در جبهه غرب خبری نیست
ظاهر
در جبهه غرب خبری نیست (به آلمانی: Im Westen nichts Neues) رمانی با موضوع جنگ از اریش ماریا رمارک، نویسندهٔ اهل آلمان است که سال ۱۹۲۹ منتشر شد.
گفتاوردها
[ویرایش]- «حقیقت این است که در سه چیز استاد شدهایم: قمار، فحش و جنگ. سه چیزی که در برابر بیست سال زندگی حاصلی است ناچیز و در عین حال زیاد و وحشتناک.»[۱]
- «زمانی آرزوهایی داشتیم ولی آنها فراموش شدند، چون مال دنیای دیگری بودند که امروز از ما خیلی دور است.»
- «چیزی که باعث میشود آدم به نظر این قدر فراموشکار بیاید، عادت است. دیروز باران آتش به سرمان میبارید، امروز با هم شوخی میکنیم و توی کوه و صحرا پرسه میزنیم و فردا دوباره به سنگرها و زیر آتش برمی گردیم.»
- «یک فرمان نظامی این انسانهای ساکت و آرام را دشمن ما کردهاست و فرمان دیگری میتواند آنها را دوست ما کند.»
- «حرفی نداریم که معلمها و مردم و روزنامهها می گن که ادعای ما درسته و خدا کنه که اینطور باشه. اما معلمها و مردم و روزنامههای فرانسوی هم می گن حرف اونا درسته. حالا چی می گی؟»
- «رفیق من نمیخواستم تو را بکشم… حالا برای نخستین بار میبینم که تو هم آدمی هستی مثل خود من. من همه اش به فکر نارنجکهایت، به فکر سر نیزه ات، و به فکر تفنگت بودم؛ ولی حالا زنت جلو چشمم است و خودت و شباهت بین من و تو. مرا ببخش رفیق. ما همیشه وقتی به حقایق پی میبریم که خیلی دیر شده. چرا هیچ وقت به ما نگفتند که شما هم بدبختهایی هستید مثل خود ما. مادرهای شما هم مثل مادرهای ما نگران و چشم به راهند و وحشت از مرگ برای همه یکسان است و مرگ و درد و جان کندن یکسان. مرا ببخش رفیق. آخر چطور تو میتوانی دشمن باشی؟ اگر این تفنگ و این لباس را به دور میانداختیم آن وقت تو هم مثل کات و آلبرت برادر من بودی. بیا بیست سال از زندگی من را بگیر و از جایت بلند شو…»
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ اریش ماریا رمارک، در غرب خبری نیست، ترجمهٔ سیروس تاجبخش، انتشارات ناهید.