شاهنامه
ظاهر
شاهنامه حماسهای منظوم و یکی از بزرگترین و برجستهترین حماسههای جهان با حدود ۶۰٬۰۰۰ بیت، اثر ابوالقاسم فردوسی است که سرایش آن ۳۰ سال به طول انجامید.
درباره شاهنامه
[ویرایش]- «شاهنامه، اقیانوسی از داستانهاست.»
- «شعر شاهنامه، حدیث شاهان نیست؛ بلکه شعر روانشناختی اساطیر ایرانی است. فردوسی، پاسدار زبان امروز ما، شخصیت تاریخی و شخصیت ایرانی ماست.»
- «داستانهای شاهنامه آیینه فراز و فرود جسم و جان آدمی است: زیان ویرانگر آز (سلم و تور، سهراب، اسفندیار)، دروغ (سودابه)، غرور بد فرجام (جمشید، کاوس، گشتاسب)، پادشاهی اهریمنی و ایزدی (ضحاک و فریدون)، وفای به عهد با خدا، خود و جهان (سیاوش)، نبرد داد و بیداد (کیخسرو و افراسیاب)، بزرگداشت «نام» به بهای جان، چیرگی انسان هوشیار برطبیعت خام (هفت خانهای رستم و اسفندیار) و بسا چیزها از این دست. در قیاس با رمان واقعگرا، این داستانهای آرمانگرا، آموزش «جاویدان خرد» فرهنگ و تمدن دیرین است، از روزگار ساسانیان و بیشترها، که نمونههای مستقیم و بیپیرایه آن را، در سخنان بوذرجمهر و موبدان و نوشیروان، و در خطبههای تاجگذاری شاهان به فراوانی میتوان یافت. «آرمان» این داستانها بیگانه و دور از «واقعیت» نیست. مگر نه آن که داشتن آرمان از واقعیتهای انسان بودن است؟ آیا میتوان انسان بود و از هر آرمان بری بود؟ پس داستانهای شاهنامه نیز در نهایت واقعی است، منتها «واقعیتی» متعالی و پس از چرخش و گذر از صافی آرمانی فرهنگی (خرد).»
- «داستانهای دوران تاریخی شاهنامه سرشتی و منشی دیگر دارد. در این دوران با تاریخ «واقعی» - نه آرمان- و تاریخنگاری بی واسطه- نه درآیینه اسطوره و حماسه- سروکار داریم. درنتیجه داستانهای این دوران نیز با دریافت و ساختاری تازه، نمودار واقعیتی بی میانجی اند، نه متعالی و آرمانی؛ و در پهنه زندگی روزانه میگذرند، مانند کارنامه اردشیر و به پادشاهی رسیدن او؛ داستانهای رزم و بزم و شکار و سفر بهرام گور، و یا داستان نهادن شطرنج، آوردن کلیله و دمنه و یا سرانجام داستان تاریخی بهرام چوبین، که درست به خلاف افسانه شیخ صنعان با ترکیب ماجراهای «واقع گرا»، بهم پیوسته و پیاپی ساخته شده، ۱۶همه نمونه درخشان روایت و حکایت و داستان پردازی، و سرشار از گوهر اندیشههای ادب آموزشی دوران ساسانی است درآمیخته با همان زبان بی مانند شاعر.»
- «جان زندگی بخش رویدادهای شاهنامه، از همه دست- حتی عاشقانه- کردار است. کردار سرشت حماسه و خونی است که اگر در رگهای آن ندود داستان هر رزم و بزم از نفس میافتد و خاموش میشود. در رزم خود روشن است، اما در داستان گام به گام با کوشش و کار پهلوانان به پیش رانده میشود مانند رفتن کاوس به مازندران و شتافتن رستم برای نجات او. در عالم حماسه بزدلان و دریادلان همه به کردار ساخته و شناخته میشوند و آنچه در هفت خان رستم یا اسفندیار میگذرد، از نقش برف و بیابان و رخش و سیمرغ، اژدها و گرگ و جادو، نشان میدهد که عالم و آدم درکارند ت اداستانی آغاز شود وبه انجام برسد.»
- «بد نیست گفته شود که زنان شاهنامه نه تنها در خطرگاه عشق و عاشقی که در رایزنی و برآمدن از دشواریها نیز، مانند سیندخت، گاه از مردان داناتر و جگردارترند. در شورش بهرام چوبین و خیال خام او که هرمزد را براندازد و خود به پادشاهی نشیند، خواهرش گردیه، به خلاف سران سپاه بهرام، به وی هشدار میدهد که درهوای پادشاهی جان خود و کار و نام دودمانت را برباد میدهی.»
- «شاهنامه کتاب بزرگی است، از جمله در سیاست. و سیاست جای سوءتفاهم و بدتر از آن سوءنیت است. بدفهمی و بداندیشی دربارهٔ شاهنامه از همان زمان زندگی فردوسی و هدیه کتاب به سلطان محمود آغازشد و بامرگ وی و تعصب مذکِّر طابران طوس- که نگذاشت جنازه شاعر را در گورستان مسلمانان به خاک سپارند- ادامه یافت؛ تا به امروزکه نادانان و بدخواهان، به ویژه دربارهٔ زن و پادشاهی دراین کتاب، ندانسته و دانسته، هرچه خواستهاند گفتهاند و معنای دلخواهشان را به آن بستهاند.»
- «شاهنامه این خدمت را به ایرانیان کرده است که پهلوانان قدیم ایرانی را احیا کرده و ادبیات ماقبل اسلامی ایران را از نو متداول ساخته است، اما در این باب مبالغه نباید کرد و فردوسی را در این خدمت یگانه نباید شمرد و کوششی که دیگران از زمان ابن مقفّع تا عهد رودکی و دقیقی در این راه کردهاند، از یاد نباید برد.»
- «خواندن شاهنامه دست آویزی میشود که فرانسویان از خودپسندی و بزرگنمایی بیجای خود دست بشویند، چرا که خودپسندی زاییدهی نادانی است. نادانی دربارهی آنچه دیگران دارند. آدمی آنچه را خود دارد، همواره بزرگ میپندارد و از اینرو بر خویش میبالد. من هرگاه از گردش روزگار خسته میشوم به خواندن دربارهی ایران یا چین میپردازم تا از خودپسندی و خودخواهی در زنهار بمانم. بهویژه ایرانیان که مَنشی چامهسرایانه دارند ستایش مرا بیشتر برمیانگیزند. شاهنامهی فردوسی و هانرینامهی ولتر (رزمنامهای که ولتر در ستایش هانری چهارم سروده) را با هم بخوانیم تا دوگانگی آنها را دریابیم ناهمسانی چنان است که گویی بخواهیم شکوه و بزرگی رود پرخروش گَنگ را با یکی از تالابهای کاخ ورسای همانند کنیم.»
- «شاهنامه تنها کتابی است که در آن هیچ اختلافی درباره مذاهب و ادیان نیست. فردوسی هرگز به دین کسی اهانت نکرده و آن را خوار نشمرده است. شاهنامه کتابی است که در حقیقت سند ایران و هم تاریخ این کشور است. این کتاب را باید خواند و یاد گرفت و جزء وظایف ملّی خود دانست و در حوزهها و دانشگاهها به آن کتاب جایگاهی ویژه داد.»
- پوریا آرینفرد
- «اگر شاهنامه نبود کل ادبیات فارسی در جریانی دیگر سیر میکرد. همه آثاری که بعد از شاهنامه به وجود آمده، پرتوی از شاهنامه را در خود داشت. شاهنامه افق بزرگی به روی ادیبان ما باز کرد و برای همین نیای ایران را باید به دو دوره پیش از شاهنامه و بعد از شاهنامه تقسیم کرد. شاهنامه در دوران بعد از خود تحولات زیادی ایجاد کرد؛ به مردم ایران دل داد و اطمینان داد تا محکم روی پای خود بایستند.»
منابع
[ویرایش]- ↑ http://www.nytimes.com/2012/11/11/books/review/orhan-pamuk-by-the-book.html?_r=0
- ↑ «شعر شاهنامه، حدیث شاهان نیست؛ روانشناختی اساطیر ایرانی است». ایسنا. ۱ دی ۱۳۸۱.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ نقل از شاهرخ مسکوب، «سخن در شاهنامه»، برگرفته از سایت بنیاد مطالعات ایران.
- ↑ مینوی، مجتبی. تاریخ و فرهنک. شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۹. ۴۹۹.
- ↑ کتاب دوشنبه های اول (Premiers Lundis)