کلود آدرین هلوسیوس
ظاهر
کلود آدرین هلوسیوس (به انگلیسی: Claude Adrien Helvétius) فیلسوف و ادیب فرانسوی است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «آدمیان خود را دوست دارند: همه در طلب خوشبختیاند و تصور میکنند که خوشبختی آنها در صورتی کامل است که از میزانی از قدرت کافی برای تأمین هر گونه لذت برای خود برخوردار باشند؛ بنابراین، عشق به قدرت از عشق به لذت سرچشمه میگیرد.»
- دربارهٔ انسان[۱]
- «انسان خیرخواه کیست؟ کسی که است که از دیدن بدبختی احساس دردناکی در او پدید میآید.»
- دربارهٔ انسان[۲]
- «فضیلت حقیقی در همهٔ اعصار و در همهٔ کشورها به نیکی مشهور است. نام فضیلت باید تنها به افعالی اطلاق شود که به حال مردم مفید و موافق نفع عمومی باشد.»
- دربارهٔ انسان[۳]
- «از تربیت همه کاری برمیآید… آنچه ما هستیم حاصل تربیت است.»
- دربارهٔ انسان[۴]
- «خیر عمومی بالاترین قانون است.»
- دربارهٔ انسان[۵]
- «هر اصلاح مهمی در بخش اخلاقی تربیت مستلزم اصلاح در قوانین و شکل حکومت است.»
- دربارهٔ انسان[۶]
- «از خصایص حکومت استبدادی این است که هم نبوغ و هم فضیلت را نابود میکند.»
- دربارهٔ انسان[۷]
- «برای انسانها امید بستن به توزیع عادلانهٔ ثروت ملی میان مردمی که تحت نظام حکومتی استبدادی زندگی میکنند دیوانگی است.»
- دربارهٔ انسان[۸]
- «مشیت خدای عادل و مهربان بر این تعلق دارد که فرزندان زمین خوشبخت باشند و از هر نوع لذتی که موافق خوشبختی عمومی است بهرهمند شوند. این است عبادت حقیقی که فلسفه باید به جهانیان ابلاغ کند… اخلاق مبتنی بر اصول حقیقی تنها دین طبیعی حقیقی است.»
- دربارهٔ انسان[۹]
دربارهٔ او
[ویرایش]- «هلوسیوس به مراتب بیشتر از ولتر طرفدار اصلاحات سیاسی بود. او به مراتب بیش از ولتر در اندیشهٔ براندازی استبداد و تأمین خوشبختی مردم بود. این یکی از دلایل این معنی است که چرا نویسندگان چپرو او را از پیشگامان خود به شمار میآورند.»
- «مشکل بتوان هلوسیوس را فیلسوفی ژرفاندیش دانست. روش او در تأویل همهٔ کنشهای نفسانی به احساس ناپخته است، و در اخلاق نیز تحلیل یا دفاعی که از نظریات اساسی خود میکند کامل نیست. این نقایص بر بعضی از متفکران دیگر عصر روشنگری فرانسه پوشیده نبود. مثلاً دیدرو گرایش او رتا به همطرازی و نیز تبیین او را از همهٔ اعمال اخلاقی بر مبنای خودخواهی پنهان مورد اعتراض قرار میدهد. با این همه، هلوسیوس در تحلیل تأویلی خود، و در اصرار خود بر روشنگری فکری و بر قدرت تربیت، و در حملات خود به کلیسا و دولت نمایندهٔ بعضی از وجوه عمدهٔ فلسفهٔ قرن هجدهم فرانسه است، هر چند مبالغهگویی است اگر او را متفکر نمونهٔ عصر خود به شمار آوریم.»
منابع
[ویرایش]- ↑ به نقل از فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم: از ولف تا کانت، ترجمهٔ اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، انتشارات سروش، ۱۳۷۵، صفحهٔ ۴۹.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۴۹.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۰.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۰.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۰.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۰.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۱.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۱.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۱.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۱.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، صفحهٔ ۵۱.
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |