خروس (داستان)
خروس داستان بلندی از ابراهیم گلستان (-۱۳۰۱) نویسنده ایرانی است که در سال ۱۳۷۴ در انتشارات روزن در نیوجرسی و لندن و در سال ۱۳۸۴ توسط انتشارات اختران در تهران منتشر شد. به گفتهٔ گلستان او این داستان بلند را در آخرین روزهای سال ۱۳۴۸ و تابستان ۱۳۴۹ نوشتهاست. تکههایی از نسخهٔ اول خروس در سال ۱۳۵۹ خورشیدی در مجله لوح برای چاپ شد. در دهه ۱۳۷۰ این داستان به صورت ناقص و با جملههای کوتاهشده در قالب مجموعهای به نام «شکوفایی داستان کوتاه در دهه نخستین انقلاب» بهچاپ رسید. گلستان اعتراض خود به چاپ این داستان را در ابتدای چاپ کامل این کتاب مکتوب کرد. در سال ۱۳۸۵ و یک سال بعد از چاپ کتاب در ایران، مجوز انتشار خروس لغو شده و در سال ۱۳۸۶ در بیستمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران فروش آن ممنوع اعلام شد. تلاش ناشر برای دریافت مجوز تجدید چاپ، ثمری نداشت.
داستان خروس داستانی تمثیلی است، بر وقوع تغییرات اجتماعی دلالت میکند و دست به نمایاندن خرافات، نادانی و پلشتی زندگی آدمهای داستان میزند. وجه تمثیلی خروس برگرفته از وجه رئالیستی آن است. برخی «خروس» را یک نماد دانستهاند که در داستان گلستان نهفقط شخصیت که مبدل به قهرمان داستان میشود. پس از کشتهشدن خروس، این نماد سویهای اسطورهای مییابد چراکه حاجی میخواهد جای او را بگیرد اما خروس در شخصیت دیگری حلول میکند و انتقامش را میگیرد. در مقابل برخی مخالف نمادین بودن داستان خروس هستند و عقیده دارند داستان خروس نقد خرافه و پیشگویی انقلاب نیست و هر قرائت اخلاقی داستان دقیق گلستان را به شعاری دمدستی تقلیل میدهد. آنها داستان گلستان را داستانی ضد تفسیر میدانند.
نثر گلستان در خروس منحصربهفرد است و با زمان و مکان داستان و شخصیتها، بهویژه با استفاده از گویش جنوبی، مطابقت دارد. این نثر، بهکلی با نمونههای دیگر داستانی او متفاوت و غریبترین نثر گلستان است. سکتههای عامدانه و اخلالهای ظریفی که نویسنده در نثر ایجاد کردهاست در راستای ضد تفسیر بودن آن است. گلستان دست به نوعی زمختنویسی نادیدنی زده که نه تفاوتش با زبان معیار را بهرخ میکشد و نه خواننده را آزار میدهد. شگردهای نثر گلستان برگرفته از متون و ادبیات کهن است. نثر خروس شاعرانه است و این شاعرانگی برآمده از «ریتمی» است که گلستان در آن تبحر دارد و میتواند برای ایجاد تنش دراماتیک در داستان، میان تعبیرهای کوتاه و بریده و توصیفهای طولانی و تغزلی، هماهنگی ایجاد کند. ایجاز در گفتوگوها و قدرتشان در پیش بردن داستان قابل توجهاند. نقلقولها در داستان، چندلایهاند که اغلب حامل چند معنا هستند. توصیفهای داستان زیبا و مؤثر در شخصیتپردازی است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «میدیدم حاجی از خروس خوشش نمیاید. بیکار بودم خواستم لجش بیندازم گفتم «خروس اینجوری غنیمته، حاجی.» گفت «وربپره! یا میپره رو مرغ، یا فضله میندازه، یا هی اذون میگه.» گفتم «خروس یعنی این.» گفت «ناکس بلد شده هی میپره بالای سردر.» گفتم «مؤذنای مسجدام میرن رو گلدسّه.» گفت «میرن اذون بگن، نمیرینن اونجا.»»
- خروس[۱]
- «همراهم گفت «مخصوصاً اینکه اولش مراسمی هم هس.» حاجی گفت «آفرین بر تو! اصل مراسمهن. دُرس گفتی. جر دادن میون مراسمه گمهن. مراسم و آداب وقار میده به جر دادن. ایطوری نی؟» همراهم گفت «چون جر دادن میشه یهجور جشن و مهمونی.» چون را به لهجهٔ حاجی برای مخرج بدن میگفت. حاجی گفت «مثل عروسیهن دیگه. مگه نه؟» همراهم گفت «عیناً. یا مثل ختنه سورونی.» و میخوردند... حاجی برای ما همه هی کنیاک، یا شاید هم ویسکی، ریخت. گفت «شوخی نی آخه، دریا و دور بودن از زن. حاجت دارن. حاجتهن دیگه.»»
- خروس[۲]
- «وقتی که بند را علی بهضرب چاقوی جیبش برید بالش را از روی صورتش برداشت دیدیم یک زیرپیراهن تپاندهاند توی دهانش. هرکس که کرده بود چندان آن را چپانیده بود که وقتی درش میآوردند حاجی با پهنی تمام دهن ترکید، و هرچه از قدیم حتی در عمق رودههاش سنگر گرفته بود بیرون ریخت. اما تمام آنچه درآمد به بوی گند و دلآشوب آورندهای که از اول بود چندان چیزی نمیافزود زیرا تمام سرتاپاش، با آن حالت به بند بسته و ناچار بیصدا، از همان اول پوشیده از گه بود. هرکس که کرده بود با دقت تمام موها و دست و پا و پشت و سینه و صورت را، بیتربیت، با سنده جلد کرده بود که انگار حاجی حنا بسته است.»
- خروس[۳]
- «... تا این که دور، خروسی اذان صبح را سر داد. به یاد خروس افتادم. چیزیست در هوا که هر خروس از آن خبر دارد، میداند که صبح نزدیک است یا وقت ظهر رسیدهست میخواند. بی خواندنِ خروس صبح میآید، اما خروس این هنر را دارد که میداند صبح میآید، با وقت همراه است. در انزوای پرستارهٔ پایان شب جای خروس خالی بود. گلبانگ از خانههای همسایه جبران غیبت آواز او نبود – تأکید غیبت بود. انگار این خانه خالی بود، انگار این خانه احتیاج به آواز صبحگاهی داشت. شاید توقع جنبندگی و بیداری یک میل عاطفی و آرزوی سادهٔ من بود، ربطی نداشت به واقع، اما به هر صورت من بودم که خوابآلود در خانه بودم و کمبود خانه را برای خودم شکل میدادم.»
- خروس[۴]
منابع
[ویرایش]- ↑ گلستان، ابراهیم. خروس. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴، 964-7514-70-0، ۲۵.
- ↑ گلستان، ابراهیم. خروس. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴، 964-7514-70-0، ۷۱–۷۰.
- ↑ گلستان، ابراهیم. خروس. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴، 964-7514-70-0، ۹۴–۹۳.
- ↑ گلستان، ابراهیم. خروس. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴، 964-7514-70-0، ۸۳–۸۲.