پرش به محتوا

ارتداد در اسلام

از ویکی‌گفتاورد

ارتداد اصطلاح فقهی به معنی خروج فرد مسلمان از دین اسلام است.

گفتاوردها

[ویرایش]
  • «موضوع آن قدر گسترده است که علمای اسلام در مورد قتل که جزای مرتدّ می‌باشد اتفاق نظر ندارند.»
  • «ارتداد یک امر صد در صد تاریخی و فقاهتی است و هیچ ربطی به قرآن و سنّت پیامبر ندارد. بفرمایید این شما و این‌هم قرآن. آیا می‌توانید برای نمونه هم که شده حتی یک آیه نشان دهید؟ بلکه برعکس، اولا ارتداد مورد نظر قرآن، عملی است نه نظری، یعنی پشت کردن به خودی و پیوستن به دشمن، نه تغییر مذهب و انکار نظری آن. ثانیاً حتی در ارتداد عملی هم گفته آزادشان بگذارید و کاری به کارشان نداشته باشید.»
  • «حکم قتل کسی که از دین یا ملتش برمی‌گشت، درهمه مذاهب و ملتها بدیهی به‌نظر می‌رسیده و یک پیش‌فرض غلط آدمیان در طول تاریخ بوده است. جوامع اسلامی هم که مستثنای از آن امر نبوده‌اند. از مدرنیته به بعد است که مسئله حقوق بشر رسمیّت و مقبولیت نسبی پیدا می‌کند و جوامع پیشرفته تغییر مذهب را می‌پذیرند. فرق بسیاری از فقیهان ما با آنها در این است که آنها از قرون وسطای خود عبور کرده‌اند، ولی این فقیهان با قدرتی که بعد از انقلاب پیدا کرده‌اند، تازه میدان فرصت یافته‌اند ماهیّت خود را بروز دهند.»
  • «در قرآن مطلقاً کیفری دنیائی برای ارتداد، الحاد، شرک، کفر و نفاق و امثالهم وجود ندارد، نه تنها از بُعد اعتقادی، بلکه در تبلیغ و تشکیلات نیز، مادام که دست به اسلحه نبرده و آزادی دیگران را سلب نکرده باشند، باید از آزادی کامل برخوردار باشند. البته همان‌طور که می‌دانید در فقه اهل تشیع و تسنن، که دیدگاه بشری و اسلام تاریخی را عرضه می‌کند، برای ارتداد، سبّ نبی و موارد دیگری، که هیچ مستند قرآنی ندارد، از همان دوران بنی‌امیه و بنی‌عباس، فتاوی و احکامی به استناد برخی روایات و احادیث صادر و تدوین کرده‌اند.»

احادیث

[ویرایش]

شیعه

[ویرایش]
  • جابر جعفی از باقر روایت کرده که فرمود: چون زنی از اسلام برگردد از او تقاضای توبه کنید، اگر توبه کرد فبها و گرنه او را زندان ابد کنید و او را نکشند، چنان‌که مرد به ارتداد کشته می‌شود؛ آری او را (در زندان) به اعمال و خدمات وادارند و او را از آب و غذا به اندازه سد رمق دهند، و جز غذای ناگوار در اختیارش ننهند و لباس زبر بر او بپوشانند و بر نماز و روزه او را بزنند[۴]
  • از محمد آمده که فرمود: «هر که دینش را تغییر دهد یا از دینش برگردد او را بکشید ولی بندگان خدا را به عذاب آخرت یعنی آتش معذب نسازید»[۵]
  • حدیث دیگر از محمد: «اگر مردی از دین مرتد شود او را به اسلام بخوانید، اگر توبه نمود از او بپذیر و گرنه گردنش بزن و اگر زنی مرتد شد او را به اسلام بخوان اگر توبه کرد از او بپذیر و گرنه او را زندانی کن»[۶]
  • حدیث دیگر از محمد: هر که آیه‌ای را از قرآن منکر شود زدن گردنش روا باشد»[۷]
  • جعفر صادق می‌گوید :هر یک از شما امام و پیشوای الهی را منکر شود و از او و دینش بیزاری جوید، پس او کافر است و از اسلام خارج می‌باشد.[۸]
  • در حدیث دیگر از جعفر صادق داریم: کسی که ازدین اسلام برگردد و یا آنچه بر پیامبر نازل شده، پس از مسلمان شدن کفر بورزد، توبه او پذیرفته نمی‌شود.[۹]
  • محمد بن مسلم گفت: به امام پنجم گفتم: به نظر شما حال کسی که امامی را از شما (خاندان) انکار کند، چگونه است؟ پس گفت: کسی که امامی از امامان را انکار کند و از آن امام و دینش تبری بجوید کافر و مرتد از اسلام است زیرا امام از طرف خداست و کسی که از دین تبری جوید در آن حال خونش مباح است مگر این که بازگردد و به درگاه خدا از گفته‌اش توبه کند.[۱۰]

این حدیث ناظر به مرتد ملی است که توبه اش قبول می‌شود نه مرتد فطری

اهل سنت

[ویرایش]
  • عکرمه روایت می‌کند، گروهی از مشرکین را نزد علی آوردند و او دستور داد آنها را بسوزانند. خبر این عمل به ابن‌عباس رسید و او با شنیدن این خبر اظهار داشت، هرگاه من بجای علی می‌بودم دست به چنین کاری نمی‌زدم، زیرا پیامبر الله سوزانیدن افراد را منع کرده و در این راستا گفته است: «سوزانیدن کار الله است، شما هیچ‌کس را با مجازات الله که آتش زدن آنهاست کیفر ندهید.» بنابر این هرگاه من بجای علی می‌بودم، دستور می‌دادم آنها را بوسیله‌ای بغیر از سوزانیدن به قتل برسانند. از این پس هر مسلمانی که از اسلام بازگشت کرد، او را بکشید.[۱۱][۱۲]
  • از ابن‌عباس نقل شده است که پیامبر گفت: اگر مسلمانی از دین اسلام بازگشت، او را بکشید.[۱۳]
  • عایشه حدیثی از پیامبر نقل می‌کند: مرتدین باید کشته شوند یا به صلیب کشیده شوند یا تبعید گردند[۱۴][۱۵]
  • «این حکم در قرآن نیست و در زمان رسول خدا و پس از او که رده پدید آمدند و مرتدان بسیار گشتند کسی از آن‌ها به حکم پیامبر یا خلفاء دین به قتل نرسید؛ بنابراین مرتد را نمی‌توان به قتل رساند زیرا خلاف اختیار و آزادی است که خدا به بشر اختیار فرموده است و همچنین اخبار ضِعاف وارده در قتل مرتد نه موجب علم است و نه ظن و شک بلکه با تدبیر و دقت معلوم می‌گردد که اخبار مجعوله مَنحوله مخالف کتاب عزیز است زیرا واجب محتوم آن بود که چنین حکمی اگر حق باشد در قرآن ذکر شود و حال آن که نه در قرآن و نه در عمل پیامبر نسبت به مرنتدین زمانش ذکری نیامده است.

منابع

[ویرایش]
  1. http://www.islahweb.org/content/2005/9/12
  2. «پیامبری و شمشیر!». وبگاه bazargan.com/abdolali. شهریور ۱۳۹۵. 
  3. «تطبیق قوانین مجازات اسلامی با موازین جهانی حقوق بشر». وبگاه عبدالعلی بازرگان. دی ۱۳۹۳. 
  4. بحارالانوار، جلد 79، ص 220
  5. کنزالعمال، جلد 1، ص91
  6. کنزالعمال، جلد 1، ص91
  7. کنزالعمال، جلد 1، ص91
  8. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۵۴۴
  9. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۵۴۴
  10. بنگرید:
    • طبرسی، فضل بن البیان، ج ۲، ص ۲۰۸* وسایل، ج8، ابواب حد مرتد، حدیث1
  11. حدثنا أحمد بن محمد بن حنبل ثنا إسماعیل بن إبراهیم أخبرنا أیوب عن عکرمة أن علیا علیه السلام أحرق ناسا ارتدوا عن الإسلام فبلغ ذلک بن عباس فقال لم أکن لأحرقهم بالنار إن رسول‌الله صلی الله علیه وسلم قال لا تعذبوا بعذاب الله وکنت قاتلهم بقول رسول‌الله صلی الله علیه وسلم فإن رسول‌الله صلی الله علیه وسلم قال من بدل دینه فاقتلوه
  12. *صحیح بخاری، کتاب استتابة المرتدین، باب 2
    • سنن ابوداوود، کتاب حدود، باب 1
    • سنن ترمیذی، کتاب حدود، باب 25
    • ابن حنبل، جلد 1، ص 217
  13. *سنن ابن ماجه، کتاب حدود، باب 2
    • سنن نسائی، کتاب تحریم الدم، باب 14
    • الطیالسی، شماره 2689
    • صحیح بخاری، کتاب استتابة المرتدین، باب 2
    • سنن ابوداوود، کتاب حدود، باب 1
    • ابن حنبل، جلد 1، ص 217،282،322
    • سنن ترمیذی، کتاب حدود، باب 1
  14. حدثنا محمد بن سنان الباهلی ثنا إبراهیم بن طهمان عن عبد العزیز بن رفیع عن عبید بن عمیر عن عائشة رضی الله عنها قالت قال رسول‌الله صلی الله علیه وسلم لا یحل دم امرئ مسلم یشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول‌الله إلا بإحدی ثلاث رجل زنی بعد إحصان فإنه یرجم ورجل خرج محاربا لله ورسوله فإنه یقتل أو یصلب أو ینفی من الأرض أو یقتل نفسا فیقتل بها
  15. *سنن نسائی، کتاب تحریم الدم، باب 11
    • قسامه، باب 13
    • سنن ابوداوود، کتاب حدود، باب 1
  16. سید محمد جواد غروی، فقه استلالی در مسائل خلافی، 1377، نشر اقبال، تهران، بخش پنجم: حدود و تعزیرات، صفحه607
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