خشایار دیهیمی
ظاهر
گفتاوردها
[ویرایش]- «من حاضرم یکمیلیون تاوان بدهم اما ۱۰هزارتومان زیرمیزی ندهم. شهروند باید اینطور فکر کند نه اینکه ۱۰هزارتومان بدهد تا خرش از پل بگذرد، شهروند یعنی آدمهای همبسته با هم که میفهمند اگر امروز خر من از روی پل گذشت، فردا خر دیگری را علیه من از پل میگذرانند. درست مثل یکی از زیباترین آیههای قرآن که کشتن یک نفر یعنی کشتن انسانیت. پایمال کردن حق یک نفر یعنی کشتن حقوق شهروندی. همه جای دنیا پلیس از مردم میترسد چون اگر حافظ قانون، بیقانونی بکند پدرش را درمیآورند. دفاع از قانون یعنی دفاع از اخلاق در عالم سیاست. شهروند باید شهامت داشته باشد ما هنوز شهروند نشدهایم و البته این زمان میبرد.»[۱]
- «من برای دل خودم کار میکنم، تا الآن همینطور زندگی کردم. لیسانس شیمی دارم؛ ولی چون دوست داشتم ترجمه کنم، به کار ترجمه روی آوردم. من از بچگی به خواندن کتاب علاقه داشتم و میخواندم، در همهٔ حوزهها مطالعه داشتم و وقتی هم بزرگ شدم و به سنی رسیدم که تصمیم گرفتم پول دربیاورم، همین شغل را انتخاب کردم و امروز هم همینطور است، خیلی زیاد کتاب میخوانم و هرکدام را که دوست داشته باشم و لذت ببرم را ترجمه میکنم تا بقیه را در این لذت شریک کنم.»[۲]
- «متأسفانه وقتی پای پول وسط میآید، آدمها طور دیگری میشوند و حتی حاضرند زندگی فرد دیگری را هم به باد دهند»[۳]
- «کسانی که تنها در رشتههای دیگر بهصورت تخصصی کار میکنند و میخوانند و به ادبیات نمیپردازند، هرگز نمیتوانند رشته خودشان را هم درک کنند. باید با ادبیات شروع کرد. ادبیات آدم را، آدم میکند و به آدم وسعت نظر و سعهصدر میبخشد. چون در ادبیات تنها با یک ایده مواجه نیستید، با آدمهای واقعی زندگی میکنید.»[۴]
- نامه «مصاف مستقیم ـ سخن آخر» خطاب به آیتالله خامنهای:
- «نباید آمال هفتاد میلیون نفر را به پای غرور و کینتوزی شخصیاش قربانی کنید. آقای خامنهای! تا کنون با نوکرانت و مزدورانت حرف زدهام؛ و شاید خیال کردهای که شهامت حرف زدن مستقیم با تو را ندارم. کور خواندهای. شهروند نمیترسد. تازه به آن خدایی که خدای من است قسم میخورم که حتی به فکر عاقبت تو هم هستم. نمیتوانی و نباید آمال هفتاد میلیون نفر را به پای غرور و کینتوزی شخصیات قربانی کنی. من از خارج از کشور نمینویسم. من همینجایم. در محضر مزدورانت. اما با همهٔ اعتدالم و دندان به جگر فشردنم، دیگر نمیتوانم شاهد بدبختی مردم به خاطر هوا و هوس تو باشم.
من برانداز نیستم. تو براندازی. تو نوکری. من آزادهام. مزدورانت را بفرست. زیر شکنجه میمیرم. اگر قانون سرت میشود من تو را به محکمه میخوانم. تا از محکمه کی سر بلند آید بیرون. نمیتوانم دیگر این همه خفت و دروغ را تحمل کنم. مرد میدانی اگر، بیا. وگرنه همان مزدورانت را بفرست سراغ من هم. فرزندان پاکاندیشم در بندند. چه باک… یکی به آنها اضافه کن. گرچه پیرم و دوام نمیآورم اما سخنم باید با عملم یکی باشد. جز خیر و صلاح مردم نخواستم و فرای قانون سخنی نگفتم.. به خلاف تو. نام و نشانم معلوم و منتظر مزدورانت… والسلام»[۵] - بازپس گیری نامه خطاب به آیتالله خامنهای:
در پی تذکرات مشفقانهٔ دوستان و تأمل ثانوی خودم، دو یادداشت اخیر را شخصاً حذف کردم چون کلماتش زیبندهٔ قلم یک شهروند نبود -با سپاس از همهٔ دوستان و پوزش
منابع
[ویرایش]- ↑ >«افشاگری خوب افشاگری بدتاریخ=۱ اسفند ۱۳۹۱». روزنامه شرق. بازبینیشده در ۰۳-۰۲-۲۰۱۷.
- ↑ http://mellatonline.ir/news/news.cfm?id=4970
- ↑ http://mellatonline.ir/news/news.cfm?id=4970
- ↑ http://www.ketabnews.com/detail-30005-fa-1.html
- ↑ «مصاف مستقیم ـ سخن آخر». بالاترین، 22 فروردین 1394. بازبینیشده در 11 آوریل 2015.