فریدون فروغی
ظاهر
این یک نوشتار خُرد است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |
فریدون فروغی (زاده ۹ بهمن ۱۳۲۹ هجری خورشیدی در تهران - درگذشته ۱۳ مهر ۱۳۸۰ هجری خورشیدی)، آهنگساز، نوازنده (گیتار، پیانو، درامز)، شاعر و خوانندهٔ ایرانی.
دارای منبع
[ویرایش]- «باید فرم و محتوا را به هم نزدیک کرد و با هم یکی کرد تا اصلا چیزی تازه به نام اثرِ هنری به وجود بیاید . راه ِ رسیدن به این قضیه هم فقط تمرین و تمرین است .»
- «اصلی ترین سرمایه ی یک هنرمند ، حسی تربیت شده است . فقط ترشحات حسی برای آفریدن کار هنری کافی نیست ، نحوه ی بیان احساس نیز به همان اندازه مهم است .»
- «وقتی می دیدم مردم نشسته اند و به من گوش می کنند یادم می رفت این آهنگ مال ِ من است ، احساس می کردم امانتی است که مردم پیشِ من گذاشته اند و من باید به بهترین شکل امانتشان را بهشان برگردانم .»
- مصاحبه با روزنامهی ایران[۱]
- بگویید که بر گورم بنویسند/
زندگی را دوست داشت/ ولی آن را نشناخت/ مهربون بود ولی مهر نورزید/ طبیعت رادوست داشت/ ولی از آن لذت نبرد/ در آبگیر قلبش جنب و جوش بود/ ولی کسی بدان راه نیا فت/ در زندگی احساس تنهایی می نمود/ ولی هرگز دل به کسی نداد/ و خلاصه بنویسید/ زنده بودن را برای زندگی دوست داشت/ نه زندگی را برای زنده بودن/
- وصیت نامه فریدون فروغی
بدون منبع
[ویرایش]- «هنر دارایی شخصی هنرمند نیست ، امانتی است که باید به بهترین شکل ممکن به صاحبان اصلیاش باز گردانده شود.»
- «فریدون فروغی ِ گذشته مثل بختک روی من افتاده است . باید این اسم روی من نباشد تا ببینم چی هستم ؟ این اسم ، مال ِ آن دوره ، مال ِ آن شرایط بود . من باید خودم را پیدا کنم ، فریدون درونم را.»
- «من خیلی جذب ِ جناب ِ شمس شدم ، در حالی که باید جذب حضرت مولانا می شدم . چون جناب شمس شخصیتی پرخاشگر داشت و همه چیز را هم آن طور می خواست ، من هم آن طور شدم . اگر جذب حضرت مولانا می شدم ، همه چیز فرق می کرد .»
- «او خودش را به من نشان داد ولی من او را درک نکردم ، حالا هر چه به دنبالش می گردم ، دیگر او را نمی یابم . متاسفانه آن حس از دست رفت . تمام درد ِ من به خاطر ِ آن اصلی است که تجربه کردم ، اگر به آن اصلی که از دستم رفت برسم ، دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست . تمام درد ِ من به خاطر ِ آن حسی است که از من دور شده ، نه به خاطر مشکلاتی که در این کُره ی خاکی وجود دارد ... آن زمانی که تو را نمی شناختم ، خودت را به من نشان دادی ، حالا که به دنبالت هستم ، خودت را از من دریغ می کنی.»
- «اگر بخواهم صاحب فرزندی بشوم میزنم به کوه و بیابان.به یک جای دور می روم و یک ماه روزه می گیرم و تزکیه می کنم.ارتباطات قلبی را استحکام می بخشم تا نطفه ای که باید بوجود بیاید در بستر خوبی شکل پیدا کند.برای زندگی دادن به یک بچه ابتدا باید خودم را بسازم تا بتوانم او را تربیت کنم.سلول سلول وجود آن بچه باید خدا را فریاد بزند.»
دربارهی فروغی
[ویرایش]- فریدون فروغی برای دومین بار میمیرد. نخستین بار وقتی مرد که نتوانست بخواند و دومین بار وقتی مرد که میخواست بخواند. فریدون را فراموشی و خاموشی کشت.
- فریدون، ویکتور خارای ایران بود.
- «ر ایران جفا و بیمهری در حق او روا شد، در حالی که صدایش واقعا یک صدای استثنایی بود و کارهایی که خوانده نشانگر این است که چه قدر صدای زندهیاد فریدون فروغی اثرگذار بوده است. اگر مردم این قدر او را دوست داشتند به خصوص جوانان، به خاطر ارتباطی بود که صدای جذاب فریدون فروغی با شنونده برقرار میکرد. حیف و دریغ!»
- منصور تهرانی[۳]
پیوند به بیرون
[ویرایش]پانویس
[ویرایش]- ↑ روزنامهی ایران سال ششم – شماره 1530 – یکشنبه 8 خردادماه 1379- صفحه ی 7
- ↑ روزنامه محلی «گیلان امروز» چهارشنبه 18 مهر 1380
- ↑ به یاد فریدون فروغی، هنرمندی که «قدر خود را ندانست»