ترحم بر پلنگ تیزدندان// ستمکاری بود بر گوسفندان
گوسفند ، بره - میش پستانداری است اهلی از خانواده گاوسانان، دسته ذوجسمان و گروه نشخوارکنندگان.
«او مظلوم شد اما تواضع نموده دهان خود را نگشود، مثل بره که برای ذبح میبرند و مانند گوسفندی که نزد پشمبُرَندهاش بیزبان است همچنان دهان خود را نگشود.»
«برهها برای لباس تو و بزها به جهت اجارهٔ زمین به کار میآیند.»
«به حالت گله خود نیکو توجه نما و دل خود را به گوسفندان خود مشغول ساز.»
«جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هریکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد.»
«در بازی زندگی، انسان ابتدا گولخور است و در پایان، گولزن؛ به عبارت دیگر او بره به دنیا میآید و روباه از دنیا میرود.»
«و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری باهم و طفل کوچک آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چرید و بچههای آن ها باهم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد.»
«برای گرگ دنبه بردن و برای میش ضجه زدن.»
«برهکشان است!»
«بز به میش میگوید: دیدم، دیدم!»
«بز را به پای خودش میآویزند، میش به پای خود.»
«گرگ در لباس میش.»
«گرگ و میش باهم آب خوردن.»
«گوسفند امام رضا را هم تا چاشت نمیچراند.»
«گوسفند به فکر جان، قصاب به فکر پیه.»
«گوسفند را برای کشتن فربه کنند.»
«گوسفند را به گرگ سپردن.»
«گوسفند شش ماه چاق است، شش ماه لاغر.»
«گوسفند کشته از پوست باز کردن دردش نیاید.»
«مثل گوسفندان که چون یکی به جوی گذرد، دیگران نیز بر پی او گذر کنند.»
«مثل گوسفند، یکی که از آب جست، همه میجهند.»
«میش بخوره پیشواز گرگ میره.»
فردوسی :
«بزرگان به بازی به باغ آمدند
همه میش و آهو به راغ آمدند»
سعدی :
«ترحم بر پلنگ تیزدندان
ستمکاری بود بر گوسفندان»
سعدی
«در برابر چو گوسفند سلیم
در قفا همچو گرگ مردم خوار»
فردوسی :
«دگر سو سرخس و بیابان به پیش
گله گشته بر دشت آهو و میش»
سعدی :
«سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره»
سعدی :
«سر گرگ باید هم اول برید
نه چون گوسفندان مردم درید»
ابن یمین :
«شبان بره آن به که دارد نگاه
از آن سگ که با گرگ شد آشنا»
سنایی :
«گرگ را با میش کردن قهرمان باشد زجهل
گربه را با پیه کردن پاسبان باشد خطا»
ناشناس :
«گر گرگ مرا شیر دهد میش من است
بیگانه اگر وفا کند خویش من است»
سعدی :
«نیاید به نزدیک دانا پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند»