سید نصرالله اخوی
ظاهر
سید نصرالله اخوی تقوی (۱۸۷۲، تهران - ۱۹۴۷، تهران) فقیه، رایزن قضایی، قاضی، دادستان دیوان عالی، مدرس و شاعر ایرانی بود.[۱]
گفتاوردها
[ویرایش]بیا که عشق تو از سر نمیرود ما را | به دست آور دل اوفتاده از پا را | |
ببوی اینکه به پایت نثار سازد جان | تن ضعیف بهانه است این تمنّا را | |
به یاد دادم ناموس زهد و خرسندم | که اعتبار بود بیش زند رسوا را | |
لب از ترشّح می جان من دریغ مدار | که تا ببوسم آن لعل بادهپیما را | |
چه آتش است ندانم که ریختی در جام | که ناچشیده افروخت جان دانا را | |
هزار شام نویدم دهی و این عجب است | که باز عید شمارم نوید فردا را | |
تو را که دوش در آغوش یار بود قرار | کجا بدانی روز سیاه شیدا را | |
گمانم آنکه ز دل محو گشته عشق و کنون | یقینم آنکه ز سر در نمیرود ما را | |
هزار فکرت بیجا و نقشهای عجب | که جز دریغ به آخر نبود سودا را | |
بدان خیال که تا جامه تر نگردانی | ز سرگذشت براندیش موج دریا را | |
بگیر ساغز و نو کن فسانههای کهن | که طرح تازه پدید است دور مینا را | |
چو روزگار دگر شد به تازهگوی سخن | سخن به ناز خوش آید روان گویا را[۱] |
گفتاوردها
[ویرایش]- «با جناب قدوهالفضلا آقای حاجی سیدنصرالله اخوی- دامت برکاته- از فحول علماء و شعرا و ادبای عصر حاضر، مرا افتتاح روابط کتبی و آشنایی غائبانه دست داد در ایامی که من مشغول طبع و تصحیح مرزباننامه بودم، ایشان با یک وسعت قلب و انشراح صدری که فقط از مثل ایشان فاضلی، متوقع میتوان بود، نسخهٔ مصححهٔ خودشان را بدون هیچ سابقهٔ آشنایی و وثیقه اعتمادی برای تکمیل تصحیح آن کتاب برای من فرستادند و به آن مناسبت از آن وقت تاکنون، ابواب مکاتبه بینالجانبین باز است که این ضعیف از افاضات آن استاد محترم همواره سرفراز.»
- محمد قزوینی در شرح زندگانی خود ۱۶ربیع الثانی ۱۳۴۳ مطابق ۱۴ نوامبر۱۹۲۴[۲]
منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. دوم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۹۰۷. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.
- ↑ بیست مقاله قزوینی، دوره کامل:جلد ۱و۲، به تصحیح عباس اقبال و ابراهیم پورداوود، تهران: کتابفروشی ابنسینا و کتابفروشی ادب، چاپ دوم ۱۳۳۲، صص ۷–۳۰
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |