ایان مکیوون
ظاهر
ایان مکیوون (به انگلیسی: Ian Russell McEwan) (زاده ۲۱ ژوئن ۱۹۴۸) نویسنده و نمایشنامهنویس انگلیسی است.
گفتاوردها
[ویرایش]شنبه
[ویرایش]- «وقتی هیچ عواقبی در کار نباشد، اشتباه کردن فقط یک انحراف کوچک است.»[۱]
- «مزیت خواب و بیدار بودن، کاوشی ایمن در حواشی ذهن است.»
- «او دید که هیچکس واقعاً صاحب چیزی نیست. همه چیز، اجاره ای یا قرضی است. اموالمان بیشتر از ما زندگی میکنند و درنهایت، آنها را ترک خواهیم کرد.»
خیالباف
[ویرایش]- «این که چطور میشود به زندگی در میان رازها عادت کرد، خود یک راز است. همهچیز ممکن است خواب باشد و هیچکس نمیتواند از هیچچیز مطمئن باشد؛ کمکم به این نتیجه رسید که احتمالاً زندگیاش فقط یک رویاست. اگر زندگی رویاست، پس مردن نباید چیزی جز لحظهٔ بیداری باشد. آدم میمیرد، رؤیا به پایان میرسد و او بیدار میشود. بقیه وقتی حرف بهشت را میزدند همین را میخواستند بگویند.»[۲]
تاوان
[ویرایش]- «در این روزگار چه چیزی گناه بود، چه چیزی جرم بود؟ موضوع ارزش بحث کردن نداشت. هر کسی بی گناه بود، و هیچکس نبود. شاهدان خود نیز گناهکار بودند. همه روز، ما به تبهکاری دیگران گواهی میدهیم. آیا تو خودت این روزها کسی را نکشتی؟ چند نفر را به حال خود گذاشتی که بمیرند؟»[۳]
سگهای سیاه
[ویرایش]- «دور و بر ما کم نبودند پدر و مادرهای بگویی نگویی افسرده که دلخوشی بزرگ شان این بود که دست کم بچه ۱۷ ساله شان قدر جوکها، نصیحتها، آشپزی و حتی پول شان را بداند.»[۴]
- «خاطره غیرقابل اعتماد من از آن بخش لهستان که میان ورشو و لوبلین قرار دارد، دشت پهناور قهوه ای سوخته شخم خوردهای است که جاده مستقیم بی درختی از میانش میگذشت. وقتی رسیدیم برف ملایمی میبارید. به حرف دوستان لهستانی گوش کردیم و گفتیم در مرکز لوبلین پیاده مان کند و از آنجا راه افتادیم. من درست نفهمیده بودم که شهر چقدر به اردوگاهی که همه یهودیهایش را سه چهارمش را بلعیده بود، نزدیک است.»
- «سگ نشنید. پلک هم نزد. همراهش در سمت راست نرم روی شکم به جلو خزید. اگر پارس میکردند احساس بهتری پیدا میکرد. سکوتی که غرش را قطع میکرد به معنی محاسبه بود. این حیوانها نقشه ای داشتند. قطره ای بزاق از آروارههای سگ بزرگتر روی مسیر چکید. بلافاصله چند تا مگس دورش جمع شدند.»