حسین آبادیان
ظاهر
حسین آبادیان (۲۲ ژانویه ۱۹۶۲، لار) تاریخنگار و استاد دانشگاه ایرانی.
گفتاوردها
[ویرایش]- «در بررسی متون مشروطه یک مورد نمیبینیم که روشنفکران و تاریخنگاران ما نگاه مشترکی نسبت به مشروطه داشته باشند… در ایران حتی معنی لفظی مشترکی از این اتفاق وجود نداشت. یکی میگفت مشروطه مصدر باب شرط است و دیگری از شریطه میگفت، یا عدهای میگفتند مشروطه یعنی سلطنت با شرط و شروط که حاکم را محدود میکند. البته مشروطه الزاماً نظام سلطنتی مشروطه نیست؛ جمهوری هم میتواند مشروطه باشد.»[۱]
- «حکومت زمانی مشروطه میشود که مردم حقوق اجتماعی و شهروندی خود را بشناسند و بدانند باید چه چیزی را از حکومت بخواهند و چه چیزی را نخواهند و برعکس حکومت چه حقی بر شما دارد.»[۱]
- «اساساً حاکمیت یک روند دوسویه است. حاکمیت وظایفی در قبال مردم دارد و مردم نیز. از این حیث مشروطه در تاریخ معاصر ما نقطه عطفی به حساب میآید، چون تا قبل از آن هیچکس از حقوق مردم و تکلیف آنها صحبتی نمیکرد. تا قبل از مشروطه حتی علما علیه حکومت چندان موضع نمیگرفتند و نهایتاً در مقابل مسائل حکومت میگفتند دعا کنید خدا حاکم جبار را به راه راست هدایت کند یا حاکمان را به روز قیامت واگذار میکردند. اما بعد از مشروطه، آخوندخراسانی میگوید ظالم را باید از حکومت به پایین بکشید. یعنی ۱۱۰ سال قبل، اولین بار یک مرجع تقلید میگوید در دوران غیبت، حکومت از آنِ جمهور ناس است.»[۱]
- «اما آیا استقرار مشروطیت در حکم جهاد در رکاب امام زمان (عج) است همانطور که مرحوم آخوندخراسانی میگوید؟ مشروطیت یک حکومت سکولار و دنیایی است که بر تفکیک قوا، احزاب سیاسی، مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی مبتنی است و بر تفکیک قوا تکیه دارد. البته در مشروطیت ایران مشخص نبود مشروطهخواهان چه میخواهند. حتی یک رساله هم نمیبینید که از طرف روشنفکران نوشته شده باشد که مشروطه چیست؟ پارلمان و مجلس چیست؟ آیا مجلس و حزب همان است که ما داشتیم؟ ما در میان اعضای حزب دموکرات هم سوسیالدموکرات داشتیم و هم منشویک و هم انقلابی. تقیزاده، رسولزاده، هاکوپیان و مخبرالسلطنه هدایت در آن حزب عضو بودند. اما آیا تعریف حزب سیاسی این است؟»[۱]
- «تصور خیلیها از مشروطه این است که هر کس هر چه دلش خواست میتواند بگوید و آزاد است هر کاری بکند. درحالیکه این اشتباه است درواقع زندگیکردن در یک حکومت مشروطه، سختتر و محدودتر از یک حکومت دیکتاتوری و حتی آنارشیست است، چراکه مشروطه بر حقوق شهروندی متکی است و حقوق شما به حقوق مدنی و اجتماعی جمع و دیگر افراد جامعه محدود میشود.»[۱]
- «آیا در مشروطه ما اخلاق و فرهنگ مدنی در جامعه وجود داشت؟ در دوره مشروطه هر کسی که میخواست با یکی تسویهحساب کند تفنگ برمیداشت و میرفت او را بکشد. مشیرالسلطنه را چگونه کشتند؟ اینکه او طرفدار محمدعلی شاه بود یکچیز است و اینکه او را در سر چهارراه مخبرالدوله بکشند مسئله دیگری است؛ خشونتی که بعد از آن کسی جرئت نکند از خانه پا بیرون بگذارد».[۱]
