خودکشی
ظاهر
خودکشی (انتحار) عملِ کُشتنِ خود است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «تنها یک مسألهٔ فلسفی واقعاً جدی هست و آن هم خودکشی است.. این قضاوت که زندگی به زحمتِ زیستن میارزد یا نمیارزد پاسخی است به مسألهٔ اساسی فلسفه... من هرگز ندیدهام کسی به دلایل معرفتشناسی خودکشی کند. گالیله به یک حقیقتِ علمی مهم دست یافته بود، همین که دید آن حقیقت، زندگی او را در خطر قرار میدهد، آشکارا به انکارِ آن برخاست. به یک اعتبار، کار درستی کرد. چون این حقیقت ارزشِ آن را نداشت که وی به خاطرِ آن سوزانده شود.»
- آلبر کامو از کتابِ «دلهرهٔ هستی» نشر نگاه، ۱۳۹۱، ص ۱۱۰، از افسانهٔ سی زیف
- «هیچ دلیلی حتی ضعیفترین آن، درباره اینکه اجازه انتحار به کسی داده شود، در منابع اسلامی وجود ندارد.»
ای که بیهوده میکشی خود را | که نگشتی ز عیش برخوردار | |
یا چون کودک دل تو نشکیبد | از غم روزگار کج رفتار | |
باری این خوی زشت دشمن تیست | به چنین خوی زشت جان مسپار | |
خوی بد مرد را قرین بد است | زینهار از قرین بد زنهار | |
خری ازبهر خویش آتش را | و فنا ربنا عذاب النار | |
وگر اندیشه هم نداری از آن | زشتتر هم از این نباشد کر | |
که از آن دشمنان کنی خرسند | دوستان را کنی به رنج دچار |
محمدهاشم میرزا افسر [۲] |
منابع
[ویرایش]- ↑ http://www.bokhdinews.com/social/10699-عبدالرب-رسول-سیاف-هیچگونه-جواز-شرعی-برای-انتحار-موجود-نیست
- ↑ پارسا تویسرکانی، عبدالرحمان. دیوان شیخ الرئیس افسر. نشر پارت، سلسله نشریات «ما»، چاپ دوم ۱۳۶۲.