گراهام گرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
RAMINKHAZAI135 (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
افزودن تصویر،ابرابزار
خط ۱: خط ۱:
[[File:Graham Greene, Bassano.jpg|thumb|گراهام گرین]]

'''[[W:گراهام گرین|هنری گراهام گرین]]''' ([[W:۲ اکتبر|۲ اکتبر]] [[W:۱۹۰۴ (میلادی)|۱۹۰۴]] - [[W:۳ آوریل|۳ آوریل]] [[W:۱۹۹۱ (میلادی)|۱۹۹۱]]) رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، ناقد ادبی و نویسنده پرکار اهل [[انگلستان]] بود.
'''[[W:گراهام گرین|هنری گراهام گرین]]''' ([[W:۲ اکتبر|۲ اکتبر]] [[W:۱۹۰۴ (میلادی)|۱۹۰۴]] - [[W:۳ آوریل|۳ آوریل]] [[W:۱۹۹۱ (میلادی)|۱۹۹۱]]) رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، ناقد ادبی و نویسنده پرکار اهل [[انگلستان]] بود.


== گفتاوردها ==
== گفتاوردها ==
*«[[پاپ]] یک خصلت لازم را ندارد، آن هم [[شک]] است.»
* '''«[[پاپ]] یک خصلت لازم را ندارد، آن هم [[شک]] است.»'''
** ''به خاطر مخالفت با قرص‌های ضد بارداری''
** ''به خاطر مخالفت با قرص‌های ضدبارداری''
*«...حاضرم هر کاری بکنم تا چوب نازکم را لای چرخ سیاست خارجی [[آمریکا]] بگذارم...»
* «... حاضرم هر کاری بکنم تا چوب نازکم را لای چرخ سیاست خارجی [[آمریکا]] بگذارم…»
*«زمانی که مطمئن نیستیم،زنده هستیم.»
* «زمانی که مطمئن نیستیم، زنده هستیم.»
** <ref>https://www.brainyquote.com/search_results?q=Henry+Graham+Greene</ref>
**<ref>https://www.brainyquote.com/search_results?q=Henry+Graham+Greene</ref>
* «کفر لغت دیگری است برای آزادی اندیشه.»

** ''اسپکتیتر، (۱۸ آوریل، ۱۹۸۱)''
* «کفر لغت دیگرى است براى آزادى اندیشه.»
**''اسپکتیتر، (۱۸ آوریل، ۱۹۸۱)''
* «هیچ وقت فقر را نشناخته‌ام. به آن نزدیک بوده‌ام. بله، به این معنی که در هشت سال اول بزرگسالی‌ام باید مراقبش می‌بودم، اما هیچ وقت به آن نزدیک‌تر نشدم.»<ref>http://www.theparisreview.org/interviews/5180/the-art-of-fiction-no-3-graham-greene</ref>
* «هیچ وقت فقر را نشناخته‌ام. به آن نزدیک بوده‌ام. بله، به این معنی که در هشت سال اول بزرگسالی‌ام باید مراقبش می‌بودم، اما هیچ وقت به آن نزدیک‌تر نشدم.»<ref>http://www.theparisreview.org/interviews/5180/the-art-of-fiction-no-3-graham-greene</ref>


=== قدرت و جلال (۱۹۴۰) ===
''قدرت و جلال، ترجمه: هرمز عبداللهی، طرح نو، ۱۳۷۳''
* «[[مرگ]] در راه خوبی یا زیبایی، به خاطر وطن یا بچه‌ها یا یک تمدن، کار بسیار آسانی است. اما برای مردن در راه دودلی و فساد به وجود یک [[خدا]] نیاز است.»
** ص ۱۳۴
* «وقتی [[انسان]] بتواند چهره [[زن]] یا [[مرد|مردی]] را به‌دقت درنظر مجسم کند، همیشه می‌تواند به او احساس ترحم نیز داشته باشد، این صفتی است که با تصویر خدا قرین و همراه است. وقتی انسان خطهای گوشه [[چشم]]ها و شکل [[دهان]] کسی را ببیند و ببیند که [[مو]]هایش چگونه رشد می‌کنند، دیگر محال است بتواند به او نفرت داشته باشد. نفرت تنها از کمبود و درماندگی نیروی تخیل سرچشمه می‌گیرد.»
** ص ۱۸۳
* «[[امید]] [[غریزه]]‌ای است که تنها [[ذهن]] استدلالی و معقول بشر می‌تواند آن را از بین ببرد.»
** ص ۱۹۷
* «[[غریزه]] مانند حس [[وظیفه]] است – آدم آن را براحتی با [[وفاداری]] اشتباه می‌کند.»
** ص ۱۹۸


