فریدون فرخزاد
فریدون فرخزاد (۱۵ مهر ۱۳۱۵ − ۱۶ مرداد ۱۳۷۱) شاعر، ترانهسرا، خواننده، آهنگساز، بازیگر، تهیهکننده، کارگردان، مجری تلویزیونی و رادیویی و فعال سیاسی مخالف نظام جمهوری اسلامی اهل ایران بود که در جریان قتلهای زنجیرهای ایران، در شهر بُنِ آلمان ترور شد.
گفتاوردها
[ویرایش]- «یک روزی ملت ما آزاد میشود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب میشود بر زور و ستم و قلدری! فرهنگ ایران هزاران سال غالب شده، بر چنگیز مغول غالب شدهاست. اینها چه کسی هستند که فرهنگ ایران بر اینها غالب نشود؟!»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «من خجالت میکشم که در زمان شادی شما روی صحنه بودم؛ ولی اکنون در زمان ناکامی مردم کشورم بروم در فاحشه خانههای لس آنجلس هرویین بکشم و به ریش ملت ایران بخندم و فکر کنم که با ویسکیام به سلامتی ایران زندگی میکنم! نه، من با قلبم به سلامتی ایران زندگی میکنم و به همین دلیل فحش میخورم»
- «اولین هنرمند ایران و اولین ایرانی هستم که واقعاً زندگیام را دارم میگذارم برای اینکه بقیه بهتر زندگی بکنند. زندگی من گذشت، خوب هم گذشت… مهم نیست؛ ولی در این روزگار بد بهتر است که شما درست زندگی بکنید؛ و اگر من دردی داشته باشم آن مسئلهای نیست، درد شما باید درمان شود.»
- «حافظ در زمانی زندگی میکرد که حکومت ایران بدتر از حکومت امروز ایران بود. دورهٔ امیر مبارزالدین! بدترین دورهٔ اسلامی آن دوره بودهاست. به همین دلیل میگوید «در میخانه ببستند خدایا مپسند، که در خانهٔ تزویر و ریا بگشایند.» درست مثل امروز!»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «من خجالت میکشم که بگویم ایرانی هستم، در حالیکه ایرانی بودن در طول تاریخ باعث افتخار مردم بوده. چه بر سر ما آمده که مثل آلمانهای دورهٔ هیتلر خجالت میکشیم که بگوییم رهبر ما آدولف هیتلر است؟!»
- «تمام سعی و کوششم بر این است که در طول این راه پر از درد و رنج و غم و مشقت چیزی به بار فرهنگی مردم بیافزایم. برای آن که بیافزایم باید از خود بکاهم. شاخهها و برگهای زاید را ببُرم، خاستههای طبیعی را نادیده بگیرم و به جای سیری شکم یا سیری بدنم، گرسنگی را بیاموزم. نمیخواهم عکسم روی جلد مجلهها باشد، می خواهم کلامم در ذهن مردم باقی بماند.»
مقدمهٔ کتاب «در نهایت جمله آغاز است عشق»
لس آنجلس ۱۲ ژانویه ۱۹۸۹
- «باشد که روزگار ظلم به سرآید و آفتاب برآید و حقیقت در چهرهٔ مردم بدرخشد و عشق آن سپیده دمی گردد که به سوی آن گام برمیداریم. من با عشق به دنیا آمدهام، با عشق زندگی کردهام، و با عشق هم از دنیا میروم تا آن چیزی که از من باقی میماند فقط عشق باشد»
مقدمهٔ کتاب «در نهایت جمله آغاز است عشق»
لس آنجلس ۱۲ ژانویه ۱۹۸۹
- «یکی دو جا دیدم که وقتی من توی برنامهٔ نوروزیام گفتم برنامه تلویزیونی اجرا نمیکنم یا کم اجرا میکنم خیلی خوشحال یکی دو نفر مژده دادند که الحمدالله از دستش راحت شدیم! من نمیفهمم این چه فرم همبستگی انسانی است که یک آدمی نشسته در دنیا و فقط منتظر این است که یه آدم دیگه کار نکند و از کار نکردن آن آدم خوشحال شود. من خوشحال میشوم اگر تمام شما سلامت باشید و کار بکنید و بسازید زندگی را و دنیایی که فردا هست و مال شماست و مال بچههای شماست»
شو میخک نقرهای
- «شما در ایران پادشاه زن داشتید به نام پوراندخت و آذرمیدخت، شما در ایران پای پادشاه زن را میبوسیدید و هنوز در میان خانوادههای قدیمی ایرانی رسم است که وقتی به دیدن مادربزرگ یا پدربزرگ میروند پای او را میبوسند. من فقط دست بوسیدم. هم خودم خراب شدم، هم فامیلم خراب شدند، هم مردم ایراد گرفتند، هم از تلویزیون اخراج شدم!»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «پول ما کمارزشترین پول جهان است، فرهنگ ما با اینکه لگدمال شد ولی از بین نرفت. حتی دینی که خودشان آوردندهٔ آن بودند از بین بردند و برای مردم دینی باقی نگذاشتند
کشوری که من امروز در آن زندگی میکنم ویرانه است. این کشور را محمدرضا پهلوی ویرانه نکرد، این کشور را آقایانی ویرانه کردند که خمینی را به مهرآباد آوردند و گفتند ایشان امام دوازدهم ماست!»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «به ما نگفته بودند ایران در زمان احمدشاه قاجار چگونه بودهاست. همیشه به ما دادند، ما هم فکر کردیم باید میدادهاند و تازه خیال میکردیم کممان است باز هم میخواستیم!»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «در مقابل مذهب، ملیت را قرار میدهیم. در مقابل الله اکبر، زنده باد ایران را میگذاریم و در مقابل عاشورا و تاسوعا، عید نوروز و چهارشنبه سوری را… این دیگر طبیعت بشر است که اینطور مقاومت ملی بکند»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «من برای ملتم میرقصم، ولی به جایش برای ملتم میایستم سینهام را هم سپر میکنم»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «چارهٔ درد ما گریه نیست، مبارزهٔ سیاسی هست. نه در لس آنجلس، بلکه در تهران! مردم میمیرند، برای اینکه من و شما زنده بمانیم، و ما زنده میمانیم برای اینکه ملت ایران زنده بماند.»
- «با قصاب و عطار و بقال خوب بشوید؛ اینها ممکن است فردا رئیسجمهور ایران بشوند!»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «من از مملکتی میآیم که آغاسی از حافظ در آن مملکت معروفتر بوده، گوگوش هزاران بار از خانم فروغ فرخزاد معروفتر بودهاست. آن زمان چه کسی به فکر فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی بوده؟! حالاست که مردم از بیچارگی به کتاب پناه بردهاند. چون دیگر هیچ چیز در آن مملکت نیست حالا کتاب فروغ شده چاپ ۴۶، ولی در زمان زندگیاش به چاپ سوم هم نمیرسید! آن زمان همین شعرها بود، همین فروغ بود، همین زبان پارسی بود و همین مردم بودند.»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «ما همیشه فروغ را مسخره کردیم توی ایران، خود من را چقدر مسخره کردند مردم. مگر مرد پایپون میزند؟! مگر مرد دست زنها را میبوسد؟ مگر مرد آواز میخواند؟! اصلاً شو یعنی چه؟! الحمدالله که از دست حکومت اسلامی همه به خارج آمدیم و فهمیدیم که شو هم یکجور هنر است. مرد دست زن را میبوسد که هیچ، تازه خیلی کارهای دیگر هم با زنها میکند!»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «شما زنهای ایرانی باید امروز به یاد بیاورید که فروغ فرخزاد در چه جادهای قدم گذاشته بود برای اینکه شما امروز بتوانید جلوی مردهایتان بایستید و بگویید ما حق داریم. بگویید که ما آدم هستیم و خیلی برتر از شما هستیم. بعد از اینکه در ایران انقلاب اسلامی شد نخستین باری که در ایران یک گروه تظاهرات کرد زنهای ایرانی بودند، نه مردها. مردها همه فرار کردند! تیمسارها فرار کردند، سروانها هم به دنبالشان فرار کردند، همه فرار کردند و کسی نبود که از ایران دفاع بکند. این زنها بودند که از دم دادگستری تا جلوی تلویزیون علیه روسری تظاهرات گذاشتند. پس از آن جنجالهای دانشگاه در زمان بنی صدر رخ داد، ولی ابتدا زنها بودند. زنهایی که آموخته بودند از پروین اعتصامی، از سیمین دانشور، از فروغ فرخزاد که بایستیم، خم نشویم. همچون درختها که ایستاده میمیرند»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «متأسفانه کار شایعه سازی در کشور ما شکل بدی دارد. از روی حسادت و حب و بغض بدترین نسبتها را به آدم میدهند. دربارهٔ فروغ هم این حرفها بود، او را تا حد یک زن هرزه پایین آوردند، در حالیکه من هیچ زنی را به سادگی روح و صفا و فروتنی فروغ ندیدم. من میدانم منظور شما چیست! و میدانم چه شایعاتی دربارهٔ من سر زبانها است. از این رو فقط میتوانم بگویم برای شایعه سازان متاسفم.»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «ما هر گاه شکست خوردیم موسیقی مان هی غمگین تر شده و شعرمان غمگین تر. تمام غم ادبیات و موسیقی زبان فارسی به خاطر شکستهایی است که در طول تاریخ خوردهایم.»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «من خیلی از خوانندهها را روی صحنه آوردهام. امروز از اینکه با آنها روی صحنه رفتهام گاهی اوقات بسیار متاسفم. از این ۹۰ تا خواننده ۸۵ تای آنها کار دست من هستند، ولی سلام علیک هم با من نمیکنند. میترسند مثلن اگر کنار من بایستند و سرود سیاسی بخوانند کاسبی شان خراب شود!»
- "خاک بر سر آن مردمی بکنند که در طول تمام این سالها نفهمیدند که یک فرقی است بین جانی و عالم! حتی دنبال جانی رفتند، نماز خوان شدند، ریش گذاشتند برای اینکه ۱۰۰ تومان پول بگیرند. جهان میگذرد بی صدتومان با صدتومان برای من، ولی خیلی بده که آدم فاحشهٔ مغزی باشد. چه بهتر که آدم تنش را بفروشد، ولی مغزش را به جانی در جماران نفروشد "
- «من درد میکشم از اینکه اینقدر ابله در دنیا فراوان است و اینقدر بی مغز در دنیا زیاد است»
- «یکی به من میگفت تو که حقوق سیاست خواندی چطور شو اجرا میکنی؟! گفتم اجرا کردن شو هم سیاست میخواهد، اصلاً زندگی کردن سیاست میخواهد. حتی من فکر میکنم هوایی که تنفس میکنیم سیاسی است. مگر میشود آدم زنده از سیاست جدا باشد؟ !! یا سیاست از ما جدا باشد؟! ما با سیاست به دنیا میآییم، با سیاست زندگی میکنیم، با سیاست هم میمیریم!»
مصاحبه با فرامرز اصلانی (نوروز ۱۳۵۶)
- «از همه چیز بریدهام. از پدر، مادر، خواهر، برادر، سگ، گربه، خانه، از تمام مادیات، از تمام مسایل روحی، عشقی، غذایی و … از هر چیزی که فکرش را بکنید بریدهام برای اینکه برای مردم کشورم قدمی بردارم. بعدها مردم خواهند گفت که درست قدم برداشتهام یا اشتباه کردهام»
- «هنرمند معلم اخلاق اجتماعی اش نیست و یک هنرمند وظیفهٔ خاصی هم ندارد که تکلیف ملتی را روشن بکند؛ ولی من فکر میکنم یک هنرمند وظیفه دارد در زمانیکه ملتی گرفتار میشود و کشوری دربند است راه بیفتد و حداقل کاری که میتواند بکند حرف بزند. وظیفهٔ یک هنرمند گفتن واقعیتها است»
- «موسیقی چیزی است که به مردم تاب و توان و امید میدهد. بیشتر از هر چیز دیگری، بیشتر از هر نطق سیاسی، بیشتر از میتینگ، بیشتر از اعتصاب غذا و این یک چیز طبیعی است…»
مصاحبهٔ تلویزیونی
- «خنداندن یکی از بزرگترین هنرهای دنیاست. مردم خیلی راحت میتوانند یکدیگر را گریه بیندازند. کافیست یکی بیاید کمی آه و ناله کند، دل مردم ایران هم که خیلی ضعیف و رحم دوست است بلافاصله اشک جاری میشود! ولی آن کسی که بدون چشمداشت به چیزی بیاید و مردم را بخنداند به نظر من او آدم بسیار خوب و باشرفی است.»
رادیو کرمانشاه
- «ما از تمرین دموکراسی حرف میزنیم ولی هر کدام سعی میکنیم که عقاید خودمان را به مردم تحمیل بکنیم، چون ما خودمان تک تک میتوانیم بزرگترین دیکتاتورهای روی زمین باشیم اگر دستمان به صندلی قدرت برسد!»
مصاحبهٔ تلویزیونی
- «از من بسیار سؤال میکنید شما چه کردید چه گفتید؟! ما بسیار گفتیم، ولی شما نشنیدید!»
- «انسانی نبودهام که به فکر پول باشم، آدمی نبودهام که به فکر استفاده باشم. نبودم، نیستم و هرگز هم نخواهم بود.»
پیشگفتار آهنگ اومدی
- «هنرمند همیشه در ایران و در همه جای دنیا میگه من آدم متعهدی هستم و در مقابل مردم کشورم تعهدی حس میکنم.»
