خانه ادریسی‌ها: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏گفتاوردها: ابرابزار
خط ۱: خط ۱:
'''''[[W:خانه ادریسی‌ها|خانهٔ ادریسی‌ها]]''''' مشهورترین [[رمان]] [[غزاله علیزاده]] است، که در سال ۱۳۷۰ در دو جلد به چاپ رسید.
'''''[[W:خانه ادریسی‌ها|خانهٔ ادریسی‌ها]]''''' مشهورترین [[رمان]] [[غزاله علیزاده]] است، که در سال ۱۳۷۰ در دو جلد به چاپ رسید.


== گفتاوردها==
== گفتاوردها ==
*جوان تبسمی کرد:«اذیت نکن![[کتاب]] یگانه چیزی‌ست که نیاز به محافظ ندارد.»
* جوان تبسمی کرد: «اذیت نکن! [[کتاب]] یگانه چیزی‌ست که نیاز به محافظ ندارد.»
:چشمهای وهاب دودو زد:«چرا؟»
:چشمهای وهاب دودو زد: «چرا؟»
:«چون به تملک در نمی‌آید.»
: «چون به تملک در نمی‌آید.»
:« از دید شما هیچ چیز مالکیت نمی‌پذیرد.»
: «از دید شما هیچ چیز مالکیت نمی‌پذیرد.»
:جوان سر را پایین انداخت،سطری خواند و زیر لب گفت:«بله، احساس تملک غریزه‌یی عقب‌مانده است
:جوان سر را پایین انداخت، سطری خواند و زیر لب گفت: «بله، احساس تملک غریزه‌ای عقب‌مانده‌است
:« ولی هر آدمی میل دارد چیزهایی را هر چند محدود، از آن خودش بداندومن به دو چیز وابسته‌ام: خاطره‌یی از [[کودک|کودکی]] و کتابخانه‌ام.»
: «ولی هر آدمی میل دارد چیزهایی را هر چند محدود، از آن خودش بداندومن به دو چیز وابسته‌ام: خاطره‌ای از [[کودک|کودکی]] و کتابخانه‌ام.»
** صفحه ۴۷ جلد اول
* یونس تبسمی کرد:« پرتگاه انتها ندارد.مگر به فکرش نباشی. در گریختن رستگاریی نیست.بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند.»
* یونس تبسمی کرد: «پرتگاه انتها ندارد. مگر به فکرش نباشی. در گریختن رستگاریی نیست. بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند.»
** ۱۱۵ جلد اول

== منابع==
== منابع==
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = علیزاده | نام = غزاله | پیوند نویسنده = غزاله علیزاده | عنوان = خانهٔ ادریسیها | سال = ۱۳۸۰ |چاپ = سوم | ناشر = توس | مکان = تهران | شابک = ۹۶۴-۳۱۵-۵۱۳-۷}}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی = علیزاده | نام = غزاله | پیوند نویسنده = غزاله علیزاده | عنوان = خانهٔ ادریسیها | سال = ۱۳۸۰ |چاپ = سوم | ناشر = توس | مکان = تهران | شابک = ۹۶۴-۳۱۵-۵۱۳-۷}}

نسخهٔ ‏۱۶ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۰۷:۰۲

خانهٔ ادریسی‌ها مشهورترین رمان غزاله علیزاده است، که در سال ۱۳۷۰ در دو جلد به چاپ رسید.

گفتاوردها

  • جوان تبسمی کرد: «اذیت نکن! کتاب یگانه چیزی‌ست که نیاز به محافظ ندارد.»
چشمهای وهاب دودو زد: «چرا؟»
«چون به تملک در نمی‌آید.»
«از دید شما هیچ چیز مالکیت نمی‌پذیرد.»
جوان سر را پایین انداخت، سطری خواند و زیر لب گفت: «بله، احساس تملک غریزه‌ای عقب‌مانده‌است.»
«ولی هر آدمی میل دارد چیزهایی را هر چند محدود، از آن خودش بداندومن به دو چیز وابسته‌ام: خاطره‌ای از کودکی و کتابخانه‌ام.»
    • صفحه ۴۷ جلد اول
  • یونس تبسمی کرد: «پرتگاه انتها ندارد. مگر به فکرش نباشی. در گریختن رستگاریی نیست. بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند.»
    • ۱۱۵ جلد اول

منابع

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