=== ''قدرت و جلال'' (۱۹۴۰) ===
=== مرد سوم ===
* «هیچوقت باورمان نمی‌شود که شاید آنقدر که بقیه به چشم ما مهم اند ما برایشان مهم نباشیم.»
''قدرت و جلال، ترجمه: هرمز عبداللهی، طرح نو ، ۱۳۷۳''
*«[[مرگ]] در راه خوبی یا زیبایی، به خاطر وطن یا بچه‌ها یا یک تمدن، کار بسیار آسانی است . اما برای مردن در راه دودلی و فساد به وجود یک [[خدا]] نیاز است.»
**ص ۱۳۴
*«وقتی [[انسان]] بتواند چهره [[زن]] یا [[مرد|مردی]] را به‌دقت درنظر مجسم کند، همیشه می‌تواند به او احساس ترحم نیز داشته باشد، این صفتی است که با تصویر خدا قرین و همراه است. وقتی انسان خطهای گوشه [[چشم|چشمها]] و شکل [[دهان]] کسی را ببیند و ببیند که [[مو]]هایش چگونه رشد می‌کنند، دیگر محال است بتواند به او نفرت داشته باشد. نفرت تنها از کمبود و درماندگی نیروی تخیل سرچشمه می‌گیرد.»
**ص ۱۸۳
*«[[امید]] [[غریزه]]‌ای است که تنها [[ذهن]] استدلالی و معقول بشر می‌تواند آن را از بین ببرد.»
**ص ۱۹۷
*«[[غریزه]] مانند حس [[وظیفه]] است – آدم آن را براحتی با [[وفاداری]] اشتباه می‌کند.»
**ص ۱۹۸


=== مامور معتمد ===

=== "مرد سوم" ===
* «هیچوقت باورمان نمیشود که شاید آنقدر که بقیه به چشم ما مهم اند ما برایشان مهم نباشیم.»


=== "مامور معتمد" ===
* «آدم باید به مرده‌ها حسادت کند. آدم‌های زنده از تنهایی و بی‌اعتمادی رنج می‌بردند.»<ref>گراهام گرین، مأمور معتمد، ترجمهٔ تورج یار احمدی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۹.</ref>
* «آدم باید به مرده‌ها حسادت کند. آدم‌های زنده از تنهایی و بی‌اعتمادی رنج می‌بردند.»<ref>گراهام گرین، مأمور معتمد، ترجمهٔ تورج یار احمدی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۹.</ref>
* «قبلاً تصور می‌کرد بی‌اعتمادی‌ای که زندگی‌اش را دربرگرفته بود ناشی از جنگ داخلی است، ولی حالا دیگر باورش می‌شد که بی‌اعتمادی در همه جا وجود دارد: پاره‌ای از زندگی انسان بود. مردم را عادات بدشان به هم پیوند می‌داد: زانی‌ها و دزدها هم در میان خود به همدیگر حرمت می‌گذاشتند.»
* «قبلاً تصور می‌کرد بی‌اعتمادی‌ای که زندگی‌اش را دربرگرفته بود ناشی از جنگ داخلی است، ولی حالا دیگر باورش می‌شد که بی‌اعتمادی در همه جا وجود دارد: پاره‌ای از زندگی انسان بود. مردم را عادات بدشان به هم پیوند می‌داد: زانی‌ها و دزدها هم در میان خود به همدیگر حرمت می‌گذاشتند.»



== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
{{ویکی‌پدیا}}
{{ویکی‌پدیا}}



[[رده:نویسندگان|گرین، گراهام]]
[[رده:نویسندگان|گرین، گراهام]]

نسخهٔ ‏۶ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۲۱

پرونده:Graham Greene, Bassano.jpg
گراهام گرین

هنری گراهام گرین (۲ اکتبر ۱۹۰۴ - ۳ آوریل ۱۹۹۱) رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، ناقد ادبی و نویسنده پرکار اهل انگلستان بود.

گفتاوردها

  • «پاپ یک خصلت لازم را ندارد، آن هم شک است.»
    • به خاطر مخالفت با قرص‌های ضدبارداری
  • «... حاضرم هر کاری بکنم تا چوب نازکم را لای چرخ سیاست خارجی آمریکا بگذارم…»
  • «زمانی که مطمئن نیستیم، زنده هستیم.»
  • «کفر لغت دیگری است برای آزادی اندیشه.»
    • اسپکتیتر، (۱۸ آوریل، ۱۹۸۱)
  • «هیچ وقت فقر را نشناخته‌ام. به آن نزدیک بوده‌ام. بله، به این معنی که در هشت سال اول بزرگسالی‌ام باید مراقبش می‌بودم، اما هیچ وقت به آن نزدیک‌تر نشدم.»[۲]

قدرت و جلال (۱۹۴۰)

قدرت و جلال، ترجمه: هرمز عبداللهی، طرح نو، ۱۳۷۳

  • «مرگ در راه خوبی یا زیبایی، به خاطر وطن یا بچه‌ها یا یک تمدن، کار بسیار آسانی است. اما برای مردن در راه دودلی و فساد به وجود یک خدا نیاز است.»
    • ص ۱۳۴
  • «وقتی انسان بتواند چهره زن یا مردی را به‌دقت درنظر مجسم کند، همیشه می‌تواند به او احساس ترحم نیز داشته باشد، این صفتی است که با تصویر خدا قرین و همراه است. وقتی انسان خطهای گوشه چشمها و شکل دهان کسی را ببیند و ببیند که موهایش چگونه رشد می‌کنند، دیگر محال است بتواند به او نفرت داشته باشد. نفرت تنها از کمبود و درماندگی نیروی تخیل سرچشمه می‌گیرد.»
    • ص ۱۸۳
  • «امید غریزه‌ای است که تنها ذهن استدلالی و معقول بشر می‌تواند آن را از بین ببرد.»
    • ص ۱۹۷
  • «غریزه مانند حس وظیفه است – آدم آن را براحتی با وفاداری اشتباه می‌کند.»
    • ص ۱۹۸

مرد سوم

  • «هیچوقت باورمان نمی‌شود که شاید آنقدر که بقیه به چشم ما مهم اند ما برایشان مهم نباشیم.»

مامور معتمد

  • «آدم باید به مرده‌ها حسادت کند. آدم‌های زنده از تنهایی و بی‌اعتمادی رنج می‌بردند.»[۳]
  • «قبلاً تصور می‌کرد بی‌اعتمادی‌ای که زندگی‌اش را دربرگرفته بود ناشی از جنگ داخلی است، ولی حالا دیگر باورش می‌شد که بی‌اعتمادی در همه جا وجود دارد: پاره‌ای از زندگی انسان بود. مردم را عادات بدشان به هم پیوند می‌داد: زانی‌ها و دزدها هم در میان خود به همدیگر حرمت می‌گذاشتند.»

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. https://www.brainyquote.com/search_results?q=Henry+Graham+Greene
  2. http://www.theparisreview.org/interviews/5180/the-art-of-fiction-no-3-graham-greene
  3. گراهام گرین، مأمور معتمد، ترجمهٔ تورج یار احمدی، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۹.