ارنست همینگوی
ظاهر
ارنست همینگوی (۱۸۹۹–۱۹۶۱) نویسندهٔ آمریکایی برنده جایزه نوبل ادبیات بود.
گفتاوردها
[ویرایش]- «دربارهٔ اخلاقیات فقط میدانم که پس از انجام یک کار اخلاقی احساس بهتری داری، و غیراخلاقی آنست که پس از آن احساس بدی داری.»
- مرگ در بعد از ظهر/ ۱۹۳۲
- «دنیا محل زیبایی است، و ارزش آن را دارد که بخاطرش جنگید.»
- زنگها برای که به صدا درمیآیند/۱۹۴۰
- «همهٔ ادبیات مدرن آمریکا از یک کتاب نوشتهٔ مارک تواین به وجود آمده به اسم هاکلبری فین.»
- تپههای سرسبز آفریقا، جلد اول/ ۱۹۳۵
- «همهٔ انسانهای متفکر کافرند.»
- وداع با اسلحه/ ۱۹۲۹
- «یک بطری شراب یار خوشی است.»
- خورشید همچنان میدرخشد/ ۱۹۲۶
- «پیروزی یعنی چه؟ مردن در حالی که انسان بر سر پا ایستاده بهتر از زنده ماندن و روی دو زانو خزیدن است. در جنگ برای آزادی مردن، بهتر از زنده ماندن و در مقابل دشمن برده وار به زانو درآمدن است»
- زنگها برای که به صدا در میآیند صفحه ۱۷۴
- «آدم برای شکست آفریده نشده. آدم ممکنه از بین بره اما شکست نمیخوره.»
- پیرمرد و دریا
- «از همان اولین کتابم اینطور برمیآمد که سرانجام راهم را پیدا کردهام. هرگز لحظهای هم شک نکردم که پیشاهنگ قلمروی تازهام، و دریافتم که سالهای آینده به آثار من عنایتها خواهد شد. پس خواستم نسل دیگر گزارشی صادقانه از همهء رفت و راهها و اندیشههایم داشته باشد. کمتر این موهبت را داشتهام که قادر باشم قدرت انتقادیم را دربارهء کار خود، چون ساختهء دیگری، به کار بیندازم.»
- نقد ادبی: نویسندههای ما[۱]
- «من جستجوگر چیزی آنسوی زندگی و بیرون از زمانم. اما قصد من ارائه زندگی آدمی است در همان هیأت سادهاش، و نه آراستن و پیراستن آن، من متفکر بزرگی نیستم، پیام آتشینی هم برای آدمیزاد نیاوردهام. با اینهمه دنیا را عجیب و خوب میشناسم، با هزارها گوشه و کنار زندگیش.»
- نقد ادبی: نویسندههای ما
- «من هیچوقت مجبور به پیدا کردن "موضوع" نبودهام. این "موضوع" بود که مرا پیدا کرده. مثل دیگر نویسندههای پیشین، مردم نیرومند، شناسندههای بزرگوار روح زمانه، و مهتران مردم را خوش داشتهام. موضوع قصهها چنان شیفتهام میکند که به هیچ کار دیگر نمیتوانم پرداخت. الهام میتواند چون عشق، شورانگیز باشد.»
- نقد ادبی: نویسندههای ما
- «کتابهای من از راز درون قلب من و از دل آزمودههایم بیرون کشیده شدهاند، اما به سرسری و بیتأمل ارائه دادن آنها خرسندی ندادهام. عادتهای من در نوشتن خیلی ساده است. زمانی دراز تأمل کردن و زمانی کوتاه نوشتن. بیشتر کارم را در ذهنم انجام میدهم. پیش از آنکه خیالهایم ترتیبی بیابند دست به نوشتن نمیبرم. بارها گفتگوها را همچنانکه نوشته میآیند یکایک برشمردهام. گوش ناظر خوبی است. هرگز سطری ننوشتهام مگر وقتی که دانستهام آنچه مینویسم چنان بیان شده که برای هرکس روشن است. به این معتقد نیستم که کتابهایم چون بنای یادگاری در خاطرهها خواهد ماند، کوشیدهام در فروتنیام صادق باشم. بیشتر نویسندهای از روی اندیشهام تا قریحهء طبیعی. بهترین نمونهء مردی خودساخته که ادبیات فراهم میکند. من هرگز سزاوار موفقیت و شهرت عظیمی که دارم نبودهام.»
- نقد ادبی: نویسندههای ما
- «من با کارم رنجی فراوان میبرم، پیرایش و دستکاری با دستی خستگیناپذیر. از ساختههایم قلباً رضایتی فراوان دارم. با مراقبتی بیپایان ساخته و پرداختمشان تا صیقل پذیرفتهاند. آنچه هر نویسندهء دیگر با سهمی بزرگ از آن خوشنود شده، من با جلایی اندک پرداختهام.»
- نقد ادبی: نویسندههای ما
- «گاهی به این فکر افتادهام که شیوهء نوشتنم بیش از آنکه مستقیم باشد کنایهای است. خواننده اغلب باید تخیلش را به کار بیندازد وگرنه بسیاری از باریکیهای خیال مرا در نخواهد یافت.»
- نقد ادبی: نویسندههای ما
- «چه بسیاری پرشور ستایشگرانی داشتهام که هرگز کتابی از من نخواندهاند،اما بیشتر مایل بودهاند که در اهمیتم غلو کنند، و قدرم را ناچیز شمارند.»
- نقد ادبی: نویسندههای ما
منسوب
[ویرایش]- «اعتماد حتماً باید متقابل و دوطرفه باشد و گرنه سر و کلهٔ فریب و دورویی پیدا خواهد شد.»
- «هرگز جنبش را با کنش اشتباه نگیر.»
- «شادی، کمیابترین چیزی است که در افراد هوشمند یافتهام.»
- «میدانی؟ من خواب را دوست دارم. هرگاه بیدارم، زندگیم تمایل به فروپاشی دارد.»
- «با هرکسی که دمخور بودم، همیشه احساس تنهایی میکردم.»
- «پیشنویس هرچیزی گند است.»
- «فقط سه نوع ورزش وجود دارد: مسابقه اتومبیلرانی، گاوبازی و کوهنوردی. بقیه بچهبازی است.»
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |
- ↑ ترجمهی: سیروس طاهباز. منتشر در مجلهی کلک، تیر 1369، شماره 4.