عمادالدین، علی بن محمود کرمانی شهرتیافته به عمادِ فقیه کرمانی (۱۲۹۱، کرمان - ۱۳۷۱، کرمان) فقیه، شاعر و صوفی ایرانی بود.[۱]
غم این تودهٔ خاک از دل مستان مطلب | |
کاین غباریست که بر خاطر هشیارانست[۱] |
* * *
عالمی از سر زلف تو پریشان و هنوز | |
از سر زلف تو بویی به مشامی نرسد[۱] |
* * *
بر خیز تا بجوییم از هر دری مرادی | |
کز در به روی بستن کاری نمیگشاید[۱] |
* * *
طاعت ناقص من موجب کفران نشود | |
راضیم گر مدد علت عصیان نشود[۱] |
* * *
وصلش به جستجو نتوان یافتن ولی | |
آن به که عمر در سر این جستجو رود[۱] |
* * *
گر ز طلب روی نتابد مرید | |
عاقبت الامر بیابد مراد[۱] |
* * *
هیچ دانی دولت من از کجاست | |
از دَر دلها گدایی کردهام[۱] |
* * *
ما که امروز گرانان جهانیم اینیم | |
که سبک روحتر از عیسی مریم بودیم[۱] |
* * *
بر لوح جان نوشتهام از گفتهٔ پدر | |
روز ازل که تربت او باد عنبرین |
کای طفل اگر به صحبت افتادهای رسی | |
شوخی مکن به چشم حقارت درو مبین |
گر در جهان دلی ز تو خرم نمیشود | |
باری چنان مکن که شود خاطری حَزین |
بر شیر از آن شدند بزرگان دین سوار | |
کآهستهتر ز مور گذشتند بر زمین |
باری بجز خدا نتوان خواستن عماد | |
یا مستعانُ عَوْنَکَ إیاّکَ نَسْتَعِیْن[۱] |