آقامحمد مظفری یزدی با تخلُّص جیحون و لقبهای تاجُ الشعراء ، نواب ، افصح المتکلمین ، شهرتیافته به جیحون یزدی (۱۸۳۷ ، یزد - ۱۸۸۲ ، کرمان ) شاعر ایرانی بود.[ ۱]
رباعی
گویند به معراج که امریست جلی
حق بود و رسول و آنکه حق راست ولی
لیکن چو نصارا، تو به تثلیث مکوش
کان جمله علی بود، علی بود، علی[ ۱]
هوای فسانه
چشمت به تیر غمزه دلم را نشانه کرد
این لطف هم که کرد به مستی بهانه کرد
زاهد حدیث حور کند ای پس می آر
مردانگی نداشت، خیالی زنانه کرد
از پیر میفروش کرامت عجب مدار
عمری به صدق خدمت این آستانه کرد
گر دین و دل به گندم خالت دهم چه باک
آدم بهشت بر سر این گونه دانه کرد
دیشب حکایت از سر زلفت نمود دل
شب را چو دید و هوای فسانه کرد
دردا که پیکهای مرا حسن این نگار
دیوانه کرد و باز به سویم روانه کرد
نقش رخ تو از دل جیحون نمیرود
این طرفه آتشیست که در آب خانه کرد[ ۱]