ضربالمثلهای خراسانی
این مقاله در مورد ضربالمثلهای مردم خراسان بزرگ است بر اساس:
- مناطق و شهرها(نیشابور، کاشمر، گناباد، هرات...)
- زبانهای رایج(فارسی، ترکمنی، کردی کرمانجی، ترکی و…)
- نوع ادبی ضربالمثل
به زبان فارسی
[ویرایش]- خدا سِرمار دِ خاردِه پوشاک وَمِدَه (خدا سرما را به اندازه پوشاک میدهد)
- چُلوصَفی اَفتَوَر مگَه تو قال دری (صافی به آفتابه می گوید تو سوراخ داری)، کنایه از کسی که خودش معایب فراوان دارد و عیوب دیگران را می شمارد.
- به هرکس کاری محول می شودکه توانایی انجام آنرا دارد.
- نه خوردَه نِه بُردَه مار بِگرفتَه درد گُردَه (نه خوردهایم و نه بردهایم اما ما را درد کمر گرفتهاست)
- کنایه از کسی که کاری نکرده و همه به او تهمت میزنند.
- چِنی وَ تو کُنم که به دماغت خط بکشی (به قدری تو را اذیت کنم که با بینی خودت خط بکشی)
- کنایه از تهدید کردن و اشاره به دماغ به خاک مالیدن است.
- اگه شوومه مِبو اول نماشُم مِبو (اگر شامی بود اول شب میبود)
- کنایه به این است که اگر کسی میخواست کاری برایت انجام دهد همان اول انجام میداد.
- کم بخور کِلپورَه مخور (کمتر بخوره و مریم گلی مخور)
- کنایه از پر خوری است که اگر کمتر بخوری دوا نمیخواهی
- مُرغِش وَر غَبُل تُخُم مُکنَه (مرغ او روی چوبی که کارگاه کرباس بافیاز ان آویزان است تخم میگذارد)
- کنایه از فرد خوش شانس است.
- نون گندم شکم فولادی مَیَه (نان گندم شکم فولادی میخواهد)
- کارهای سنگین را نمیشود هرکسی انجام دهد.
- از گدایی اسیبونی مِکُنِد و از آقَیی مُزدش وَر نَمِدِرِد (از گدایی آسیابانی میکند و از آقایی مزدش را نمیگیرد)
- کنایه از کارهای نامعقول و غیرعقلانی.
- وَر رِسمون پسیده به چاه نِشِی (با ریسمان فرسوده به چاه نروی)
- کنایه از اینکه به هر چیز و هرکس نمیشود اطمینان کرد.
- سگ دِ دِر سِرِیِ صَحَبِش هو هو مِکُنه (سگ دم خانه صاجبش عوعو میکند)
- کنایه از ادم ترسو و بزدل است.
- چِل چِغوک با زِرت و پِرتِش نیم مَنی (چهل گنچشک روی هم نیم من نیستند)
- اشاره به ضربالمثل معروف صدمن پر قو یک مشت نیست.
- ببین جارِر، بِنِه پارِر (اول جا را ببین بعد پا را بگذار)
- کنایه از دقت نمودن، مراقبت و حساب شده حرکت کردن در انجام هر کاری.
- تخم مرغ یهودی ور ریجَه مِستَه (تخم مرغ مرد یهودی روی بند میایستد)
- کنایه از خوش شانس بودن است.
- دختر همسَیَه زود بزرگ مشه (دختر همسایه زود بزرگ میشود)
- مرد همسیه زود از سفر میه (مرد همسایه زود از سفر میآید)
- زن همسیه زود مِزَیه (زن همسایه زود میزاید)
- هر سه به معنای کاری که دور از چشم انسان زود انجام میشود و همچنین کنایه از گذر سریع زمان و عمر انسان است.
- کِری پای دزد جَرویی (پاداش پا دزد جارو است)
- کنایه از قناعت است.
- دِ تَه دِلِش قُورُت مِسَوِد (در ته دلش کشک می ساود)
- کنایه از کسی چیزی را در دل بخواهد اما بر زبان نیاورد.
- گوش که نِبو چُغُندر سالاری (گوشت که نبود چقندر سالار است)
- اشاره به ضربالمثل معروف در بیابان لنگ کفش کهنه ای غنیمت است.
- جنگ بی صرفه رُستم نکِردَه (جنگ بی فایده رستم هم انجام ندادهاست)
- کاری که برای انسان بی فایده باشد نباید انجام داد.
- اَفتَوشه لِگَن شش دَس، شوم و ناهار هیچِه (آفتابه و لگن شش تا، شام و ناهار هیچی)
- کنایه از تشریفاتی بودن و پز عالی، جیب خالی.
- پَهلونش کچِس (پالانش کج است)
- اشاره به زن و دختر بی عفت و همچنین وجود کاسه زیر نیم کاسه است.
- دنبال خر مِردَمِد که نعلِش وَر کنِد (دنبال خر مردم میگردد تا نعلش را بکند)
- کنایه از خسیس بودن.
- پیش کولی و کِله محلَّق (پیش مطرب و پشتک زدن)
- کنایه از در برابر دانشمند اظهار فضل کردن
- خدا اگه نجار نَی تِختِه انداز خُبَی (خدا اگر نجار نیست ولی در و تخته را خوب روی هم میاندازد)
- خدا مهربان است و دو نفر را خوب به هم جور میکند.
- خیابو گَز مکنِد (خیابن قدم میکند)
- کنایه از بیکاری است.
- خر کریم بَس نعل کنَی (خر کریم را باید نعل کنید)
- کنایه از رشوه دادن است.
- سرکه مفت از عسل شیری تَری (سرکه مفت از عسل شیرین تر است)
- کنایه از مفتخوری کردن.
- اگه که رَضی نِهی لجافت سِوا وَندِز (اگر ناراحتی لحافظ جدا بینداز)
- کنایه به بهانه گرفتن و ستیزهجویی
- بچه خُب بِشه گو از دلویی خیبری بشَه (بچه خوب باشد بگذار از دلویی و خیبری باشد)
- اشاره به اینکه فرد اهل هرکجا باشد فرقی نمیکند.
- از زن پُر حرف و دیوال شکسته حذر کو (از زن پر حرف و دیوار شکسته به پرهیز)
- کنایه از دوری از اشخاص بد و ناباب.
- دیگ بِری دگدو مِخوند، کُندَ بری هر دو مخوند، عَمَم بری خَلَم مخون، خَلَم بری عالم مخون
- کنایه از هر کسی برای دیگری میزند.
- تُرفِگی نقش پلاسی، اصل کار خلق و خواصی (ظریف نقش گلیم است. بهترین چیز اخلاق خوب است)
- اشاره به اینکه ظاهر خوب بدرد نمیخورد اصل باطن است.
- مِهمو، مهمور نشمِتِنه بینه، صَحَبخونه هیچکدومِر (مهمان، مهمان را نمیتواند ببیند و صاحب خانه هیچکدام را)
- کنایه از بد آمدن در باطن اشخاص و ظاهرسازی جلو یکدیگر
- «اَفتو ور زردی، کیونی و جیرقی (aftow va zardi, keyvani va jirqi)»
- (آفتاب به زردی زد، خدمتکار از خواب بیدار شد)
- «از هر علفه، یک کلَفه (az har alafe, yag k'lafe)»
- (از هر علفی، یک لقمه ای)
- «حرف بزو چاقت کِنَه، نِه کی زاغِت کِنَه (harfe bezo, chaghet k'na, ne ki zaq't k'na)»
- (حرفی بزن که چاقت کند، نه که زاغت کند)
- «فُلَنی جیبیش به قُناتِ طاهری وَصلَه.»
- ثروتمند بودن
- «فُلَنی خوب اُوِشَ دِ جُوَ کید.»
- ترس در دل کسی انداختن
- «سالی که نیکوست از بهارش پیداست/ ماسته کی تُروش است از تُقارَش پیداست»
- کنایه از آینده و سرانجام یک نفر
- «همه رَ برق میگیره ما رَ چراغ موشی !»
- کنایه از بد شانسی
- «چلو صَفی به اَفتَوَ مِگه دو سِلَخَه»
- معادلی برای:دیگ به دیگ میگه روت سیاه
- «سُفال از سَر تُقارَه/ سگ؛ زرد بُرار شُغالَه»
- «ثواب د فیکر و بصیرته نه د نماز و روزهٔ زیاده»
- «باب مسجد است، نه از جای گشادنی نه آتش گرفتنی.»
- «همچو که مری نظر به او کو/فیکر فردا را جیلو جیلو کو.»
- «زیندون مرد، خفتنش. اگر بِدار رفتی به مراد مرسی.»
- «سید ورمگه نسب درم. رئیس ورمگه سِمّت درم. خوشا بـ درویش که هم هچه ندره.»
- «همو جور که بنچستی زیر و زبرت نظر کو.»
- «خرِ غُربت رِ اُو ده، مُزدتَ بگیر.»
- آب این بی حاصلان یکسر به دریا میرود.
- آب در جوی خوش است تا به دریاچه رسد.
- آب که از سرگذشت چه یک نیزه چه صد نیزه.
- آب ندیدن، موزه کشیدن خطاست.
- آزمند، پیوسته نیازمند است.
- آلوچه از آلوچه رنگ میگیرد، انسان از انسان.
- ازمودهرا آزمودن خطاست.
- آنچه به خود نمیپسندی، به دیگران هم مپسند.
- آنچه دردیگ است در کاسه میآید.
- آنکه رفیق خوب دارد نیاز به آئینه ندارد.
- ابر اگر از قبله خیزد، سخت باران میشود.
- ادب آب حیات آشنائی است.
- از آهسته رفتن مترس، از بی حرکت کردن بترس.
- از بی اتفاقی آب در کوزه خشک میشود.
- از صد خویش یک همسایه پیش.
- از کسی که طمع داری گله داری.
- امانت را خاک خیانت نمیکند.
- امروز نیکویی فردا نیکانجامی.
- انسان از گل کرده نازکتر، واز سنگ کرده سختتر است.
- اول بشناس جای خود را بعد بگذار پای خود را.
- اول کوزه پر ارزن کن وانگهی زن بگیر.
- با خالقت چه کردی که باخلق او کنی.
- با دو انگشت آفتاب پُت نمیشود.
- بار کج به منزل نمیرسد.
- باغ را خراب بخر خانه را آباد.
دبر کرده قباره نمیشنسه بابای چارق دوپاره debar kerda ghobare namishnasa babay charogh dopare
- معادل کنایه:تازه به دوران رسیده
- نون ندره باخره پیاز موخره اشتهاش واره
- معادل کنایه:پز عالی، جیب خال
- نِه بِل مَزنَه نه پَیَه، انگور مُخرَه د سَیَه
ne bel mazna ne paya engor mokhra do saya
آدمی که سوار شتر مره از هیلوک هیلوکش نمترسه adam ke sivar shotor mara ez heylok heylokesh nametarsa کسی که سوار شتر میشود از بد راه رفتنش نمیترسد. یعنی کسی که کار مهمی را شروع میکند، از مشکلات احتمالی و اظهار نظرهای بیمورد مردم نمیترسد. در نصحیت یا دفاع از کسانی که دست به کارهای مهم میزنند، ولی از سختیهای آن وحشت دارند، به کار میرود.
- آواز دهل شنفتن از دیر خاشه/Avaze dohol shonoftan ez dir khashe
- آواز شتر شنیدتن از دور خوش است. کنایه از اینکه، محاسن و مکارمی که به افراد نسبت میدهند، اغلب از اغراق برخودار است. قتی میگویند که با تعریف و تمجید بیش از حد دیگران روبرو میشوند
- از حموم میی بار به خنی شییت از رخت شستن میی بار به خنه مارت /Ez hammum miyi bar be khaney shiyet ez rakht_shostan miyi bar be khaney maret
- وقتی از حمام میآیی برو به خانه شوهرت، وقتی از جامعه شویی میآیی برو به خانه مادرت.
با توجه به اینکه در قدیم منازل دارای حمام ولوله کشی آب نبوده، زنان از حمام عمومی و آب چشمه و قنات استفاده میکردهاند. شاید این مثل بدان جهت شایع و رایج شده که بعد از استحمام زن پاکیزهاست ودر چشم شوهر بیشتر جلوه میکند؛ ولی بعد از کار لباسشویی زن خسته و نالان و نیز ژولیده و گرسنهاست و در چنین وضعی مادر بهتر او را تیمار میکند. به عنوان یک تجربه اخلاقی _ رفتاری، در مقام نصیحت بیان میشدهاست.
- و دیکون غلوم مل شمس ممنهVe dikun qolum molle_shams memana
- به دکان غلام ملا شمس میماند. یعنی، بس که شلوغ ودر هم ریختهاست، مغازه غلام ملا شمس میماند.
- در مورد جاهای به هم ریخته و شلوغ به کار میرود و از آنجا ریشه گرفتهاست که حدود سالهای (۱۳۲۵ تا ۱۳۴۵) پیرمردی متدینی به نام غلام ملا شمس در خیابان بیهق شهرستان سبزوار مغازه داشت. در مغازه این پیرمرد همه نوع جنس، از جمله انواع کتب و نوشتافزار وجود داشت؛ ولی بسیار در هم پاشیده و نامنظم در کف دکان بخش شده بود و مرحوم غلام که به «غلوم» معروف بود، روی اجناس و لوازم دکانش مینشست و معامله میکرد. با وجود کهولت سن با هوش بود و چیزی که میخواستی به راحتی در میان اشیای بهم ریخته پیدا میکرد. شلوغی دکان غلوم در زمان حیات او نیز در بین مردم مثل شده بود.
خدایش رحمت کناد که او از شلوغی دنیای فانی رست ودنیای ما همیشه چون دکان اوست.
- فلَنی ر پِندَری مِخَه نخل فدافن ر حرکت بته
- نخل (نِمادی از تابوت امام حسین) روستای فدافن به علت عظمت و سنگینی حداقل توسط چهل مرد تنومند حمل میشد. اهالی پایین ولایت کاشمر وقتی کسی خالیبندی میکند یا کاهی را کوه جلوه میدهد میگویند
- یَقِن واز میل اَسییِ کُندر ر دزدیدن!\ yaghen vaz mil asiye kondorar dozdian
- هر کس بیگناهست ومتهم به کاری میشود میگویند
- سگ قافله باش خورد خَنَه مباش
- کنایه از اینکه تمام کارهای خانه را به بچه کوچک میگفتند.
- خَرِه مُردُمِ بِس نیم بَر سِوار ری
- یعنی چیزی که از خودت نیست را باید با احتیاط استفاده کنی
- مرغ شا رو مِخ تخم مِنَه
- کنایه از شانس زیاد
- د جُوالدوز مِشِدیا چو دَرَه
- کنایه از کلک زدن برخی کاسبان مشهدی
- ور مال مُردمُ مکو جِوَنی-از تو مِستَنَن خجل مِمَنی
- به جوق نمری برو به مَلَه
- اگر کار آسان را انجام ندهی کار مشکل تری می دهند.
جوق وسیله ای بوده که به پشت گاو می بستند و با آن خرمن را می کوبیدند و مله هم منظور هموار کردن زمین و نرم کردن کلوخ ها بعد از شخم زدن است .
- او در خنه گیلوکه
- همان مرغ همسایه غاز است
- خرگوشک شنگوگ شنگوگ- دست و پاش رنگوگ رنگوگ/Khagooshak shangoog shangoog- dast o pash rangoog rangoog
- به بچه و نوزادی که دست و پا میزند و سرحال است می گویند.
- اوْ دهم چینه دهم ور مرغ تو ورلیچه. /Ow daham china daham ver morgh-e to varlicha
- در زمانی که خروس یکی، سوار مرغهای همسایه شود و سودی برای صاحبش نداشته باشد.
- د برغ رُ از چـُنـّه نگا کُ. /De beregh ro az chonna nega ko
- دقیق شدن در جزئیات برای کشف اصل موضوع. در تاریکی بنشین روشنایی را بپا، بدون آنکه توجه کسی را جلب کنند اوضاع را زیر نظر داشتن.
- گُدا چه دهه، گُسنه چه خوره. /Godaa che daha gosna che khora
- ناتوان و نداری که کاری از دستش بر نمیآید. برابر با مثل: «کل اگر طبیب بودی سر خویش دوا نمودی
- گو کوش گو مُکوشه کُلاغَجَه روزگار بِی مـِتـَه/gow kush gow moksha kolaghaja rozegare bey meta
- دربارهٔ کسانی که قدر امکاناتشان را نمیدانند و به راحتی آن را از دست داده و فدای دیگران میکنند.
- اگه همی چغوکا انجیر خور مُبودن، یک انجیره دِ علی آباد کشمیر نه ممون.
- اگر همهٔ گنجشکها انجیر خور میبودند، یک انجیر در علی آباد کشمر نمیماند.
- از خاک ورخسته دِ خَکِستَر نشسته.
