاجّه نماییم. مستورۀ لباس زن و مرد ایرانی باید بر وفق البسۀ قدمای ما که اشکالشان در تختجمشید، تنگِ شاپور و بیستون و طاق باستان، نقش است، هر کدام را عقلای ماها انتخاب نمایند، لباس عمومی را تشکیل دهد. دویّم زبان، آن هم خیلی آسان و ممکن است؛ زیرا که دولت تشکیل یک آکادمی را بدهد مخصوص قواعد زبان پهلوی.»
- «و سردار مجللِ مشهور تُرک […] به دربار سالارالدوله آمده، معتمدالدوله شده بود. و در این روزها به ریاست جلادان عهدهدار شد. غیر از دو دار که سر پا نموده هر دفعه چهار پنج نفر مجاهد به فراز دار میشد. درختهای میدان هم بیکار نماند؛ مجاهدین را به درخت میبستند؛ تیرباران مینمودند. چنان خونریزی و قصابی شد [که] تا مدتی برفهای میان میدان از خون شهیدان راه آزادی گلناری بود.»
- «بعد از این دستگاه مشروطه مشید و مبسوط گردید. قوانین در ولایت منتشر نمودند. برای انتخابات و ندای آزادی، مساوات، حریت در تمام ایران بلندآواز شد. محرمانه میگویم: فقط لفظ بود، معنی نداشت. زیرا که پردهبازی تجدید شده بود و لباس بازیگرها عوض شده بود؛ که تمام مستبدین درباری و سلسلۀ جلیلۀ قاجاریه و هواخواهان مخربان ایران، غاصبین تخت و تاج کیان، همه احرار، همه ملتخواه، همه ایراندوست شدند […] اهالی ایران بدبختِ بیعلمِ بیخبر را گلهگله به مجلس نظّار آورده، تعرفه گرفته، رأی خود به اسم اشخاصی میدادند که نه آنها را دیده و نه شناخته و نه نامشان میدانند.»
- منبع:[۲]
منابع
[ویرایش]- ↑ «یک رمان ممنوع در ایران: روایت «بختیار» از «طایفه آخوند»». رادیو فردا. بازبینیشده در ۰۸/اسفند/۱۳۹۷.
- ↑ «که گاه تنها مرهم درد، آرزوی درمان است – چرخشی گِرد رمان «روز سیاه کارگر»». رادیو زمانه. بازبینیشده در ۰۸/اسفند/۱۳۹۷.