- «مشروطه در ایران بر مبنای فرهنگ و عرفی اتفاق افتاد که خواست ایرانیان بود. اساساً مردم حرف واعظ محل را بهتر میفهمیدند تا رجل تحصیلکرده و سیاسی اما واعظ محل چه تلقیای از مشروطه داشت؟ در این خصوص میتوان به مرحوم نائینی، که مهمترین و مستدلترین کتاب یعنی «تنبیه الامه و تنزیه المله» را نوشته نیز ایراد گرفت. درست است که نائینی مشروطه ایران را بر اساس فهم ما تئوریزه کرده اما آنچه او گفته مشروطه نبود. وقتی میگویند مردم در مقابل قانون برابرند، اما از منظر یک فقیه این برابری در کجاست؟ زن و مرد با هم برابرند؟ نسبت حقوق والدین و فرزندان چگونه است یا نسبت حقوق مسلمان با غیرمسلمان چیست؟ شاید از این گفته عدهای ناراحت شوند اما من معتقدم که حرف شیخفضلالله نوری که میگوید بنای شرع بر اختلاف حقوق است درست است. این آزادی اصلاً به معنای لیبرتی نیست. مرحوم آخوندزاده معتقد بود انسان میتواند در تخیلات خود آزاد باشد اما از نظر عالم دیگر مثل محلاتی، نائینی و آخوند خراسانی آیا انسان در تخیلات آزاد است؟»[۱]
- «اساساً از نظر مجتهد خط قرمز وجود دارد و تا جایی میتوانیم بنویسیم، آزادانه صحبت کنیم و تخیل کنیم که شرع مشخص کرده. پس نهضت مشروطه ما اصلاً و ابداء مانند پارلمان انگلیس یا انقلاب فرانسه نبود. در انقلاب مشروطه برخی خواستهها مانند تأسیس عدالتخانه مشخص و ملموس بود. تأسیس عدالتخانه هم کاملاً منطبق با قوانین شرع و دین صورت میگرفت و به قولی منظور این بود هرکس منکر شرعی مرتکب شد (چه شاه، چه رعیت) حکم شرعی باید در مورد او اجرا شود. پس بنیاد مشروطه ایران مبتنی بر شرع بود. تمام اینها یعنی اینکه پایه و اساس مشروطیت ایران با آنچه در غرب اتفاق افتاده بود؛ زمین تا آسمان متفاوت است».[۱]
- «در غرب یک چارچوب و پایه و اساسی وجود دارد که هیچگاه آن را از بین نمیبرند و در شرایط اجتماعی مختلف چارچوبها را با وضعیت موجود منطبق میکنند اما جامعه ما به قول همایون کاتوزیان یک جامعه کلنگی است که هر رجالی میآمد دستاندرکاران قبل از خود را جاسوس، خائن و وطنفروش معرفی میکرد و مجدد روز از نو و روزی از نو».[۱]
- «همیشه در تاریخ ما عدهای متهم به خیانت شدهاند و عدهای وطنپرست معرفی شدهاند. درحالیکه باید رجال سیاسی را در ظرف زمانی-مکانی و شرایط دوره قضاوت کرد و هم اشتباهات آنها را دید و هم دستاوردها و نکات مثبتی که داشتند. باید اشتباه و کارهای مثبت قوامالسلطنه، وثوقالدوله یا حیدرخان عمواوغلی را با همدیگر در مورد مشروطه دید. باید به تاریخ کشور احترام گذاشت درحالیکه ما الان یک خیابان یا کوچه به اسم دکتر مصدق نداریم. در مشروطه هم خواستهها از این جریان مشخص نبود. باید خواسته ملموس و مشخصی داشته باشیم. وقتی میگوییم مشروطه باعث شد ما حزب داشته باشیم اشتباه است. حزب فقط جمعشدن چهار وزیر و وکیل کنار هم نیست. مسائل تاریخی برای هر نسل باید بهروزرسانی شود و با توجه به تجربیات و آگاهی و جهانبینی متحولشده آنها برایشان بازگو شود».[۱]