ابراهیم پورداوود (۹ فوریه ۱۸۸۶ ، رشت - ۱۷ نوامبر ۱۹۶۸ ، تهران ) حقوقدان، شاعر، روزنامهنگار، پژوهشگر ایران باستان، متنویرای کهن، مؤلف، مترجم و استاد دانشگاه ایرانی بود.[ ۱]
عشق ایران
برگیر پرده از رخ، برهان ز انتظارم
تا نیمجان خود را مَقدَمَت سپارم
گفتم ز ناله چون نای گشتم ز مو به چون موی
یاد آورد ز توفان چشمان اشکبارم
من مرغ خوشنوایم، ایرانم آشیانه
از دور چرخ کجرو پاریس شد گذارم
گیرم که شهریارش شد رشک خلد و فردوس
اما چه سود، نبود آرامگاه یارم
جشن است و خیل رندان افتاده است مدهوش
از جام مهر ایران، من مست هوشیارم
چنگ است و تار و تنبور، رود و می و چغانه
من نالهٔ وطن را از دور گوش دارم
چون کبک کوهساران، خوبان همه خرابان
در گشت و در تماشا، من زار و دلفکارم
تا جور دشمنان را، تاریخ یاد دارد
از زندگی ملولم، با درد و غم دچارم
این آه و اشک و افغان امروز بیثمر نیست
فرداست لاله روید از تربت و مزارم
افروخت پورداود در سینه عشق ایران
زان روست شعله خیزد ز اشعار آبدارم[ ۱]
بخشی از یک مخمّس
اگر از خاک سرخسیم و اگر از اهواز
گر ز گیلان و عراقیم و اگر از شیراز
اگر از حدِّ بلوچیم و اگر از ققفاز
جمله هستیم در این خاک شریک و انباز
همه را بهره یکی باشد در سود و زیان
مرغ دلباختگانیم، وطن لانهٔ ماست
آهوی یک چمن و ایران کاشانهٔ ماست
پور یک مام و وطن مادر فرزانهٔ ماست
همه فرزند و یکی باب و وطن خانهٔ ماست
جمله پروردهٔ یک دایه و سیر از یک خوان
نام این مُلک بخارا نَبوَد، ایران است
جای آسایش و آرامگه شیران است
خاک وی برتر از زهره و کیوان است
خور استقلالش بر چرخ برین رخشان است
این نه مصر است و نه هند است و نه هم ترکستان
جور و بیداد فراوان دید این مُلک
ستم و کینهٔ اسکندر دون دید این ملک
دشت و هامون ز عرب غرقه به خون دین این ملک
ظلم و چنگیز ز اندازه برون دید این ملک
گنبد و کاخش ز آسیب نلرزید ارکان
ما به فرمان و به حکم سیهات تن ندهیم
رخته در خانهٔ خود دیون و هریمن ندهیم
غول بیسیرت، در معبد، مسکن ندهیم
جغد ویرانه گرین راه به گلشن ندهیم
روستایی نگزینیم به جای شاهان[ ۱]
«دیگر از فضلای مقیم برلین در آن ایام دوست قدیمی من آقای میرزا ابراهیم پور داود بود از شعرای مستعد عصر حاضر با طرزی بدیع و اسلوبی غریب متمایل به فارسی خالص که تعصب مخصوصی بر ضد نژاد عرب و زبان عرب و هر چه راجع به عرب است دارند و مثلاً این بیت خواجه را:
اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبی است
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است
سخت انتقاد میکنند که چرا عربی را جزو هنر شمرده است و این ضعیف با وجود اینکه درین تعصب بر ضد زبان عربی با ایشان توافق عقیده ندارم معذلک خلوص نیت و حرارت و شور ایشان را در این خصوص از جان و دل تحسین میکنم.»
محمد قزوینی در شرح زندگانی خود ۱۶ربیع الثانی ۱۳۴۳ مطابق ۱۴ نوامبر۱۹۲۴[ ۲]
↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ برقعی، محمدباقر . سخنوران نامی معاصر ایران . ج. دوم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۸۲۸. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴ .
↑ بیست مقاله قزوینی، دوره کامل:جلد ۱و۲، به تصحیح عباس اقبال و ابراهیم پورداوود، تهران: کتابفروشی ابنسینا و کتابفروشی ادب، چاپ دوم ۱۳۳۲، صص ۷–۳۰