- از چاله به چاه افتادن
- اَدم بیکارو دو تا کوکا.
- آدمی که سرمایه ندارد ولخرجی میکند.
- معادل:خفته را خفته کی کند بیدار
- به جوُ رسیده یه که به نُو رسیده یه
- معنی: یعنی اینکه به جون رسیده که به نون رسیده اشاره به اینکه درآمدی دست یافته تا خوب و بهتر از این زندگی کند .
- بچه چغوک مَدّ رِ خور جیک جیک یاد مِده.
- معنی: بچه گنجشک مادر ش رو جیک جیک یاد میدهد. این مثل وقتی گفته میشود که پسر یا دختری میخواد پدر یا مادرش را نصیحت کند.
- اَگَر عَروسی نِکردِم وَر پُشت بونِ عَروسی بِرفتِم
- معنی: اگر خودم فلان کار را انجام ندادهام ولی خیلی هم بی اطلاع نیستم
- اَنگُشت تو حَلق مُو نِمتونی کُنی
- معنی: مرا نمیتوانی گول بزنی
- او جایی نِمِشینه که اُو بِه زِری وا شو.
- تحت اللفظی: اوجایی نمینشیند که آب به زیرش وا شود.
- معنی: کنایه از اینکه آدم ساده لوحی نیست
- اُو دِ خونِه گَندیدِیه
- تحت اللفظی: آب در خانه گندیدهاست.
- معنی: کنایه از اینکه تا کسی سفر نکند ارزش پیدا نمیکند. آدمی وقتی در وطن است ارزش ندارد.
- اورِ بی چِشم کَردَن بی چِشم کَردَن
- معنی: کنایه از نظر زدن است
- او فِلُونیه، نَه دول (دلو) اَسیا
- معنی: کنایه از اینکه او خیلی مرد بزرگی است چیز بیاهمیتی مثل دلو آسیا نیست.
- با بَبا بَزی با ریش بَبا هم بَزی
- تحت اللفظی: با بابا بازی با ریش بابا هم بازی
- معنی: این مثل در موردی گفته میشود که کسی بخواهد با مقدسات دین یا شخص بزرگی شوخی کند.
- بَخت خُورِ عوض کُنُم طَلِهٔ خُور چِکُنُم.
- تحت االفظی ومعنی: بخت خود را عوض کنم طالع نحس خود را چه کنم؟ (من بخت واقبال وطالع ندارم)
- بندهٔ خدا در اَمون خدا
- کنایه از خداحافظی بعد از ختم معامله یا دعوا یا مرافعه دیگری. واین که هرکس اختیار خود را دارد.
- به جُو رسیده یِه که به نو رسیده یِه
- تحت اللفظی:به جان رسیده که به نان رسیده
- این مثل در موردی گفته میشود که شخصی به مراد ومطلبی رسیده ودیگر احوالی از کسی نمیپرسد ودیگران را فراموش میکند.
- بهشتِه به سرزَنِشه نِمیَرزه
- تحت اللفظی: بهشتی به سرزنشی نمیارزد.
- معنی: در برابر سرزنش اگر بهشتی باشد ارزش ندارد.
تایباد
- همسیه از همسیه ارث مْبْرُه.
- دارنده که نادار شود دستش گیر – نادار که دارنده شود پستش گیر.
- به دَهُن کج چه کار داری سخن معقول بشنو.
- چیزی که عوض داره گله نداره.
- بادمجان بد آفت نداره.
- شتر در خواب بیند پنبه دانه – گهی لپ لپ خورد گه دانهدانه.
- در بیابان کفش کهنه نعمتی است.
- کسی که خربزه را مخوره پای لرزش هم میایستد.
- فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است.
- جوجه را آخر پاییز مْشمْرند.
- هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمگیره.
- تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.
- خدا خر را دیده که به او شاخ نداده.
- نو آمد به بازار کهنه شده دلآزار.
- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید مترسه.
- شکم گرسنه تک تک پاشنه (غرور).
- کور خود بینای مردم.
- یک کلاغ – چهل کلاغ.
- وصلت ناجا مرگ مفاجا.
- از گدا و نان خشکک.
- در دیزی باز است حیای گربه کجا.
- شتر که خار میه گردن خوره دراز مکنه.
- صد چقک با چرت و پرتش نیم منه.
- کژدم خانه و مرهم کوچه.
- گل پشت و رو نداره جغندر سرو کون نداره.
- کوه به کوه نمرسه آدم به آدمی مرسه.
- داشتم داشتم بدرد نمخوره دارم دارم بدرد مخوره.
- دیگش نداره اشکنه، بادش چناری می شکنه (غرور).
- فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.
- کرم درخت از خود درخت است.
- مسجد گرم و گدا آسوده.
- بادآورده ر باد مبره.
- شنیدن کی بود مانند دیدن.
- مشت نمونه خرواره.
- سگ زرد برادر شغاله.
- بارکج به منزل نمرسه.
- تیزی دروش۱ به سر دروشه.
- دیگ به دیگ ورمگه رویت سیاه.
- چغندر به هرات، زیره به کرمان.
- هر موقع گفتم خاک انداز خود را جلو انداز.
- جارو به خش خش خود می ارزه.
- دیگ سیاه به بارشو ایل و تبار بسیار شو.
- رفیق آدم نان زیر بغل اوست.
- هر چه سنگه ور پای لنگه.
- دست بالای دست بسیاره.
- جو برفت گندم برفت ارزن به خش خش افتاد.
- خرِما از کُرِهّ گی دم نداشت.
- اگر صد سال در مشکی کنی دوغ، همان دوغ است، همان دوغ است، همان دوغ.
- حسود لا یسود.
- نون را به نرخ روز مْخُورَهْ.
- چوب خدا صدا ندارد وقت بزنه دوا ندارد.
- عاقبت گرگ زاده گرگ شود/گرچه با آدمی بزرگ شود.
- مال خود رٌ سفت بگیر، همسایه ر دزد بنگیر.
- لقمه را اندازه دهن خو وردار.
- با یک گل بهار نمیشود.
- یک دست صدا نداره.
- دود از کنده۲ پوده بلند مشه.
- سالی که نکوست از بهارش پیداست.
- به حرف گربه باران نمی باره.
- جیب خالی پز عالی (غرور).
- از خر که عزت وردری به آخورخو لگد می زنه.
- حرف راست را از بچه بشنو.
- داشگر۳ به سفال آو۴ مخوره.
- کاه زرد به کَه دو نمیماند.
- دنبال سوزن در که دو مگرده.
- با خر برو به دادگاه.
- به فکر نون باش که خربزه آووه.
- ماهی را هر وقت از آو بگیری تازه است.
- کور از خدا چه میخواهد دو چشم بینا.
- مال زکات نداده نصیب دزد میشود.
- آش نخورده و دهان سوخته.
- از کیسه خلیفه میبخشد.
- کم بخور ناکر بگیر.
- تف هر که دِ دهن خودو شیرینه.
- شیر به پیاز میگوید بوی میدهی.
- آب در هاون کوبیدن است.
- آب در زمین سخت جمع میشود.
- از پلو پرسیدن، چرا روغنت کم است! آهی کشید و گفت: سر دبه محکم است.
- چو مرگ خر بود سگ را عروسی.
- گوشت خر لایق دندان سگ.
- پول دادم به پیاز موخورم تا کور شم.
- نون گندم را شکم فولادی میه.
- در خانه که هست گندم سلطان سمرقندم.
- در خانه که نیست گندم ماتم زده میگردم.
- همه میخورند نان و پنیر تو به یکگوشه بمیر.
- فهمیده باید یخ بخوره. نمیداند چه وقت بخورد.
- بْز گرگ از گله بدور است.
- از نوکیسه قرض نکن اگر قرض کردی خرج نکن.
- با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی.
- کوشَکً جای در گیره دختر جای مرگیره.
- آقا خرِ دش، خر آقا ناکره.
- اَتش دِ پنبه پاک مُفْتَه.
- آرزو بخر انبو بخر.
- ارگه و مرگ.
- از بی کسی به گربه ور مگه مونس.
- از بی کفنی زنده نم.
- از دست نا علَجی، لیلا ر بدان به حاجی.
- از سراغ مری به عراق.
- از ما کم، از شما کرم.
- اشتُر بزیی که سبک بار شه، بچه یی سربار شو.
- اطلس هر چه کانه شا، پیتوه نمشا.
- افتوه و لگ هف دس، شام و نهار خبر نس.
- اگر از به گوشتی بمرم، کلاغ ر از گورستو بنمگیرم.
- اگر پیر شیم و ملرزم به صد جوو میرزم.
- اگر به فکر نون گربه شدی، موش خنه تور خراب مکنه.
- اگر تموم دنیار او بگیره، سگ به سر زبون خو او مخوره.
- اَلو از الو رنگ مگیره، همسیه از همسیه فهم.
- او در خنه گلوکه، دختر خله خلوکه.
- او د زمین سقت مسته.
- اولاد ملا باقر، خوش اول و بد آخر.
- اول براری خور ثابت کُ، دویم ادعای میراث کو.
- بز که شیر مته، از شاخو ملومه.
- به دس بده به پا بجی.
- به دوستی دوستی، از تو وا مکنم پوستی.
- به ریسمون پوده دگر نمشه خور به چا کرد.
- به ما که رسی، وا رسی.
- بی جنگ مجنگه و بی دیره مرخصه.
- بیمار ما نلش دره، تفتو بزر بالش دره.
- پاک باش، بِ باک باش.
- پمبه دز دستو به ریشونه.
- پیری و خنده سوری.
- تکشادر غم جو برده و قصاب ر غم پی.
- چاکن به ته چاهه.
- چش ببینه، دل بخاهه.
- چلو صفی به کف گیر مگه: چنده غال دری.
- حرف ادم ندار خرید ندره.
- حرف که به سی و سه دندو رسی، به سی و سه دهه مرسه.
- حسن خو ور خُ خو.
- خدا خر ردی که شاخ به او ندا.
- حکیم نفهم جون مبره عالم نفهم ایمون مبره.
- خدا سرما ر به خورد پوشاکی مده.
- خر همو خره کتل او عوض شیه.
- خلار ر منار مکنه.
- خله همه کره، همه کارا نیم کره.
- د بله سیاهی رنگه نس.
- دست شکسته بار گرده.
- دست که وستی، دهم و مسته.
- دشت مکشه قبای خور، نمشنسه بابای خور.
- دست شکسته کار مکنه ولی دل شکسته نه.
- دست د کسه مشت د پینک.
- دوستم د گله به که جونم د غذاب.
- دهقونی اگر دنی چپونی اگر تنی.
- زمت نکشیده کنّک وا کشیده.
- زن بی شو به هر جه مشو.
- زنکه زبو نزنه که مرتکه ورو نزنه.
- سیب میم از بید میم.
- سر با کلا بسیاره.
- شل بگیری، شخ مخوری.
- شتر هر چه کلوتره، زخمم کلوتره.
- شخه که از باغ بدره، میوهٔ او از ره گذره.
- شوم شغال، دس مو به تغاره.
- صبرم از جبره.
- عروسی به هوسه، پرسه به عوض.
- عروسی ور سیلنه، خوش مگذره.
- عروس یاد ندره برخصه، ورمگن زمی کجه.
- فقط کاج خنه ر دیه و جی جی ننه ر.
- قربون دست بسیار هم در خورده همدر کار.