- «اصولاً هنر اگه با فرهنگ یکی نباشد هنر نیست باید گذاشتش کنار و هنرمند کسی است که از فرهنگ بالاتری برخوردار است.»
- «همیشه آینده است که نشان میدهد حق با کی بوده ولی بهطور کلی حق با کسی است که میداند.»
شو میخک نقره ای
بدون منبع
[ویرایش]- «هرگز دنبال منافع ام نبودم و نیستم. منفعت من منفعت ملت ما هست و بهرهای که من از کاری که دارم میکنم میبرم بهرهای است که نصیب کشورمان و ملتمان خواهد شد»
- «وای به حال ملتی که فکر کند خواننده اش بی سواد هست. خواننده یعنی یک هنرمند. او باید مانند یک شاعر یا یک نویسنده آگاهی داشته باشد، باید سیاسی باشد، باید بداند، باید بتواند. باید با مردم صحبت کند و آنها را جلب خودش کند.»
- «من بسیار شنیدهام که فلان هنرمند مرد اول موسیقی است. هر کسی به نوع خودش کاری بی نظیر کرد، او حتماً نامبر وان هست و نیازی هم به این نیست که حتماً بگوییم او شمارهٔ یک است.
شماره یک و شماره یکها کسانی هستند که در فرهنگ موسیقی یک ملتی میآیند قدم برمیدارند، میمانند، و پس از مرگشان هم میمانند و من و شما سالیان سال از آنها یاد میکنیم.»
- «من فکر میکنم خواندن شعری که معنا دارد تعهد یک هنرمند را نشان میدهد، تعهدی که ما نسبت به کشورمان ایران داریم»
- «بسیاری از شبها نشستم فکر کردم به کشورمون، به ملتمون، به دوستانم، به زندگی که داغون شد و به همه چیزی که ما باید اون رو دوباره بسازیم.
باید بسازیم، و میسازیم!»
- «مردی را آوردند بر کشور شش هزار ساله حاکم کردند که مینویسد:"اگر به خلا رفتید دستتان را جلوتان بگیرید و بسم الله الرحمن الرحیم بگویید تا شیطان بر عورت شما نگاه نکند!"
این است فرهنگ حافظ و مولوی و سعدی؟»
- «من هرگز به این معتقد نیستم که کشور ما باید مثل دیروز باشد، کشور ما باید مثل فردا باشد
مثل تمام کشورهایی که برای فردا ساخته شده اند.»
- «هیتلر یک روزی آمد در آلمان گفت من یک کشور هزار ساله می خواهم بسازم و پس از دوازده سال سرنگون شد.۵۰ میلیون مردم دنیا را کشت.۷ میلیون آلمانی را کشت.۲۱ میلیون روسی را کشت.میلیون ها یهودی را کشت.ولی با وجود تمام طرفداری های ملت آلمان از آدولف هیتلر بعد از دوازده سال آلمان شکست خورد و حکومت فاشیستی آلمان سقوط کرد.»
- «دروغ کشور ما را تباه کرد، ما امروز باید به هم راست بگوییم.»
- «سه تا از استان های کشور ما خوزستان ایران، کردستان ایران و لرستان ایران زیر بمب های عراقی نابود شدند. زنان و مردان ایرانی به دست صدام حسین و امثال آن کشته شدند و ۱۴۰۰ سال است که ما گرفتار این صدام حسین ها هستیم و حالا آقای رجوی به نام ملت ایران می رود و با صدام حسین قرارداد می بندد. بسیار بیجا می کند!
ما این اجازه را به آقای رجوی نمی دهیم. ملت ایران ما هم هستیم. و ما به آقای رجوی می گوییم نه و نه و نه!»
- «فروغ خیلی زیاد گریه می کرد، من نمی فهمیدم چرا !بعدها که بزرگ تر شدم و شعر گفتم و خودم با مردم زمانه طرف شدم و شنیدم که چطور راجع به من قضاوت میشود، گریه کردم و فهمیدم که چرا فروغ آن زمان گریه می کرد!»
- «آن زمان چه کسی به فکر فروغ بوده؟حالاست که مردم از بیچارگی به کتاب پناه برده اند. چون دیگر هیچ چیز در آن مملکت نیست حالا کتاب فروغ شده چاپ۴۶، ولی در زمان زندگی اش به چاپ سوم هم نمی رسید!»
- «این هایی که در ایران سر کار هستند خیلی ابله تر و کوته مغزتر از آن هستند که بتوانند عشق را از ذهن مردم ایران بگیرند.آمریکا که ماشین به جهان صادر می کند، بمب اتم درست می کند، ۲۵۰ سال سابقه تاریخی دارد و در این ۲۵۰ سال من چیزی جز جنایت و جنگ از این کشور ندیدم.»
