شبهای روشن (فیلم ۱۳۸۱)
ظاهر
شبهای روشن فیلمی با کارگردانی فرزاد مؤتمن و فیلمنامه سعید عقیقی و محصول سال ۱۳۸۱ است.
گفتگوها
[ویرایش]-
- رؤیا : وقتی منتظری چقدر زمان بد میگذره.
- استاد : وقتی منتظرم نیستی خیلی خوش نمیگذره!
- استاد: حرفای خوب رو همیشه آدمای خوب نمیزنند.
-
- بسیجی : ببخشید شما چی درس میدید؟
- استاد : ادبیات.
- بسیجی : ببخشید من یه سوال دارم؟ حوصله دارید جواب بدید؟
- استاد : بفرمایید!
- بسیجی : به نظر شما منظور این شاعرا چی بوده انقدر شراب، جام و می اینا ریختن تو شعرهاشون؟ حالا نمیشد یه مثال دیگه میزدن، مردم به اشتباه نمیافتادن؟
- استاد : والا به نظرم دلیلش این بوده که شبها میشستن یه گوشه، فکر میکردن و شعر میگفتن. اگه شبها عوض فکر کردن، راه میافتادن تو کوچهها قدم میزدن، هوس این کلمات هم از ذهنشون میافتاد!
-
- رؤیا : بههرحال، هر کی با تو باشه واقعن آدم خوشبختییه.
- استاد : از کجا معلوم؟
- رؤیا : فهمیدنش با زناست. اونا ممکنه هیچوقت راستشو بهت نگن ولی ته دلشون راحت میفهمن کی داره چهطوری نگاهشون میکنه. باور نمیکنی؟
- استاد : داره باورم میشه.
- رؤیا : میخوای بیشتر باور کنی به من نگاه کن. من میدونم تو آدم بهتری هستی ولی دلم پیش اونه. واسهی همینه که اگه اون آدم برنگرده، چیزی از عشقش پیش من نمیمونه. ولی من و تو اگه الان از هم جدا بشیم، محبّت و احتراممون سر جاشه. میبینی منم مثل تو خیالاتیام.
- استاد : اگه دلم میخواد برگرده، فقط یه دلیل داره.
- رؤیا : چی؟
- استاد: برای اینکه از دوستداشتن پشیمون نشی.
- رؤیا : نه. به این زودی جا نمیزنم.
-
- رؤیا : شما آدم موفقی هستید. چیزهای زیادی میدونی.
- استاد : دونستن خوشبختی نمییاره.
- رؤیا : راحتی که مییاره. آدمی که میدونه خیالش راحته.
- استاد : شایدم همین دونستن عذابش بده.
- رؤیا : مهم نیست اگه دنیاش عوض شه به عذابش میارزه.
- استاد : من از مردم همین شهرم. همه آدمهای این شهرو هم دوست دارم. چون تقریباً هیچکدومشون رو نمیشناسم.
-
- رؤیا : فکر کنم ایراد از منه. گدایی هم یه جور عشقه. گداییِ عشق که از همش بدتره. وقتی فکر میکنم، میبینم به همهچی پشتپا زدم و زندگیام رو گذاشتم سر یه قراری که … تو میگی من سبک شدم؟
- استاد : خُب … عشق آدمو سبک میکنه، ولی سبک نمیکنه.
- رؤیا : نمیفهمم چی میگی؟
- استاد : عشق باعث شده که تو بابت یه کلمه حرف، یه سال صبر کنی و وقتش که شد به همه چی پشتپا بزنی و بیای اینجا. فقط آدمی که عشق سبکش کرده باشه میتونه همچین کاری بکنه. ولی، وقتی میگی سبک شدی، منظورت اینه که خودت رو پایین آوردی، اگه اون هیچوقت نیاد، عشقش کاری کرده که تو پَر در بیاری و یه کارایی بکنی که تا حالا هیچوقت فکرش رو هم نکردی. اگه منظورت از سبکشدن بالا رفتنه، سبک شدی. ولی اگه منظورت از سبک شدن، کوچیک شدنه؛ عاشق هر چی کوچیکتر بشه، بالاتر میره.
- رؤیا : فکر نمیکنی همهی این حرفها تو ادبیات قشنگه؟ زندگی با ادبیات فرق داره.
- استاد : همهی این حرفها واسهاینه که زندگی یه خورده شبیه ادبیات بشه.
- رؤیا : آدم با تو حرف میزنه سبک میشه. سبک به اون معنا که خودت گفتی…. میدونی از چی خوشم مییاد؟
- استاد : از چی؟
- رؤیا : از اینکه خیلی باهات راحتم.
-
- رؤیا : شما چرا تنهاییاید؟ … هیچوقت فکر نکردی که میشه از تنهایی دراومد؟
- استاد : شما اگه منتظر کسی نبودین، سوار اون ماشین میشدین که از تنهایی در بیاین؟
- رؤیا : نه! میگشتم دنبال آدمی که مثل خودم باشه.
- استاد : من نمیگردم. چون از خودم هم خوشم نمییاد!
- رؤیا : آدم عجیبی هستید.
- استاد : شما هم همینطور.
-
- رؤیا : فکر کنم همهی آدمها اینطور باشن. حتّا بهترین آدمها هم مثل یه راز از آدم دورند. … میدونی، همه فکر میکنن اگه حس واقعیشون رو نشون بدن همهچی به هم میریزه. هیچکسی حرف دلش رو راحت نمیزنه. … خُب، اگه نمیخواد میتونه شب اوّل، همون لحظهی اوّل بیاد و بگه.
- استاد : فکر نمیکنی آدمها برای مخفی کردن احساسشون دلیل دارن؟
- رؤیا : دلیلشون از هم دورشون میکنه. چه دلیلی از عشق مهمتر؟
-
- استاد : این چهار شب خوشبختی برای یه عمر بس بود. عشقی رو که تو حس کردی، من فهمیدم. سعی میکنم همیشه نگهاش دارم. هیچوقت فراموشت نمیکنم.
شعرها
[ویرایش]-
- با صد هزار مردم تنهایی / بی صد هزار مردم تنهایی/ شعر از «رودکی»
-
- دل من همی داد گفتی گوایی/ که باشد مرا روزی از تو جدایی/ بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم/ بر آن دل دهد هر زمانی گوایی/ من این روز را داشتم چشم وزین غم/ نبودهست با روز من روشنایی/ جدایی گمان بُرده بودم ولیکن/ نه چندانکه یکسو نهی آشنایی/ به جرم چه راندی مرا از در خود/گناهم نبودهست جز بیگنایی/ بدین زودی از من چرا سیر گشتی/ نگارا بدین زودسیری چرایی/ که دانست کز تو مرا دید باید/ به چندان وفا اینهمه بیوفایی/ سپردم به تو دل، ندانسته بودم/ بدین گونه مایل به جور و جفایی/ دریغا دریغا که آگه نبودم/ که تو بیوفا در جفا تا کجایی/ همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی/ نگارا من از آزمایش به آیم/ مرا باش، تا بیش ازین آزمایی/ مرا خوار داری و بیقدر خواهی/ نگر تا بدین خو که هستی نپایی/ ز قدر من آنگاه آگاه گردی/ که با من به درگاه صاحب درآیی/ شعر از «فرخی سیستانی»
-
- گفت به پیشم بیا/ گفت برایم بمان/ گفت به رویم بخند/ گفت برایم بمیر/ آمدم/ ماندم/ خندیدم/ مُردم. / شعر از «ناظم حکمت»
-
- آشکارا نهان کنم تا چند؟/ دوست میدارمت به بانگ بلند/ شعر از «فخرالدین عراقی»
-
- بیا که در غم عشقت مشوّشم بی تو/ بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو/ شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار/ چو روز گردد گویی در آتشم بی تو/دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا/ همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو/ اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا/ دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو/ پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار/ جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو/ شعر از «سعدی»
بازیگران
[ویرایش]- مهدی احمدی - استاد
- هانیه توسلی - رؤیا
- محسن شاهابراهیمی - کتاب فروش
- هیلدا هاشمپور - دختر دانشجو
- معصومه اسکندری - مادر
- پیمان میر علیاکبری - امیر