- کار که پول مکنه غول نمکنه.
- گو کوش گو مکوشه کلجدک روز بای مته.
- موخورم لقمای تور سیخ مزنم چشای تور.
- مرغ که شوشو مکنه، خاک ور سر خو مکنه.
- مالت به شب، جونت به تب.
- ناکرده به کار امه گل از او ببار امه.
- ور بوم کس بالا نشو تا ور بوم تو بالا نیه.
- هیج وخ خنه گرگ ب استقو نمشه.
- ور دست میه خو سی کو نه ور همسیه خو.
- در هر جا خشنه نشنه.
- هر چه خواره جم کو که بکاره.
- هر که زوره، بارو به دوله.
- قند و قروتْ یَکیهَ:
- خوب و بد برایش فرقی ندارد.
- دُوز وَ کْلاه خواه پَرِدارَه
- آدم خلافکار خودش را لو میدهد.
- گندم و گیاه
- به واسطه یک نفر به فرد دیگری نیز خیری برسد.
- درَوِ کهِ ندِیَه مَنگالِ ترَ نمِشکَنه
- اگر کمکت نکند، تنبیه هم نمیکند.
- هر جا خاریه وَ پُو خاکساریه
- * برای کسی که زیاد گرفتاری پیش میآید.
- موکِه کِه نداری خِه زن بَبوُ باید بْسازی
- به چیزی که داری باید راضی باشی
- گوو کشته تر اگجه یو
- توفنگ رومی م اشتو مخزو تو اشتو مزنی
- دراز بُر باز بر
- هر که و شهرخا شهریاره
- بز کشته و شاخ زری
- گشنگی بره دوونگی یه
- کنجه همساده پتوک سر منمایه
- خوش اگر مسکه شیه راه گلو بسته شیه
- دوماد دومه
توجه کنید این نوشتار در مورد (اقلیت) اعراب ساکن خراسان است.
- لا تمت نفسک بالاباطیل
- درونت را با اراجیف نمیران.
- صم هن الدنیا و افطر فی الآخرة
- از دنیا روزه گیر و در آخرت افکار کن
- طلبت الرفعة فوجدته فی التواضع
- طلبت الرئاسة فوجدته فی نصیحة الحق
- طلبت المروة فوجدته فی الصدق
- طلبت الفخر فوجدته فی الفقر
- طلبت الظرف فوجدته فی القناعة
- طلبت الراحة فوجدته فی الزهد
- طلبت الاستغنا فوجدته فی التوکل
- وله خادیه خا ناس نه ده کئر
- سگ صاحبش رو نمیشناخت
- خادئ طه گئر که، ته لوه خئزانئ پئر که
- خدا تو را بزرگ و قاطی همه بچه کنه
- خاندئنئ که ران و لیسطئنئ سان
- خواندن خرها و رقصیدن سگها
- خئزان گه ره ئه ل بوحه
- بچه باید صالح باشد
- خورئشئ که وئ رئجئمه
- خوراک کبک ریگه
- چاو چاو نه حه دی
- چشم چشم را نمیدید
- چاو و چئرا باو و بئرا
- ای چشم و چراغ ای پدر و برادر من
- دئله شئوئن بئخازه ژه شاخئ بئزئنئ شیر ده دووشه
- اگر چوپان بخواهد از شاخ بز هم شیر میدوشد
- رئوی نه ده که ته کونئ (حه ژئکه ک- حیواله ک) له دووچئ خا گئرئ داحوو
- روباهه تو سوراخ جا نمیشده جارو هم به دمش بسته بود
- ژه قه طیئ فئلئتیه
- از قحطی رها شدهاست
- ژه بئ ئه قلئ صد سال ئومر ده که
- از کم عقلی صد سال عمر میکند
- ژه ئش طئم ئه و ده وئ نوو وه ناوه
- *من از آسیاب میآیم، او میگوید نوبت نیست .
- شوور وه فه کئ خا گئرطیه
- *شمشیر به دهان خود گرفتهاست
- طه نئلوئنه بیچئنئ، داسئ طه کئ حئل ناگئرئن
- تو رو نذارند درو کنی. داست را هم نمیگیرند
- طو حه ر چئ ده وئژی ئه و که رئ وه ر خا داجوو
- تو هر چی بگی اون خر خودش را هی میکند
- قئلیالان نال ده کئرئن که ران سومئنه خا پیشطا ده حانین
- اسبها را نعل میکردند خرها سم شان را جلو میآوردند
- قئلیف ده گه ره ده ر خوینئ خا ده وینه
- دیگ میگردد و در همشان خودش رو پیدا میکند
- که چئکان بووک ده کئرئن، ژئنه بیان ژه دستئ په وه رکه توحوون
- دخترا رو عروس میکردند زن بیوه هادست و پاشون و گم کرده بودند
- که چئکئ جینارئ بئحووشه، سوولئ لئنگان که لووشه
- دختر همسایه کم هوش و کفش پاش گالش است
- که رران وه گووچئک ده که
- کرها را شنوا میکند (کنایه)
- که ساگیئ قره طه نه
- چوب بسیار سیاه که با آن آتش تنور را زبانه میدهند
- کینئ دامارئ کینئ ده وه یه
- کینه نامادری مثل کینه شتر است
- له حیوئ گوطیه وه ر مه که و از حاطئم
- به ماه گفته نتاب من اومدم
- مه سکئ شئرینئ مه خه لک بوخه، ده وئ طئرشئ خه لکئ ئه م بوخونی
- کره شیرین ما را مردم و دوغ ترش مردم را ما باید بخوریم
- مالئ مئن مار بوخه چه رم داوئ
- مال منو مار بخورد پوست میاندازد
- مئسطئ شئران کئ گئرطیه
- کسی دست شیرها رو نبستهاست
- وه طئنئ مئردان، زئندان حه ر شه و په لاو ده خون
- به خیال مردهها. زندهها هر شب پلو میخورند.
- وه گه پان ئاده م ده ره ایمامئ چه پان
- با حرف آدم سمت امام چپیها میرود
- ژَ اَسبِ خَلکِ گَرِ زو داکَوی
- از اسب دیگران باید زود پیاده شد .
- ژَ اِش طِم، اَو دَوِ نُوَ ناوَ
- من از آسیاب میآیم، او میگوید نوبت نیست .
- ژِن که بَلانَه، تو مال بِ بَلا نَوَ
- زن که بلاست اما هیچ خانه ای بی بلا باشد.
- کر، مَگر ژَ زِرُّوَ گَرِ وَ زِکِ خَه دا لِه خی
- چاقو مگر از طلا بود باید به شکم خود بزنی.
- بِطِرس ژَ آرِ بِ تُتُون
- از آتش بی دود بترس.
- بَق وَآوِّ چاق ناوَ
- قورباغه با آب چاق نمیشود .
- با خَدِ خِزان بِدَ گُرِّ وَ
- بگذار خداوند فرزند بدهد کچل باشد .
- با دار هَوَ بَلک و باش بِرِژَ
- بگذار درخت باشد برگ و سر شاخه اش بریزد .
- تا نان جِه نَه خوی، قَدرِ نان گَنِم نِزانی
- تا نان جو نخوری ارزش نان گندم را نمی دانی.
- پیواز آوِّرویِ مالانَه، یه خانیان دالانَه
- پیاز آبروی خانه هاست، مال خانه هم ایوان اوست .
- دَوَّ گِرَ، بارِ وی ژِ گِرَ
- شتر بزرگ است بارش هم بیشتر است .
- دینُ بِرَو که جایل هات
- دیوانه فرار کن که جوان آمد .
به زبان ترکیِ خراسانی
[ویرایش]ضربالمثلهایی که در زیر میآید طی یک کار میدانی فلکلور در فروردین ماه سال ۱۳۸۹ در بین روستاهای ترکزبان خراسانی انجام شدهاست ضربالمثلهای زیر از ۷ روستای ترکزبان در اصراف شهر نیشابور جمعآوری شدهاست .(شهر خوار، بوژان و اردوغش ۱۵ کیلومتری شرق نیشابور، بشر آباد، صوما و رشید آباد ۸ کیلومتری شمال شرق نیشابور، باغ شن گچ ۱۰ کیلومتری شمال نیشابور) سعی شده تمامی نوشتهها به زبان و لهجه ترکی خراسانی آورده شود.
- . آللاهدان اوزولمییه نه اؤلوم یوخدور
- . آللاه قازاناننان آلار وئرهر بئجهرهنه
- . آللاه بوینووا قویسون
- . آللاه بیلهسین قرغه ییبدی
- . آللاه دغهله مات وئرمهسین
- . آت آلمامیشآخیر چکیر
- . آت اولان گونو آت، آری اولان گونو آری
- . ات قوتولاندان سورا باتمان آلان چوخ اولار
- . آتامین اؤلمه گیننهن قورخمیرام، قورخیرام عزرائیل قاپیمی تانییا
- . آتدان دوشور؛ یهه ردهن دوشمور
- . آج تویوق یاتار یوخودا داری گؤره ر
- . آدام باشینا کول اله سه ده اوجا یئردهن الییه
- . آدام دئییر ائششه گین قولاغینا یاسین اوخویورسان
- . آدام دئییر آغزین پیشیریب له ر
- . آدام دئییر تکائششه گلی خلوه ره دونور
- . آدام دئییر مئیمون یییه سینین اوزونه باخیر
- . آدام کی سووو کوزه ده گؤردی، گونو باجادا هئچ ایشاوسته گئدمه ز
- متن کامل[۱]
- آچ باشیم دینچ باشیم
- معادل: آسوده کسی که خر ندارد – از کاه و جو اش خبر ندارد
- باش بارماغینگ باشیسی دنگ دال
- معادل: ده انگشت را خداوند برابر نیافریده است
- بال دیه نینگ بیلن آغزینگ سویجیمز
- معادل:(با حلوا حلوا گفتن دهنت شیرین نمیشود
- تیغ یاراسی بیتر گیدر، دل یاراسی هیچ بتمز
- معادل: زخم زبان از شمشیر برنده تر است
- هشتر که نجو کیت، کونڈی نبرانت
- معنی فارسی :کسی که به انجام کاری رغبت ندارد، نباید با توسل به زور او را وادار به انجام آن کار کرد
- سانگ ؤ بند، لانک ؤ بند
- معنی فارسی :با هرکس وصلت کردی، در روزهای سخت باید به یاری اش بشتابی
- هچ کس مکنت چوشیں کار په دشمانی کشتش بولی سوار
- معنی فارسی:به خاطر دستمالی قیصریه ای را به آتش کشیدند
- تاسی آپ بور، سد سال و پا کں
- معنی فارسی :اگر در خانه کسی یک لیوان آب خوردی، باید صد سال مدیون صاحبان آن خانه باشی
- هچ کس مکنت چوشیں کار په دشمانی کشتش بولی سوار
- معنی فارسی:به خاطر دستمالی قیصریه ای را به آتش کشیدند
- تاسی آپ بور، سد سال و پا کں
- معنی فارسی :اگر در خانه کسی یک لیوان آب خوردی، باید صد سال مدیون صاحبان آن خانه باشی
- پشتی په کوها جتگ
- معنی فارسی:دارای پشتیبان بسیار قوی است
- ما په ستک تو په رپک
- معنی فارسی :ما صداقت داریم ولی تو آب زیر کاه هستی
لاپ په آپ برءَ نبیت
- معنی فارسی :فکر نان کن که خربزه آب است .
ریش وتی دست ءَ سپه دارنت
- معنی فارسی :طوری رفتار نکن که آبرویت بریزد
به گویش هزارگی
[ویرایش]- بیزار از طیلایی کی گشه بچقنه
- چیزی که باعث رنج و عذاب شود سزاوار ترک است هرچند ارزشمند مانند طلا باشد. مثل را به قصد بیزاری جستن از اموال یا اقوام و آشنایان دردسر آفرین به کار برند.
- جنگل تر و خوشک دره
- در اجتماع همه نوع آدم وجود دارد. همه خوب یا بد نیستند، مثل را به عنوان تسلی بخشیدن به کسی به کار میبرند که از وجود فرد نابابی آزرده شده باشد.
- خدا از موی سفید شرم موکونه:
- خدا به پیران ارج و احترام قایل است، چنانکه اگر رو به درگاهش آورند و در حق کسی دعا یا نفرین کنند، رد نمیکند. پس نباید پیران را سبک شمرد و از کنار آنان بیتفاوت گذشت. مثل را وقتی به کار برند که مسئله ارج و احترام پیری در میان باشد. مثلاً وقتی پیری شفیع و واسطه در امری شود، برای اینکه شفاعتش را بپذیرند، این مثل را به کار برند.
- کم بخور نوکر بیگیر:
- توصیه به بزرگ منشی میکند. حتی اگر قدرت و توانایی کافی نداری از خرج خودت کم کن و نوکری برایت استخدام کن تا شخصیت است پیش دیگران بالا برود.
- بوز د پای خو اوزویه، میش د پای خو:
- هرکس سرنوشت مخصوص خود به خود را دارد. عاقبت کار هرکس جداست. کس بار گناه دیگر را نمیکشد. مثل از صحنه آویزان بو. دن لاشههای احشام در سلاخ خانهها اخذ شدهاست.
- د فقیر چه چیری ښه هلته ئی شپه
- که ګدا د بل په غولی غرض نه کړه - سپی به نه که په ګدا باندی غرض
- سپی که په خپل منځ کښی سره خوری خو فقیر ته ئی یوه وی
- د سؤال خواړه د پوزی وینی څټل دی
- ورک شه هغه ورور چه له ډمانو غواړی پور
- یوه سپی میچن څټله بل ئی کونه څټله
- هاله به ئی زده شی چه انډول په انډول شپه شی
- داسی مه وایه چه زه یم، داسی به شی لکه چه زه یم
- جیندخه په لوټه وخته ویل ئی چه کشمیر می ولیده
- که خس یم د تا بس یم
- مریی لاندی، غوره ئی باندی
- که د وی خوره، که نه د وی مره
- پشتون سؤال نه کوی او چه کوی ئی نو خور ته هم دریږی
- روږدی له پوروړی ګنده ده
- داسی مه وایه چه زه یم په جهان کښی، پیدا کړی خدای د سر د پاسه سر دی
- د مچ جنګ به د پک په سر معلوم شی
- ژاړه عمره ژاړه، هاله د نه خوړی هزار سوراخی اوس د وچ پلاؤ محتاج شوی
- وړوکی خوله لویی خبری
- څه سوی ګی څه ئی بار ګی
- وطن دی لوټ که په ټس او ټوسه، په لاس به را نشی ټپوسه
- سپی ښه دی که سپاهی، ورک شه سپاهی چه په خپله ځان ستایئی
- خوری ساګ او پسکئی د پلاؤ اچوی
- له خالی لوښی لوی آواز خیژی
- دغه ګز دغه میدان دی
- چه په خپله بډائی که له شاغلیو سره څه لره سیالی که
کنایهها و ضربالمثلهای رایج به صورت شعر
[ویرایش]- قرآن تمام را از الفِ الحمد تا سین من الجنة و الناس فراموش کرد.
- کنایه از لاابالی و بیتوجهی به دین
- من خویشتن غرقه ام، چگونه غرقه ای دیگر دست گیرم!
- معادل:خفته را خفته کی کند بیدار
- من آنم که در پای خوکان نریزم / مرین قیمتی دُر نظم دری را
- دلبستگی به زبان فارسی
- ندانم جز این عیب مر خویشتن را/که بر عهد معروف روز غدیرم
- اشاره به شیعه مذهب بودن
- آنچهت بکار نیست چرا جوئی؟ /وانچهت ازو گریز چرا گوئی؟
- پنداشتی که ریشهٔ پیوند من گسست/در سینه ام هزار خراسان نهفتهاست
- دلبستگی و غرور نسبت به سرزمین خراسان
- خسیس تر از احمد بازرگان
- کنایه از نهایت خست
- کس به اقلیم خراب از پی یغما نرود
- درس معلم ار بود زمزمهٔ محبتی/جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
- ای جوان بر قامت خم گشتهٔ پیران نگر/رفته رفته زندگی بار گرانی میشود
- حال شبهای مرا همچو منی داند و بس/تو چه دانی که شب سوختگان چون گذرد
- تو اهل صحبت دل نیستی چه می دانی/که سر به جِیب تفکر، چه عالمی دارد
- دیدیم بخ چشم هم شنیدیم به گوش/از دل برود هر آنچه از دیده بزفت
- دلم یک بره آهوی نجیب است/که از مهر و نوازش بی نصیب است//به سویت آمده، تنها و خسته/دلم ای ضامن آهو، غریب است
- شکسته بال تر از من میان مرغان نیست/دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است.
- هرچند حال روز و زمین و زمان بد است/یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است//حتی اگر به آخر خط هم رسیدهای//آنجا برای عشق شروعی مجدد است
- دلم به عشق یارم/گرفته حال و هوایی/کشیده پر به خراسان/گرفته شور و نوایی