- «من نمی گم از کشور شاه یا امام میام. من از کشور حافظ ، سعدی، مولوی، خیام، میرزاده عشقی ، پروین اعتصامی، ملک الشعرای بهار و اینگونه آدم ها به اینجا آمده ام.»
- «از ایران می خوانم، از ایران صحبت می کنم، برای ایران قدم برمی دارم، با یاد ایران می خوابم و با یاد ایران بیدار می شوم»
- «بعضی ها هنوز نشسته اند می گویند که انشالله آمریکایی ها چراغ سبز می دهند ماها هم می رویم ایران.آمریکایی ها چراغ سبز دادند ما را بیرون کردند از کشورمان ، ما هنوز نمی خواهیم واقعیت ها را قبول کنیم.آمریکایی ها چراغ سبز دادند که روح الله خمینی بر جان و مال و ناموس من و شما قالب شود، انگلیسی ها هم به آن ها کمک کردند.»
دربارهٔ فریدون فرخزاد
[ویرایش]- جامعهٔ ما منتظر است کسی مثل فریدون فرخزاد بیاید قهرمان شود، کشته شود و سپس ما بیاییم برای او دست بزنیم!
شاهین نجفی مستند «شب بود»
- «دفاع از فریدون فرخزاد همانا دفاع از محمد مختاریها است. دفاع از فریدون فرخزاد دفاع از همهٔ کسانی است که به دستور جمهوری اسلامی کشته شدهاند. امثال فرخزاد و سلطان پور نمادهای فرهنگ و ادب و هنر مردم ایران معاصر بودند، دفاع از اینها دفاع از نمادهای فرهنگی و سیاسی و هنری ما است. دفاع از یک دگراندیش که بی گناه به قتل رسیده، دفاع از انسانیتی است که در ایران مورد تحقیر جمهوری اسلامی قرار گرفتهاست.»
میرزا آقا عسگری (خنیاگر در خون)
- «تقریبن همهٔ ترورهای جمهوری اسلامی براساس یک شیوهٔ کاملاً قدیمی و شناخته شده صورت گرفتهاست: دام را بگستر، برای طعمه دانه بریز تا جلب شود، آنگاه به دامش بینداز!
جمهوری اسلامی نخست مخالفان خود را به خوبی شناسایی میکند. نیازهای جدی آنان را بررسی و تحلیل میکند. آنگاه از آن نیازها به عنوان «چشم اسفندیار» طعمهٔ خود بهره میگیرد. نقطهٔ ضعف فریدون فرخزاد عشق بزرگش به میهن و مادرش بود. وقتی میفهمد مادرش بیمار است برای آوردن او به آلمان و مداوای او به همه چیز چنگ میاندازد، حتی به قلاب شکارچیان خود! این آوازه خوان ساده دل و مبارز آنچنان به شکارچیان خود اعتماد کرد که آنها را به خانهٔ خود برد.»
میرزا آقا عسگری (خنیاگر در خون)
- «فریدون فرخزاد مدتی بود که شنیده بود بچههای خردسال ایرانی که در جبهههای جنگ بوسیلهٔ عراقیها دستگیر شدند اینها در عراق بدترین زندگی ممکن را دارند، مورد تجاوز زندانبانهای عراقی قرار دارند و آزار و اذیت زیادی متوجه این هاست. او تصمیم داشت این بچهها را از عراق نجات بدهد. فریدون وقتی که رفته بود در عراق و در خارج از کشور مقداری پول برای بچهها جمعآوری کرده بود، همان موقع هم خیلی صحبت میشد که فریدون فرخزاد این پولها را حیف و میل کردهاست؛ ولی من میدانم و خیلیهای دیگر میدانند، فریدون آدمی نبود که از اینجور پولها که برای دیگران جمع میکند چیزی توی جیبش بگذارد. چون اصولن اینطوری نبود. من با او اختلاف عقیدهٔ سیاسی داشتم، ولی او یک شرافتمند به تمام معنی بود، یک انسان شریف بود»
حسین فرجی
- «کسانی که از فریدون بد میگفتند دلشان میخواست جای فریدون باشند؛ ولی نه نبوغش رو داشتند، نه هنرش رو داشتند و نه جراتش رو! به همین خاطر با او مخالفت میکردند»
پوران فرخزاد - مستند «شب بود»
- «فریدون بسیار مهربان و رقیقالقلب بود و یک قطره خون را هم نمیتوانست ببیند.»
پوران فرخزاد - مصاحبه با رادیو فردا