کاریکلماتور
ظاهر
در متن این گفتاورد از هیچ منبع و مأخذی نام برده نشدهاست. شما میتوانید با افزودن منابع برطبق اصول اثباتپذیری و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیگفتاورد کمک کنید. مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد. |
کاریکلماتور نامی است که احمد شاملو بر نوشتههای پرویز شاپور گذاشت. این کلمه ابتدا در سال ۱۳۴۷ در مجله خوشه به سردبیری شاملو به کاربرده شد و حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است. به نظر شاملو، نوشتههای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. ویژگیهای کاریکلماتور:
- ایجاز
- تضاد
- ایهام
- تخیل
- ابتذال
- طنز
- نمونههای از کاریکلماتورهای پرویز شاپور که در نشریهها بخصوص خوشه به سردبیری احمد شاملو چاپ میشدند.
- وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
- اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
- به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
- به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
- قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
- به نگاهم خوش آمدی.
- قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
- هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
- برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشهبند بیرون میگذارم.
- گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
- روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!
- غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد.
- بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند!
- گلوبولهای سفید خونم جسد میکروب را اشکریزان تا گورستان به دوش کشیدند.
- نسیمی که به تک درخت میوزد سرود تنهایی سر میدهد.
- شکوفه پرواز هنگام پر کشیدن شکوفان میشود.
- آدمبرفی تگرگ اشک میریزد.
- مرحوم درخت با کمک نجار از نردبان چوبی بالا میرود.
- ستارگان در دل شب به روشنی روز میدرخشند.
- قطرات باران در آغوش هم آب میشوند.
- باد به کمک موج به ماهی میوزد.
_گل خودش را بو می کرد.
رسول مرادی
[ویرایش]- مغزش پاره آجر برمیداشت، استخدام شد!
- بعضیها برای سرگرمی، با احساسات بقیه بازی میکنند
- گزینههای روی میز عبارت بود از:پرداخت پول شام/شستن ظرفها
- مغزم را بیمهٔ بیکاری کردم
- تنها همدم من بازدمم است
- تابلوی دور زدن ممنوع را دور زدم
- همه آرزوی دیدن عزراییل را به گور میبرند
- خودکار روشن، خط تیره نمیکشد
- شیشهٔ اسید را «باز» کردم
- از خارج، خارج شدم
- مربی بازیکنانی را که پاس ندادند، به پاسگاه برد
- برای انتخاب سنگ قبرم، نظر روحم را پرسیدم
- آرایشگر از همه سرشناس تر است
- سلطان جنگل که شیر بخورد، شیر تو شیر میشود
- در لحظههای آخر زندگی، فقط عزراییل به یادم بود
- خود را درگیر کارهای «بی خود» نکنید
- سرتیپ، خیلی به مدل موهایش اهمیت میدهد
- از وقتی ممنوع التصویر شدهام، آینه تصویرم را نشان نمیدهد
- در بازی دوز، کلک زدم
- چوپان، اطرافیان عاقلی ندارد
- -بیادبی از که آموختی؟ -از با ادبان
- با گذاشتن سند، پدرش را درآوردم!
- با (حال) تر از آنم که به گذشته بیاندیشم.
- بیچاره جگرکی چه راحت به همه «دل» میدهد!
- طول زندگی با «أرز» بیشتر میشود
- برنده به خطِ پایان میرسد و بازنده به پایانِ خط!
- آنقدر بهداشتی بود، پولشویی میکرد!
- سنگ کلیه آدم را سنگدل میکند
- روحم عاشق فیلمِ ترسناک است!
- کفشدوزک برای بقیه حشرات پاپوش دوخت!
- به قطب جنوب اندیشیدم، سرما خوردم
- فقط سبزی خُرد کن برایم تره خرد میکند
- نقاش فقیر، رنگی به رو نداشت
- با پوشیدن کفش شماره ۴۸، پا تو کفش بزرگترها کردم
- فکر کردن بیش از حد به گذشته، «حالتان» را میگیرد
- روی مغازه اسید فروشی نوشته بود:باز است!
- از گاری فروش، «خواستِگاری» کردم!
- نجار بیچاره، درجا میزد
- با درآوردن کلاهش، سرش را به باد داد
- زغالی که آتش زا نباشد، زغال اخته است
- فقط ساعتهای فلزی زنگ میزنند
- چشم بادامیها همه را ریز میبینند
- بیچاره چون رعیت بود، «رعایت» میکرد
- با سند حقانیت از زندان آزاد شد
- سرنشینان تایتانیک، تهنشین شدند
- از وقتی سیگار کشید، کسی تابلوهایش را نخرید
- تنها وجه مشترک انسانها، اسکناس است
- در روزهای طوفانی، به انتظار پول بادآورده مینشینم
- بعضیها با زیر پا گذاشتن قانون خودشان را بالا میکشند
- بعد از مرگ همه را در قبر «فروتن» میکنند.
- با اینکه ویندوزم دیگر «بالا» نمی آورَد، میگویند «ویروسی» شده!
- از هر راهی بروی نباید خودت را گم کنی
- برای جدول خیابان، سؤال طرح کردم
- برای استعداد کور شدهام، وقت پیوند قرنیه گرفتم
- کارِ نوزاد، «زار» است
- شام آخر را با عزرائیل صرف کردم
- کودک درونم را سقط کردم!
- سلسلهٔ موی دوست با شامپوی نامناسب، منقرض شد!
فاطمه کواشی
[ویرایش]- کفش تنگ صاحبش را از پا درآورد!
- قانون را شکست موسیقی دان معترض!
حمید کنگیا
[ویرایش]- برای گرسنه نماندن، حرف حقم را می خورم!
- هر جا بوی کباب بیاید بوی کتاب گم میشه
حسین ناژفر
[ویرایش]- خط فقر، الفبا ندارد.
- قلم عقیم، باد مینگارد.
- «پری» روز، زیباترین روز بود.
- باران، زبانِ ناودان را باز کرد.
- بی کلهای، سرشناس شد.
- قرن، آبگیر ثانیه هاست.
- مخالف رژیم چاق بود.
- بی سواد، دستم را خواند.
- عزرائیل ، زنده یاد تولید می کند.
- مرگ ، فصل پنجم زندگی است.
- فقیر با فروش کلیه، آبرو خرید.
- شب نامه توبه کرد ، روزنامه شد.
- حکم جگرکی قمار باز "دل" بود.
- گرما آدم را "عرق سوز" می کند.
- عصر بیخبری، صبحی ندارد.
- در شبنم خیالم غرق شدم.
- نام بیمار عرب سالم بود.
- همه ی بی کاران ، هم کارند.
- بزنم به تخته، میخ خوبی است.
- تور ماهیگیر پر شد از ماهی آزاد.
- حکم تیر دارد خرداد خشک سالی.
- چاق بود ، همه ی فکرش شده بود "رژیم ".
- فوت آخر کوزه گر پر بود از گاز کربنیک.
- «قافیه» را باختم شعرم «سپید» شد.
- عاشق وحدت تیرهای چراغ برق هستم.
- گرسنگی با شاخ آفریقا سر شاخ شد.
- چه خود کفاست آدمخوار خود خور!
- حجم قفس را پرواز و پرنده پر می کند.
- شاید "بن بست مهر"عامل تمام طلاق ها باشد.
- در جهان سوم ، فقر از دیوار مهربانی بالا می رود.
- فقیر هرگز نمی میرد ، از این گور به آن گور می شود.
- در حکومت سایه ها ، سیاه ترین سایه حاکم شد.
- کودک درونم بازیگوش از آب در آمد.
- عرق حلال میخورد پیراهن کارگر.
- عامل بیکاری کلاهدوز، جلاد بود.
- تنبل عاشق کارهای ستادی است.
- فقط دزدها از «آگاهی» میترسند.
- سرشار از تهی بود دستهای گرانی.
- سارای این زمانه عاشق دارا میشود.
- خط فقر از مشتقات خط کوفی است.
- پستهٔ خندان اشک کودک فقیر را درآورد.
- دیدهبان حقوق بشر، نابینا از آب درآمد.
- چراغ الکلی نشئه ترین ابزار پزشکی است.
- جهان خوار اول تجزیه میکند بعد تحلیل.
- یکی را دیدم «ایستاده»، «خوابیده» بود.
- عدهای کسر کار خود را با غیبت پر میکنند.
- دوزیستان هم از توبره میخورند و هم از آخور.
- دستهٔ تبر، کوفیترین خویشاوند درخت است.
- فواید گیاهخواری، کتاب سال شد با گرانی گوشت.
- صیاد بال پرنده کباب کرد، بوی پرواز در آسمان پیچید.
- بیمار و زخم بستر پشت به هم عکس یادگاری گرفتند.
- روزنامه فروش با معرفت «همشهری» نمیفروشد.
- از تار «یحیی»، نغمه «داوودی» به گوش میرسید.
- دیدهبان حقوق بشر نا بینا از آب درآمد.
- پل زنگوله ، نوستالژی بز و گوسفندهاست.
- کارمند حفاظت فیزیکی ، کارشناس شیمی بود.
- فقر، «سگ دو» را به رشتهٔ ورزشی تبدیل کرد.
- درختان «تبرستان»، همه بی سر و شاخهاند.
- سشوار هم وسیلهٔ سرگرمی از آب درآمد.
- کاشف نانو تکنولوژی دانشمندی گرسنه بود.
- بیرنگ و روغن هم، میتوان تابلو شد.
- خوشمزهترین نان، نانِ بازو است.
- گرانی، بار مردم را سبک میکند.
- صحنهٔ جرم بوی عزراییل میدهد.
- هیزم شکن دکان درخت را تخته کرد.
- از سراب آموختم نوشیدن عطش را.
- ماهی تنگ ، غرق تماشای دریا شد.
- ساز بادی هم به هر بادی نمیرقصد.
- پستهٔ خندان به ریش فقرا میخندد.
- گیوتین، سرخورترین تیغ آرایشگری است.
- بیشتر برهها شانس گوسفند شدن دارند.
- «آپارتاید» ی با «سیاه» زخم جان سپرد.
- زمستان فصل عرق گیری پنجره هاست.
- انگشت حسرت، قاتل مینای دندانم بود.
- برای چریدن باید رسم گوسفند پیشه کرد.
- آرتور توسکا نی نی تنها نی نی نابغه بود.
- درخت بهار حامله و پاییز پا به ماه میشود.
- فقرای عصر حجر هم دستشان زیر سنگ اغنیا بود.
- مایه دارترین آدم هم «پابرهنه» به دنیا میآید.
- آدمهای ستاد تخریب، تخصص نوسازی ندارند.
- روی ماهت را گرفته بودی، نماز آیات خواندم.
- «حق با مشتری است»، شعار کاندیدای کاسب است.
- هیچ ظالمی خط میان گندم را به رسمیت نمیشناسد.
- دلاک، پاکترین نان را از چرکترین تن بدست میآورد.
- ای کاش فاصلهٔ بین «زرادخانه» و «ضرابخانه» را صلح پر کند.
- سرطان پایان زندگی نیست، آغاز زندگی پزشک و دارو ساز است.
- اغنیا به آب درمانی و فقرا به نان درمانی نیازمند هستند.
- زاینده رود جای خالی ماهی را با خشک سالی پر کرد.
- آی سی یو، تختی برای اقتصاد در حال احتضار ندارد.
- چاقوکش حرفهای، متخصص خطاطی چهره است.
- دارا عاشق دوغ سارا و سارا عاشق پول دارا بود.
- گندم زنگ زد، کشاورز پای درد دلش گریست.
- بی انصاف، نام دکانش را «عدالت» گذاشت.
- همیشه «زبان» را به «جبر» ترجیح دادهام.
- شادترین پلی که دیدم، پل سیدخندان بود.
- کفش فقیر با لبخند، اشک او را درآورد.
- سن تکلیف، آغاز بلاتکلیفی نوجوان است.
- بنزین هم «جایگاه» دارد، وای بر فقیر.
- آدم خود جوش نیازی به دیگ ندارد.
- عضو «ناتو» قالتاق از آب در آمد.
- قناد هسته ای کیک زرد می پزد.
- سایه ات، نگاهم را آفتابی کرد.
- رودخانه هم اهل طغیان است.
- نام عرب فقیر، عبدالغنی بود.
- شاخ آفريقا گرسنه می زاید.
- چکیدن، تولدِ باران است.
- فرش فقیر، خواب ندارد.
حسین مقدسینیا
[ویرایش]- به نام پیوند دهنده قلبها و عروق!
- هروقت آب از سرم میگذرد زیرآبی میروم!
- کلاغ میخواست پرواز هواپیمارا یاد بگیرد دچار نقص فنی شد!
- برای آنکه خواب از سرم نپرد داخل قفس میخوابم!
- خروس به جرم تأسیس مرغداری روانه زندان شد!
- اگرپدر برایم چاقو بکشد بازهم نمره نقاشیم بیست میشود!
- آنقدر احتیاط میکرد جایی نخوابد که آب زیرش برود عاقبت آبرویش رفت!
- خلبان چترش را باز کرد وزیر باران قدم زد!
- عاشق دل شکسته محتاج یک جمله دلچسب است!
- کشتیگیر حریفش را روی پل برد و او را داخل رودخانه انداخت!
- درخت دلشکسته به پشت هیزم شکن تکیه میدهد!
- پزشک برای شکم درد مرد فقیر قرص نان تجویز نمود!
- برای آنکه آب از دستش نچکد انگشتانش را با نوار تفلون بست!
- برج مراقبت به پرنده زخمی برای نشسن روی باند اجازه فرود داد!
- گلی را که یحیی گل محمدی در دروازه حریف کاشت بوی «گل محمدی» داشت!
- قرص نان با تجویز پزشک موجود است!
- دریا پس از خوردن قرص ماه خودش را بالا آورد!
- جراح قبل از عمل بیمار را لخت می کند، تا به خواست بیمارستان جامه عمل بپوشاند!
- آدم دل خور هیچگاه دل نمیدهد تا قلوه بگیرد!
- هروقت دلش میشکست غذای دلچسب میخورد!
- وقتی که عینک نمیزد «سه تار» را تار میدید!
- موجود تک سلولی تا آخر عمر در سلول انفرادی زندانی است!
- به دنبال نقاش گوش بُر در آسمان ها می گشتند در شب پر ستاره یافتندش!
- حضرت سلیمان از پرواز جا ماند باد بازیگوش را در قفس کرد!
- بیزارم از عشق بازاری!
- سارق بانک سر از پا نمی شناخت، جوراب را سرش کشید!
- عاقل تا کنار آب پل می جست دیوانه روی آب بهش می خندید!
- برماست که از ماست کره بگیریم نه از آب!
- با تار و پود زندگی خیال میبافم!
- سگ هار بر اثر گاز گرفتگی خفه شد!
- کلک سوار کرد تا سوار کلک شد!
- دروازهبانی که گل خورده بود بر اثر مسمومیت روانه بیمارستان شد!
- جوجه اردک زشت منقارش را عمل کرد تا شبیه قو شود!
- شکارچی تا چشمش به شیر افتاد بی درنگ آنرا سرکشید!
- مار از پونه بدش میاد، من از مار، پونه از من!
- کی روش میشه به «کی روش» بگه کی روش، سه پنج دو در ایران میخواهد جواب بدهد!
- وقتی از کار بیکار شدم کودک درونم را به شیر خوارگاه سپردم!
- هنگام افطار ثروتمند سفره رنگین و فقیر سفره دلش را پهن کرد!
- در کلهپزی مغز مرا خورد ومن زبان او را، او گرسنه ماند ولی من سیر شدم!
- شهردار زنجان پس از باز نشستگی شهردار زن جان شد!
- چاقو حسن یوسف را که دید، دستهٔ ی خودش را برید!
- سرخ پوست رنگ پریده صورتش را با سیلی سرخ نگه می دارد!
- حلاج هم که باشی پنبه ات را می زنند!
- تیرباران شد به دعای گربه کوره!
- مراد از خر شیطان پیاده نشد، شیطان هم سوار خر مراد شد!
- سبک سر با همه سر سنگین است!
- مرغ پخته را خام می کند روباه حیله گر!
- جا دارد از یخچالم که همیشه جا دارد تشکر کنم!
- وقتی که کار از کار گذشت من هم از خودم گذشتم!
- از چشم فیل افتاده بود از دماغش نیز هم!
- هر که بر آب آتش بریزد خاک باد!
- از آب کره بگیر آب کردنش بامن!
- شهریور مهرِآذر به دل بهمن افتاد!
- صاف رفتم توی دل چین و چروک برگشتم!
- از شوق پرواز در پوست خودم نمی گنجیدم، پوستم را کندند تا پرواز کنم!
- وقتی که سیاوش روسفید از آتش در آمد سودابه روسیاه از آب در آمد!
* بچه از تاب پرت شد، مادرش بی تاب شد!
- مغز بچه تاب برداشت، پدرش تاب را برداشت!!
- حضرت سلیمان قالیش را به باد داد و گفت باد ما را با خود خواهد برد!
- یه دختر دارم شاه نداره ماتم به کیش دادنش!
- از بی بخاری داماد عروس آتش به پا کرد!
- درخت زبان گنجشک را می داند اما جیک نمی زند!
- خسیس را بخیسانی هم نم پس نمی دهد!
- بحث کلامی می کردند با هم دو ناشنوا!
- بی دست و پا همیشه میان دست و پاست!
- در جنگ زرگری طلا کوب شدم!
- کلاهش را قاضی کرد سرش رفت!
- جراح گان در گرو عمل خود نهاد، غاقل از آنکه ساقی گان گرو گیر نبود!
- کوکی به کیفش زدم، کیفش کوک شد!
- قند در دلش آب می شود خود شیرین!
- برای خود سازی عارف باشگاه بدنسازی می رود، معتاد کنج خرابات!
مهدی فرج الهی
[ویرایش]- نانوا هم جوش شیرین میزند، بیچاره فرهاد
- بهار با کاپشن میآید و با عرقگیر رکابی میرود.
- درزمستان درختان به هم محرم میشوند.
- نانوا هم جوش شیرین میزند، بیچاره فرهاد.
- قرص ماه در داروخانه پشت دخل نشسته بود.
- به دلم آمد که میآیی آمدی و دلم رفت.
- آفتاب و باران زندگی را تر و خشک میکنند.
- هوای آلوده عینک دودی را به مرخصی میفرستد.
- آتش از درخت بالا رفته بود و آتشنشان سعی میکرد اورا متقاعد کند پایین بیاید.
- گاوها در صف کشتارگاه همدیگر را هل میدهند.
- وصیت کردم در مجلس ختمم از گاز اشک آور استفاده کنند.
- دست از سرم برداری دست به دست میشوم.
- با آسودگی خاطر از روی پل عابر پیاده برای حواسپرت راننده دست تکان میدهم.
- از روی پل عابر پیاده عرض خیابان را به طول عمرم اضافه میکنم.
- عزرائیل زودتر از بقیه خودش را به صحنه تصادف میرساند.
- دست دست کنی دست به دست میشوم.
- نمیدانم چرا هرچقدر به قربانت میروم نمیرسم.
- از تلفن عمومی برای گفتن حرفهای خصوصی استفاده میکنم.
- وقتی دو دل شدم؛ زن دومم را اختیار کردم.
- مهرش به دلم افتاد؛ اما مهریه اش آنرا از دلم درآورد.
- از مهریه بالا برای انداختن انواع بعضی از ترشی جات استفاده میشود.
- اگر عشق نبود مخابرات تا به حال ورشکست شده بود.
- آنقدر نصیحت آویزه گوشم کردم که گوشهایم سنگین شدهاست.
- آدم بدقول اسکناس بدون گوشه است.
- شنیدن حرف مفت خیلی وقتها گران تمام میشود.
- لباس عافیت به تنم گریه میکند.
- از وقتی شنیدم سایهام را باتیر میزنند، شبها بیرون میآیم.
- صندلی محافظه کار است.
- طناب دار همه تقصیرها را به گردن صندلی میاندازد.
- دزد پر توقع انتظار دارد سگ برایش قلاب بگیرد.
- فوتبالیست داستان روی قلم نویسنده فول کرد.
- در مستراح عمومی همه پا جای پای هم میگذارند.
- اندیشه در سکوت روزگار سپری میکند.
- اگر پول چرک کف دست باشد، مخارج سنگین زندگی حکم صابون آنتی باکتریال را دارد.
- شگفتا دهانم بوی شیر میدهد کلهام بوی قرمه سبزی.
- با ارئه فیش حقوقی ام عزرائیل را متقاعد کردم جانم را بگیرد.
- عاقبت در بالماسکه زندگی، رخ در نقاب خاک میکشیم.
- با جان کندن عزرائیل را ملاقات کردم.
- برای سفر آخرت بدنبال همسفر میگردم.
- تابستان در ختان را برای آمدن پاییز خوب میپزد.
- به لطف دسته کلاغها درخت عریان میوه دادهاست.
- بهار را در گلدان پسانداز میکنم.
- با یک گل میتوان دل بهار را بدست آورد.
- آفتاب و باران زندگی را تر و خشک میکنند.
- سراب با آفتاب رفع تشنگی میکند.
- کوهنورد امیدوار از سقوط بالا میرود.
- لباسهایم روی چوب لباسی رفع خستگی میکنند.
- سقوط از ارتفاع جان میگیرد و ارتفاع در سقوط جان میدهد.
- زبان مادری گوسفند دوحرف دارد؛ ب و ع
عباس گلکار
[ویرایش]- سپیده، شبرنگ باختهاست.
- ستاره، حیران ظلمات است.
- ماه، نگران زمین است.
- ستاره، محو تماشای طلوع میشود.
- باران در پیشگاه بهاران به خاک میافتد.
- ناودانها در مرگ باران سکوت میکنند.
- ای کاش اردیبهشت از زیر باران یک ریز نگاه میگذشت!
سهراب گل هاشم
[ویرایش]- شاید حکیم نظامی پزشک ارتش بودهاست.
- چون وقتمون خیلی کم بود، همه چیز بین ما زود تمام شد.
- وقتی از کارخانه باز نشسته شد در کار خانه با همسرش شریک شد.
- وقتی آبله مرغان گرفتم بیش از همه از خروسها وحشت داشتم.
- بعضیها مشغول ساخت و ساز هستند و بعضیها مشغول ساخت و پاخت.
- فقط حرفهای استاد ریاضی حرف حساب بود.
- مثل زودپز باش، درحالی که میجوشی به آرامی هم سوت بزن.
- شیرینترین بازیها نامزد بازی است، به شرطی که به ازدواج منتهی نشود!
- گل شیپوری نوازنده بزرگ ارکستر بزرگ باغ است.
- در کشورهای عقب مانده به قلمهای بی جوهر آزادی داده میشود.
- قبض آب را که دید برق از سرش پرید.
- کشاورز عصبانی، بادمجان را زیر چشم میکارد.
- عشقهای آبکی، در تابستان زود تبخیر میشود.
- فردا اولین روز از بقیه عمر شماست.
- بابت بدهی اش، تصمیم گرفت آینده اش را پیش فروش کند.
- آنچه هستید، شما را بهتر معرفی میکند تا آنچه میگویید.
- زندگی بدون عشق، مثل پیژامه بدون کش است.
- آرایشگر مدعی شد که از او سرشناس تر کسی نیست.
- بعضی از کشورها وسایل ارتباط جمعی دارند و بعضیها وسایل اغفال جمعی.
- در جدال اعداد، این صفرها هستند که بی طرفند!
- طناب دار و صندلی به یک اندازه مقصرند.
- در زندگی بعضیها هم نفس هستند و بعضیها هم قفس.
- روانشناسها و وکیلان زبان گرانی دارند.
- خود گوی و خود خند ای هنرمند، این است طنز هدفمند!
- بعضیها محو قدرتند و بعضیها در پی حذف آن.
- قند خون مزه تلخی به زندگی میدهد.
- از تجمع نجواها، فریاد متولد میشود.
- به خاطر پایمال کردن حقوق دیگران، کفشهایش را محاکمه کردند.
- مشکلات قابل حل زندگی را طلاق منحل میکند.
- با هنرها در مجلس هستند و بی هنرها در دفتر طنز بچه مشد.
- آنهایی که زبانشان دراز است، شخصیتی کوتاه دارند.
- بجز آدم پای دار، همه بیدارند.
- گاهی نگاهم در خیابان چشمانش راهپیمایی میکند.
- بیهوده متاز، مقصد همه خاک است.
- بعضیها اهل دلند و بعضیها تندیسی از خاک و گل.
- هر آدم خوب گذشتهای دارد و هر آدم گناهکار آیندهای.
- فریاد کشیدنی است اما کمتر وزن میشود.
- بعضیها به عرض زندگی فکر میکنند و بعضیها به طول آن.
- سرشناس تر از آرایشگرها کسی را نمیشناسم.
- همیشه درست میگویم اما نمیدانم چرا حق با دیگران است.
- باطری خورشید شبها زیر شارژر ماه است.
- بچههای فقیر فقط در زنگ انشاء به کنار دریا میروند.
- هر داغی، سرد میشود اما هیچ پختهای خام نخواهد شد.
عباس گلکار نقل از کتاب ماه نگران زمین است
[ویرایش]- طنز، روی مردم را باز میکند.
- درختان را میبرند تا سیل به آنها اصابت نکند.
- آدم پرخور، صاحب سخن را تسلیم کرد.
- تملق، گندستایی میکند، انتقاد، گندزدایی.
- دوستی خر و خرسوار، ناشی از بیتمیزی خر است.
- اگر مرگ نبود، جادهٔ عمر به شکل دایره بود.
- نویسندهای که نوشته اش را خواننده نمیفهمد، اگر ننویسد، زودتر به مقصد میرسد.
- مرگ، شایعهٔ عمر جاودانه را تکذیب کرد.
- توفان، درخت خشکیده را آسانتر میاندازد.
- دستی که درختان جنگل را میبرد، ستونِ پنجم سیل است.
- پدر سالار، کودکِ بی کودکی است.
- در جنگ، بیش از کودکان، کودکی کشته میشود.
- گوش پاییز، سنگینتر از آن است که صدای پای بهار را بشنود.
- عدد ۴ به نقطهٔ نامعلومی چشم دوختهاست.
- عدد ۸، هفتی است که بالانس زده.
- خدا، پرواز را آفرید، انسان قفس را.
- توهین و تملق در قاموسِ آینه نیست.
- سکوت، هیچ سخنی را سانسور نمیکند.
- قفس، خانهٔ امن پرندهٔ بی پرواز است.
- زمان، معطل ساعت تنبل نمیماند.
- پرندهای که با قفساش کنار آمده، احساس آزادی میکند.
- جادهٔ متروک و مسافرِ منزوی، همدیگر را پیدا میکنند.
- ماهی ساده لوح، روی آب میآید تا از توجه گربه، تشکر کند.
- ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی!
- آبشار، رودخانهٔ عمودی است.
- کابوس خشکسالی، صدای پای آب است.
- راه راستی از تونل وحشت واقعی میگذرد.
- قبرستان، جامعهٔ بی طبقهٔ همیشهٔ تاریخ است.
- مرگ، همه را لختمیکند.
- سیل و مرداب، افراط و تفریط جریان آبند.
- سگ گله، چنان هار شد؛ که گله به گرگ پناه برد.
- تزویر نگذاشته که کارخانهٔ طنز از بابت مواد اولیه در مضیقه باشد.
- پرواز شکسته، خودش را به قفس معرفی کرد.
- تبخیر تدریجی کودکی را، بزرگ شدن مینامیم.
- آینه به تو میبالد.
- سکوتِ جادهٔ متروک، جاودانه نیست.
- نه لاستیک ترکید، نه راننده خواب بود، جاده، جاخالی داد.
سامان فیروزی
[ویرایش]- آقایان معتقدند آدم باید مرد باشد و خانمها معتقدند مرد باید آدم باشد!
- سیارات منظومه شمسی به جمله «همیشه حق با مشتری است» اعتراض دارند!
- عشق مرا به دیوانه خانه کشاند چون معشوقهام پرستار تیمارستان بود.
- بعضیها دستشان رو میشود اما رویشان کم نمیشود.
- غزل قصیدهای است که عاشق شده باشد.
- معتادان به وسوسه شان جامه «عمل» میپوشانند
- جیغ بنفش، حاصل ترکیب جیغ طرفداران تیمهای آبی و قرمز در ورزشگاه است.
- پس از گذاشتن عینک، از عشق با نگاه اول پشیمان شد.
- نوشتههای سنگ قبر هر انسان هنگام تولدش نوشته میشوند.
- پستچی تنبل، نامهها را به اولین صندوق پست سر راه میاندازد.
- دنیا پرستی همیشه بد نیست، مخصوصاً وقتی تو دنیای من باشی.
- جاذبهٔ معشوق بدتر از جاذبهٔ زمین انسان را بر زمین میکوبد.
- آدمهای سربه زیر کمتر جواب سربالا میدهند.
- برای اینکه کفشهایش را برق بیاندازد، بندهای آن را در پریز فرومیکرد.
- شیرینی بعضی خاطرات مانند شیرینی لیمو شیرین با گذر زمان به تلخی میزند.
- آدم شیرین زبان برای خوردن چای به قند نیاز ندارد
- قبرستان کلی کشته-مرده دارد
- بعضی هواپیماها به جای «آن ور دنیا» آدم را به «آن دنیا» میبرند.
- به نظر دانشمندان نژادپرست، دوغ تنها به خاطر رنگش از نوشابه سیاه بهتر است.
- تجلی عشق آسمانی را در مهماندار هواپیما دید.
- مرگ سایه در آغوش نور اتفاق میافتد.
- روزنامههای وابسته به محافل قدرت زورنامه هستند.
- میخواست حرفهای گنده تر از دهانش بزند واژهها در گلویش گیر کردند
- حیوانات آزادیخواه محل اختفای شیر را به شکارچی لو دادند.
- چون صورتش مثل ماه بود فقط فضانوردان عاشقش میشدند.
- مهمترین هوادارانش ریههایش بودند.
- پس از دادن صدقه، بلای هفتاد و یکم بر سرش نازل شد!
- من میگم بره، تو میگی نره!
- برادرم نگاهت را، خواهرم چگرت را!
- نمیدانم دشمنان مسئول بدبختی ما هستند یا مسئولان دشمن خوشبختی ما!
- با معشوقه اش صحبت میکرد، تلفنش عشقال(!) بود
- در جلسه کنکور، همه گزینهها روی میز است
فاطمه شتابی وش
[ویرایش]- اسباب بازیهای کودکان مدرن شدند ولی دنیای خیال کودکان پوسید !!
- مادری که لالایی بلد نباشد، ترانهای از زبان کودکش نخواهد شنید.
- نوزاد به دنیا نیامده، چک پول نقد نشدهٔ حساب ازدواج است.
- انتهای جادهٔ زندگی خانه ایست که مرگش نامند.
- گاو، جویدهترین کلمات را بر زبان میآورد: ما!
- گاهی آنقدر در دسترس هستم، که باید از من دور شد.
جمال ناصری
[ویرایش]- برای عیادت از خیاط باشی کمپوت دکمه و پارچه گلی بردم!
- پرسپولیسیها تو تقویم بیشترین طرفدار را دارند.
- تبعیدی ام ناآرامم سیزده ساله دانش آموزم زیرا زادهٔ سیزده آبانم!
- طلادوستان در هنر تذهیب میکنند
- آدم احمق تنها ورودی اش Mouseاست.
- بداقبال از بازار شانس خرید.
- کیش یک آدمکش، تروریست بودن است.
- کوههای بینالود از مشهد دودآلود دیده میشوند.
مهرداد حبیبیانی زند نقل از کتاب گاهی به نگاهم سر بزن
[ویرایش]- گاهی به نگاهم سربزن. (نام کتاب)
- وقتی به توفکر میکنم، اندیشهام ته میگیرد.
- تولدم در مرگم تمنای نجات دارد.
- زندگی در مرگ تهنشین میشود.
- وقتی به جنگ میاندیشم، وضعیت اندیشهام قرمز میشود.
- زندگی سقوط انسان از کودکی به پیری است.
- صداقت تنها موجودی قلبم است.
- وقتی نماز میخوانم ایمانم قد میکشد.
- از مرز نگاهت پا را فراتر نمیگذارم.
- به زیر باران لحظهها عمرم شور میرود.
- وجودت آبروی علاقه من است.
- با تو در سرزمین مهربانی برای خود برو و بیایی دارم.
- واژه معتاددر کتاب دائرةالمعارف هم تحت پیگرد است.
- برای نگاهت هستی ام را لاجرعه سر میکشم.
- وقتی نیستی هستی ام به خطرمی افتد.
کتاب گاهی به نگاهم سر بزن اثر مهرداد حبیبیانی زند
متین یحیی زاده
[ویرایش]- بهار وقتی رسید که زیر پای آدمبرفی سبز شده بود.
- خروسی که فمنیست شده بود قدقد میکرد.
- برای بیدار کردن وجدانم، ساعتم را کوک میکنم.
- هیچ فرشته ای آدم نمیشود.
- هیچ مرده ای گورش را گم نمی کند.
- با نانهایی که آجر کرده بود کاخ ساخت.
- فحشا از سر و کول فقر بالا میرود.
- پرگار متعصب بجای دایره چهارگوش میکشید.
- در عزای مرگ جوانیم، موهای سفیدم را سیاه میکنم.
- ثروتمند تنها خطی را که نمیتواند بخواند «خط فقر» است.
- موش آزمایشگاه به آزادی موش فاضلاب غبطه میخورد.
- هیچ منجمی زمان وقوع «دل گرفتگی» را نمیداند.
- نقاشی که خانه نداشت آجر روی آجر میکشید.
- شاخ و برگ فکرش را که هرس کرد کوته فکر شد.