در کمال خونسردی (فیلم)
ظاهر
در کمال خونسردی فیلمی به کارگردانی ریچارد بروکس محصول سال ۱۹۶۷ است.
پری اسمیت
[ویرایش]- با عقل جور در نمیاد. منظورم اتفاقاتیه که افتاد. ارتباطی به کلاترها نداشت. اونا اصلاً منو آزار ندادن. اونا فقط از قضا اونجا بودن. فکر میکنم آقای کلاتر مرد خیلی خوب و متشخصی بود. تا وقتی که چاقو رو گذاشتم رو گلوش اینجوری فکر کردم.
- از کسایی که نمیتونن خودشونو کنترل کنن، بدم میاد.
- دوست داشتم عذرخواهی کنم، اما... از کی؟
دیالوگ
[ویرایش]- خبرنگار: میگن دوستپسر نانسی مظنون اصلیه.
- الوین دیوی: جدی؟
- خبرنگار: خب، اون آخرین کسی بوده که اونا رو زنده دیده.
- الوین دیوی: بجز قاتلا.
- دیک: [در ماشین به چند راهبه که در حال عبور از خیابان هستند، نگاه میکند] خواهر راهبه، عزیزم، چندتا جوراب سیاه میخوایم که صورتامونو باهاش بپشونیم.
- پری: خیلی خب، فراموشش کن. به هر صورت، راهبهها بدشانسی میارن.
- دیک: گرچه، یه جورایی سکسیان.
- پری: اگه تو یکی از اون یتیمخونهها زندگی کرده بودی، اینجوری فکر نمیکردی. با اون بیوههای سیاه که همیشه حواسشون بهت هست. همیشه تو تاریکی اینور و اونور میرن. وقتی تو خوابی جاسوسیتو میکنن. به خاطر خیس کردن جات با چراققوه کتکت میزنن. اون اولین باری بود که اون پرنده زرد نجاتم داد.
- دیک: اون چی؟
- پری: یه جور طوطی. بلندتر از عیسی. زرد درخشان، مثل گل آفتابگردون. مثل فرشته انتقام به اون راهبهها حمله کرد. راهبهها تمنای بخشش کردن ولی پرنده زرد همشونو کشت. بعد منو تو بالهاش گرفت و بردم اون بالاها تو بهشت.
- دیک: عجب پرنده باحالی هواتو داره.
- دیک: فهمیدم که تو یه قاتل بالفطرهای یا نکنه در مورد اون ولگرد تو وگاس دروغ گفتی؟
- پری: نه.
- دیک: چرا کشتیش؟
- پری: دلیل خاصی نداشت. همینجوری.
- دیک: این بهترین دلیله.
- خبرنگار: میفهمم، مأمور اعدام آمادست. اسمش چیه؟
- الوین دیوی: ما مردم.
- دیک: [به زندانی سلول کناری] هی اندی، تو اون کتابا چیزی نوشتن که وقتی دارت میزنن چی میشه؟
- اندی: [در حال سیگار کشیدن] گردنت میشکنه... [تف میکند] میرینی تو شلوارت.