منوچهر فرید
ظاهر
منوچهر فرید (۲۷ فوریه ۱۹۳۸) (۸ اسفند ۱۳۱۶) بازیگر ایرانی است. زادهٔ تهران، دانشآموختهٔ دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک؛ از سال ۱۹۵۳م/ ۱۳۳۲ش به تئاتر، از ۱۹۶۵م/ ۱۳۴۴ش به سینما و از ۱۹۷۳م/ ۱۳۵۲ش به تلویزیون درآمد و تا ۱۹۸۱م/ ۱۳۶۰ش در فیلمها، سریالها و نمایشهای بسیاری نقش آفرید. پس از آن به آمریکا سپس به استرالیا مهاجرت کرد.[۱]
گفتاوردها
[ویرایش]- بیضایی را از همان ابتدا میشناختم. برایش احترام قایل بودم. کارهای بهرام بیضایی سمبلیک است؛ یعنی در حقیقت اگر گرهی، چیزی، رمزی در کار هست وقتی ازش سئوال میکنیم نمیگوید. میگوید هرچه برداشت میکنی همان درست است… سمبلیک میسازد. خیلی عرفانی فکر میکند و سئوالات زندگیاش را در فیلمهایش به یک صورتی مطرح میکند. «غریبه و مه» در ایران شناخته نشد. همه برداشتهای غلطی از این فیلم کردند. فکر کردند که یک راز سیاسی زیرش هست و اینها. غریبه و مه تولد تا مرگ یک انسان است؛ یعنی از دریا استفاده شد که جهان قبل و جهان بعد را نشان بدهد. که از همین جهانی که ما میآییم و نمیدانیم کجاست، متولد میشویم و بعد برگشت مان به همان جهان بعد هست که نمیدانیم چیست. همیشه انسانها درگیر این ماجرا هستند. این انسانی که در فیلم متولد میشود و نامش آیت، یعنی نشانه است… همه انسانهایی که دورش هستند هرکدام احساساتش هستند. هرکدام یک چیزی از وجود انسان است. یکی زورش است. خشمش است. یکی عشقش است. یکی ثروتش است. یکی کودکیاش است… این خیلی تفکر میخواهد… بیضایی خیلی سر آن فیلم صدمه دید و خیلی ناراحتی کشید.
- کار هنری همیشه در ذهن آدم میتواند وجود باشد. الان من کار هنری را در مغزم پرورش میدهم. من الان هم یک هنرمندم. وقتی که کتاب میخوانم یا نمایشنامه میخوانم یا فیلم میبینم، من یک هنرپیشه هستم. من از بچگی یک هنرپیشه بودم… نه، زیاد دلتنگش نشدم… من کار خودم را کردهام.
- در استرالیا من به یک کارخانه رفتم کار کردم. یک کارخانه نساجی. در یک قسمت کار میکردم که از این پارچههای ورزشی، از این لباسهای کرکی تولید میکرد… خودم به تنهایی روی دستگاه کار میکردم و سوپروایزری هم داشتم که کار مرا کنترل میکرد. از کار من راضی بودند. بسیار راضی بودند… بعدها مسئول بخش، یک دفعه از من سؤال قشنگی کرد. گفت شما هنرپیشه بودید در ایران و حالا آمدید توی کارخانه پارچهبافی کاری میکنید. ناراحت نیستی از این که از آن حالت آمدی به این رسیدی؟ گفتم نه. من فکر میکنم دارم در یک فیلمی نقش یک کارگر نساجی را بازی میکنم و چون میخواهم نقشم را خوب بازی کنم و میخواهم مثل همیشه اثر خوبی از خودم به یادگار بگذارم، کارم را خوب انجام میدهم. در نتیجه مورد توجه هستم. ولی این فیلم طولانی است و من همینجور باید این نقش را هر روز بازی کنم. در نتیجه فکر میکنم دارم فیلم کار میکنم و نقش یک کارگر را در یک کارخانه نساجی کار میکنم. او هم از حرف من خیلی خوشش آمد. گفت فکر نمیکردم این جوری فکر کنی.
- ایران کابوس است برای من. کابوس وحشتناکی شده الان.
منابع
[ویرایش]- ↑ امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۳۲۸. شابک ۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲.
- ↑ «میراث من سکوت؛ گفتوگو با منوچهر فرید بازیگر قدیمی سینما و تئاتر/ بخشاول». رادیو فردا، ۲۴ شهریور ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۹ نوامبر ۲۰۲۱.
- ↑ «عیّار تنها؛ گفتوگو با منوچهر فرید بازیگر قدیمی سینما و تئاتر/ بخشدوم». رادیو فردا، ۲۴ شهریور ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱.