بهنام ناصح
ظاهر
بهنام ناصح (زادهٔ ۱۳۵۲ در رشت) نویسنده ایرانی است.
گفتاوردها
[ویرایش]پروانهای روی شانه
[ویرایش]- «نقاشی به من یاد داده که گاه برای پیدا کردن ایدهای مناسب فکر کردن چاره ساز نیست. بوم سفید آن قدر دهن کجی میکند که هر جور فکری را از مغزت میتاراند؛ اما یکباره بین خواب و بیداری؛ زمانی که انتظارش را نداری مثل دل دردی ناگهانی به سراغت میآید وادارت میکند از جا بلند شوی و بساط نقاشی را علم کنی. شعر هم همینطور است. انگار زندگی هم کم و بیش شبیه این هاست. گاهی برای این که فکری درست به مغز آدم برسد نیازی به فکر کردن نیست. وقتهایی باید مغز را تعطیل کنی تا مجال راه یابی یک راه خوب پیدا شود.»[۱]
- «عشقهای بزرگ همیشه در تهدید نفرتهای بزرگن. عشق بزرگ مثل یک عدد بزرگه که یک علامت منفی می تونه تمامش رو از این رو به اون رو کنه.»
- «مسعود میگوید زنها بعضی وقتها مثل اسبهای مسابقهاند: خوب میدوند اما مقابل مانع، درست لحظهای که سوار فکرش را نمیکند درجا میخکوب میشوند و آدم را به زمین پرتاب میکنند. نمیدانم شاید هم راست بگوید اما به نظرم، مردها هم گاهی مثل قاطرهای چموش بدون هیچ علتی اصلاً جم نمیخورند و انگار درهای مقابلشان باشد قدم از قدم برنمیدارند. در این مواقع دیگر هیچ فشار و سیخونکی کارگر نمیشود، مثل حالای مسعود…»
- «زندگی زناشویی مثل کار کردن اونه، گاهی روشنه و گاهی اتومات می کنه و خاموش می شه، لحظاتی توش مهر و محبته و وقتایی هم قهر و دلخوری اما امان از زمانی که این اتومات کار نکنه، اون وقت می گیم دستگاه خراب شده.»
- «دیگر برایم فرقی نمیکند که و چه طور، هر کس هر چه میخواهد بگوید و هر کس میخواهد میتواند این پیروزی را تصاحب کند. مهم این است که من به کاری که فکر میکردم درست است، پافشاری کردم و نتیجه گرفتم. امروز من قهرمانم. هر کدام از آن احمقها میتوانستند واقعاً قهرمان باشند بدون این که هیچکدام جای دیگری را در دنیای قهرمانان تنگ کنیم.»
منابع
[ویرایش]- ↑ بهنام ناصح، پروانهای روی شانه، نشر آموت، ۱۳۹۱.