علیاصغر حکمت
ظاهر
علیاصغر حکمت (۱۹۳۱، شیراز – ۱۹۸۰، تهران) سیاستمدار، وزیر، ادیب، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی بود.[۱]
گفتاوردها
[ویرایش]«همسایه ز همسایه بسی پند بگیرد | انگور ز انگور همی پند بگیرد» | |
آری مَثَل است این به برِ مردم تاجیک | از هر مثلی اهل ادب پند بگیرد | |
هر جانور و سنگ و درختی که به گیتیست | صد پند از آن مرد خرمند بگیرد | |
اقوام جهان تاکبُنان اند به بستان | هر تاک ز تاک دگر آوند بگیرد | |
گیرند به کف اهل جهان رشتهٔ دانش | این حبل متین قوم برومند بگیرد | |
بس ملک که از ملک دگر سود ستانَد | بس طایفه کز طایفه پیوند بگیرد | |
از نسل کهن نسل جوان پند پذیرد | میراث پدر، باری، فرزند بگیرد | |
آن قند نیارد همی از مصر به شیراز | وین طرفه نعیمی ز سمرقند بگیرد | |
وَر خود عربی محصف قرآن بنگارد | زردشت عجم نامهای از زند بگیرد | |
یونان به حکیمان سخن از فلسفه گوید | در هند خردنامه برهمند بگیرد | |
القصّه به بازار جهان داد و ستدها ست | تا مرد از این داد و ستد چند بگیرد | |
این قصه نیازی ست به شیرین سخنی کو | صد تنگ شکر از لب چون قند بگیرد | |
«صدر» ادب و عین هنر «عینی» دانا | کش دهر نیارد که همانند بگیرد | |
خرسند شود خاطر غمگین اگر استاد | از این سخنان خاطر خرسند بگیرد | |
خندان شود و شاد شود «حکمت» محزون | از دوست اگر یک دو سه لبخند بگیرد |
گفتاوردها دربارهٔ او
[ویرایش]- «از سال ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۳ فعالیتهای فرهنگی زیادی داشتند. زمان رضاشاه مدرسه به این معنی نبود و خیلی کم بود. تنها دبیرستانهایی که بودند، دارالفنون بود که از زمان امیرکبیر درست شده بود یا دبیرستان ادیب که پشت سپهسالار [ساخته شده بود. پدرم] به تمام دبیرستانها و دبستانها در دهات و .. میرفت. پشت زمینهای جلالیه مال اتحادیه بود. در سال ۱۳۱۳ این زمینها را برای تأسیس دانشگاه خریدند و دانشگاه را تأسیس کردند. بعد در دروازه دولت یک زمین بزرگی که مال مرحوم هدایت بود را گرفتند و دانشسرای مقدماتی را درست کردند.»
- پریچهر حکمت، ۱۳۷۴[۲]
- «در سال ۱۳۱۷ مدرسة الهیات ـ که [به آن] دانشکدة معقول و منقول میگفتند ـ را هم ایشان تأسیس کردند. محلش هم در دانشگاه نبود و جدا بود. یادم هست که ما یک روز پیش آیت الله مرعشی برای اینکه کشف الاسرار را چاپ کرده بودند، رفته بودیم که گفتند من این عمامهام را از مرحوم حکمت دارم، برای اینکه دانشگاه معقول و منقول که تأسیس شد، مرحوم حکمت ما را سرکار گذاشت و گفت شما باید اینها را درس بدهید و …»
- پریچهر حکمت، ۱۳۷۴[۲]
- «در سال ۱۳۱۷ [که پدرم ] بیکار شدند. ما به شیراز رفتیم. تقریباً شش ماه بیکار بودند… رضاشاه خواسته بود تغییری بدهد و در سال ۱۳۱۷ کابینه را عوض کرده بود و ایشان را بعد از پنج سال ـ که وزیر فرهنگ بود و خیلی کارها کرده بود ـ کنار گذاشت. بعد از شش ماه [ایشان] را برای وزارت پیشه و هنر خواستند. از سال ۱۳۱۸ وزیر پیشه و هنر شدند و یک سالی آنجا بودند، بعد به وزارت بهداری رفتند. بعد شهریور ۱۳۲۰ که شد و رضاشاه رفت، دو سال بیکار بودند.»
- پریچهر حکمت، ۱۳۷۴[۲]
منابع
[ویرایش]
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |
- ↑ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. دوم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۱۱۷۱. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ از آرشیو ملی در سایت سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی ایران، «بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران با پریچهر حکمت» در تاریخ: ۶/۳/۷۴، شماره ردیف مصاحبه: ۱۴۶، مصاحبهکننده: شهلا آذری.